eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. ▪️دویدن... 💔💔 ♦️من آقای مداح نیستم! ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضه‌ی عمه می‌خواندم! اینطور رسم است که روضه‌خوان‌ها هر شبِ محرم، روضه‌ی یکی از شهدا را بخوانند. من هم می‌خواندم، اما به سَبکِ خودم! مثلا شبِ اول که روضه‌ی مسلم، باب است، از آنجایی می‌خواندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر آنقدر وهم‌آور بود که همانجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورت برگرداند دید دارند می‌روند! هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیده‌ها که به همین راحتی حسین را رها می‌کنند... هر چه که باشد، خب خانم است دیگر! حتما تَهِ دلش خالی شد، اما دوید خودش را رساند به حسین: دورت بگردم عزیر خواهر، همه‌شان هم که بروند، خودم هستم... بعد هم دوید سمتِ خیامِ بی‌بی‌ها، آرامشان کرد، دل‌داریشان داد، نگذاشت یک وقت بترسند... باز دوید سمت حسین، باز برگشت سمت زن‌ها و بچه‌ها... هی دوید این سمت باز برگشت آن سو، که نگذارد یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفتد ... یا مثلا شبِ چهارم که روضه‌ی جناب حر را میخوانند، از آنجایی میخواندم که حر راه را بست، میگفتم زینب پرده‌ی کجاوه‌ها را انداخت تا یک وقت این زن‌ها و بچه‌ها چشمشان به قد و قامت حر نیفتد و قالب تهی کنند! بچه‌ها را مشغول بازی کرد، زن‌ها را گرمِ تسبیح... همان روز، بینِ خیمه‌ها آنقدر دوید و آنقدر به دانه‌دانه‌شان سر زد و به تک‌تک‌شان رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم، آب توی دلش تکان بخورد... یا مثلا وقتی قرار بود روضه‌ی هر کدام از شهدا را بخوانم، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد زینب تا وسط میدان هروله کرد، بالای سر هر شهیدی رفت خودش همانجا شهید شد، اما نگذاشت حسین کنار شهید، جان بدهد! برای همه شهدا دوید، به عدد تمام شهدا به دادِ حسینش رسید، از کنار تمام مقتل‌ها حسین را بلند کرد و به خیمه‌گاه رساند... اما نوبت به دو آقازاد‌ی خودش که رسید، دوید توی پستوی خیمه‌گاه خودش را پنهان کرد، یک جایی که یک وقت با حسین چشم به چشم نشود و خدای نکرده حسین یک لحظه از رویَش خجالت بکشد، حتی پیکرها را هم که آوردند از خیمه‌گاه بیرون نیامد، می‌خواست بگوید حسین جان اصلا حرفش را هم نزن، اصلا قابلت را نداشت، کاش جای دو پسر دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند.... در تمام روضه ها، محور را زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همه‌ی روضه‌ها را به زینب گره می‌زدم... آنقدر از زینب می‌خواندم و از زینب میگفتم تا دلها را برای شام غریبان آماده کنم... بعد تازه آن وقت روضه‌ی اصلی را رو می‌کردم... حالا این زینبی که از روز اول دویده، از روز اول به داد همه رسیده، از روز اول نگذاشته آب توی دلی کسی تکان بخورد... حالا تازه دویدن‌هایش شروع شده... اول باید یک دور همه‌ی بچه‌ها و زن‌ها را فرار بدهد... یک دور دنبال یک یکشان بدود، یک وقت آتش به دامنشان نگرفته باشد... یک دور تمامشان را بغل کند یک وقت از ترس قالب تهی نکرده باشند... در تمام این دویدن‌ها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد یک وقت آتش به خیمه زین العابدین نیفتاده باشد... بعدِ غارتِ خیمه‌گاه، باز دویدن‌های بعدش شروع شود، حالا بدود تا بچه‌ها را پیدا کند... بچه‌ها را بشمارد و هی توی شماردن‌ها کم بیاورد و در هر بار کم آمدنِ عددِ بچه‌ها، خودش فروپاشد و قلبش از جا بیرون شود و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شده‌ها را پیدا کند... بعد باز دور بعدیِ دویدن‌هایش شروع شود، هِی تا لب فرات بدود قدری آب بردارد، خودش لب به آب نزند، آب را به زن‌ها و بچه‌ها بنوشاند و دوباره بدود تا قدری دیگر آب بیاورد.... تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبود... از فردای عاشورا که کاروان را راه انداختند، تازه دویدن‌های زینب شروع شد! زینب هِی پِی این شترهای بی جحاز دوید تا یک وقت بچه‌ای از آن بالا پایین نیفتد... تا یک وقت، سری از بالای نیزه‌ها فرونیفتد... من آقای مداح نیستم ولی اگر بودم تمام این ده شب، روضه‌ی دویدن‌های زینب را می‌خواندم... آن وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضه‌ها از همه جا جمع می‌شد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضه‌های زینب را شنیدند، تا خودِ اربعین خواهند سوخت، حتی اگر دیگر جایی خبر از روضه نباشد... ✍ملیحه سادات مهدوی ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌━━━━━━━━━━ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
فایل تصویری روضه خوانی #استاد_حاج_حسن_خلج روضه حضرت رقیه سلام الله علیها #تحلیل_مداحی #دکتر_محمد_
. ‍ تحلیل 🔰 👈نمونه ای از محتوای مناسب برای مکمل خوانی تصویرسازی در روضه حاج حسن خلج این گونه محتواها و خواندنها در مکمل خوانی خیلی به کار ذاکرین اهل بیت علیهم السلام می آید، یعنی جلساتی مثل مجامع الذاکرین که قرار است بعد از دیگری بخوانید و بعد شما دیگران بخوانند. 💡شروع با دوبیتی از قالب شعر دوبیتی های به هم پیوسته یا چهارپاره که در این قالب شعری مصراع دوم و چهارم هر دو بیتی هم قافیه اند. بهترین مهربانترین بابا خوب کردی که آمدی سویم گرچه ویران نشینم اما تو بنشین روی فرش گیسویم : برای اثرگذاری کلام باید محتوا را در ذهن مستمع به تصویر کشید و مجسم کرد. در این مجلس با عبارات زیر این تصویر سازی به خوبی انجام می شود. برای این کار آقای خلج از مصراع«بنشین روی فرش گیسویم» الهام می گیرند. دقت کنیم که سر رشته اینگونه برداشتها، گاهی در شعری که می خوانیم وجود دارد؛ مقداری دقت و باریک بینی لازم است. گیسوانش و پهن کرد، سر باباش و گذاشت رو گیسوان، صورتش . گذاشت رو زمین، صورت تو صورت حسین، چشم تو چشم حسین. : برای خواندن زمزمه گاهی باید ارتباط و تناسب برقرار کرد، در این مجلس آقای خلج، برای این کار از بیت زیر استفاده کردند. این ابیات باید از جهتی با محتوای قبل و از جهتی با مضمون بعدی ارتباط داشته باشد. این به دلداری و آن گرم دلارایی بود گفتگوهای دو دلداده تماشایی بود : گاهی اشعاری که در نوحه و سینه زنی خوانده می شود را می توان بدون ضرب در روضه به کار برد، در این صورت به اینگونه اشعار زمزمه می گویند. زمزمه باید از جهت محتوا و سبک و لحن با شخصیت و اقتضائات روضه تناسب کامل داشته باشد که در زمزمه زیر این خصوصیات به نحو خوبی جمع شده. کلمات، جمله بندی و اجرای فصیح. نگفتی من دل دارم ـ رفتی نگفتی دختر داری ـ رفتی بدون اینكه بار ـ غم رو از رو دلم برداری ـ رفتی حالا من بدون تو كجا برم حالا من بدون تو چكار كنم اونقدر گریه میكنم كه نیمه شب از خواب ناز سرت رو بیدار كنم های ـ های ـ های ـ دلم بابا وای ـ وای ـ وای ـ سرم بابا از بس زدنم كمرم بابا 🔻🔻 👇
. ‍ تحلیل 🔎 👇 این روی حسین داشت آن روی حسن این بوی حسین داشت آن بوی حسن جای دو پسر بچه ی زینب هر روز زانوی حسین بود و زانوی حسن ایمان حسین بود و ایمان حسن این جان حسین بود و آن جان حسن دو بچه خداوند به زینب داده قربان حسین بود و قربان حسن زینب که از قبیله ی احسان و رحمت است نامی بلند مرتبه و با کفایت است زینب نسب به کوثر و والعادیات داشت مثل جزیره بین دو دریای رحمت است از جانب پدر نسبش رو به انبیاست پس پیش روی زینب کبری امامت است از بس کریم دور و برش را گرفته است زینب به رتبه وارث تاج کرامت است به به به این که دختر نهج البلاغه و استاد درس های فصاحت بلاغت است عقلم به کنه جا و مقامش نمی رسد قطعا مقام کوچک زینب شفاعت است زینب بزرگ دختر زهرا و حیدر است زینب زلال وسعت دریای کوثر است زینب اگر چه قبله ولی قبله گاه داشت مانند کعبه بود که چادر سیاه داشت تا بچه های او برسند از لهیب دشت چشمی سوی برادر و چشمی به راه داشت اما قسم به عشق که از وقت کودکی زینب همیشه دلهره از قتلگاه داشت از بهت ظهر تا دل گودال تا غروب زینب چقدر گریه ی خود را نگاه داشت جانم فدای زینب و انبوه قصه هاش جانم فدای تشنگی سرخ بچه هاش بچه هاشُ فرستاد، ابی عبدالله اجازه نداد برن میدون، اینا بلدن چی کار کنن، آخه مادر بزرگشون اسما بنت عمیسه، اینا نوه های اسمان، اسماییکه امیرالمومنین حرفیُ که به هیچکی نزده بود به اسما گفت؛ کدوم حرفُ داری میگی؟ همون صحبتی که سر به دیوار گذاشت شروع کرد بلند بلند گریه کردن، فرمود: اسما نمی دونستم انقدر بازوی فاطمه ورم کرده! الهی دستش بشکنه... تا اجازه نداد اسم مادرُ وسط آوردن، قسمت می دیم به حق مادرمون فاطمه تا اسم مادر اومد ابی عبدالله دیگه هیچی نگفت... دو جوانمرد محیا هستند دست پرورده ی سقا هستند قدشان رفته به دایی هاشان چقدر خوش قد و بالا هستند شیر خاتون دو عالم خوردند شیرهای نر صحرا هستند گرد بادند و به هم می ریزند شب طوفانی دریا هستند مرتضایند به شکل دو جوان این دو عیسی دو موسی هستند زینبیند و نژاد عشقند بچه ی حضرت زهرا هستند مادر از خیمه ولی می گوید برگ سبز من تنها هستند تشنگی از نفس انداختشان عاقبت در قفس انداختشان قصد جان دو برادر کردند نیزه ها را دوبرابر کردند از دو سو از دو طرف با خوناب نوک سرنیزه ی خود تر کردند آنقدر بر تنشان نیزه زدند که شبیه تن اکبر کردند هیچ کس نیست بگویند اینان هیچ فکر دل مادر کردند تا خیال همگی راحت شد سرشان نیت خنجر کردند دید زینب به بدنها سر نیست هیچ دل مثل دل مادر نیست شام شد شعله که بالا بردند وقت غارت شد و یکجا بردند گل سر، پیرهن و گهواره هر چه دیدند به یغما بردند وای حتی بدنی عریان شد کفنش را سر دعوا بردند دخترک داشت تماشا می کرد آمدند و سر بابا بردند القرض پیش نگاه زینب به سر نیزه دو سر را بردند تا بسوزد جگر مادرشان تاب می خورد به نیزه سرشان نیزه ها را که تکان می دادند بوسه بر زخم سنان می دادند همه با خنده ی خود زینب را به هم آن روز نشان می دادند ولی این دو به دل مادرشان مثل عباس توان می دادند سمت زینب چو نظر می افتاد از سر نیزه دو سر می افتاد اونطوری که زیارت ناحیه مقدسه امام زمان می فرماید: اول عونُ کشتن میگن محمد داداشش اومد سپر شد هر چند می دونست داداششُ کشتن اما اومد ایستاد جلوی بدن برادرش، می گفت داداشمُ کشتن ولی نمی ذارم بیشتر به بدنش آسیب برسونن. یه روزی مادر محمد عمه ی شما سیدا زینب اومد برا بدن داداشش حائل شه، اما دیر رسید یه ساعتی رسید که دید سر داداشش بالای نیزه ست... 👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#روضه_طفلان_حضرت_زینب #شب_چهارم_محرم #حاج_امیر_کرمانشاهی #طفلان_حضرت_زینب 🔴 بسیار عالی 🔴
👆 تحلیل🔎 🏴🏴 👇 📌سطح شعر: یکی از مهمترین نکاتی که ذاکرین اهل بیت(ع) بایستی مورد توجه و دقت قرار دهند، انتخاب شعر اثر گذار است. از خصوصیات شعر خوب این است که در آن از فضائل و مناقبِ شخصیت روضه، سخن به میان آمده باشد. در شعر اول این مجلس فضایل حضرت زینب(س) بخوبی ذکر شده و در شعر میان روضه، فضایل و دلاوریهای فرزندان آن حضرت. نکته اینجاست که در کنار ذکر فضایل، خصوصیات شعر اثرگذار هیأت نیز در آن دیده می شود و کاملا عواطف مستمع را تحت تأثیر قرار می دهد. 📌روضه محققانه: خوب است روضه همراه با نکات تحقیقی بیان شود، این کار نشانگر دقت نظر مداح و اهل تحقیق بودن اوست و همین امر باعث می شود نزد مستمع مقبولیت بیشتری پیدا کند که این مقبولیت عامل مهم تأثیرگذاری بر مخاطب است. اهمیت روضه خوانی محققانه در جمعی که مستمع آن، اهل علم و فضل است بیشتر به چشم می خورد. در این مجلس اشاره به نَسَب پدری فرزندان حضرت زینب(س) و این نکته که آنها نوه های حضرت فاطمه بنت عمیس، خادمه حضرت زهرا(س) هستند، به روضه جنبه تحقیقی بخشید و اشاره به متن زیارت ناحیه مقدسه، در روضه آخر و برداشت این نکته که عون زودتر از محمد به شهادت رسید، جنبه دیگر محققانة روضه، در این مجلس است. 📌حلقه ارتباطی گریز: حلقه ارتباطی در گریز بسیار مهم است و اگر در آن نکته ای ناب، برداشتی نو و ارتباطی جدید ارائه شود، تأثیر کلام دوچندان می شود. در این مجلس با توجه به زیارت ناحیه مقدسه و برداشت اینکه عون از محمد زودتر به شهادت رسید، این نکته استنباط می شود که محمد مانع شد تا به بدن برادرش آسیب بیشتری زده شود و از این موضوع حلقه ارتباطی گریز برداشت می شود که«زینب اومد برا بدن داداشش حائل شه، اما دیر رسید...» .
. خیلی از همراهان امام ، وقتی خبر شهادت مسلم رو شنیدند رفتند .. *امشب، شب بهترین یارانِ امامه، ابی عبدالله یه مدال داد به همه ی این شهدا، یه مدال عمومی برا همه ی اصحابش، که یه جمله ای فرمود: إِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَبَرُّ وَ أَوْفَى مِن أسْقا..حضرت فرمود من از این شهدا از اینایی که تو‌کربلا در رکابم به شهادت می رسند بهتر وبا وفاتر ندیدم...این مدال عمومی بود.* *به لشگر دشمن هی اضافه میشدن. وقتی لشگر اضافه میشد نامردا دَمّام میزدند، طبل میزدند، شادی می کردن، این طرف بچه های حسین تو‌خیمه ها می لرزیدند. هی میگفتن چی شده ؟ میگفتن لشگرِ کمکی برا دشمن اومده. بچه ها بهم‌ میگفتن مگه ما چند نفریم؟! آخه این هشتاد وچهار تا زن و بچه لشگر کمکی می خواد؟ میومدن به عمه اشون میگفتن، عمه پس برا ما کی لشگر کمکی میاد؟چرا برا ما نمیاد؟ عمه میگفت: صبر کنید لشگر ما تو راهه داره میاد. یهو به خانم حضرت زینب خبر دادن دوتا سوار دارن میان. خانم خوشحال شد گفت: بچه ها رو خبر کنید. همه از خیمه ها اومدن بیرون ببینن لشگر کیه. دیدن دوتا پیرمرد دارن میان. خانم فرمودن:اینم لشگر باباتون حسینه، این حبیبِ، اینم مسلم ابن عوسجه است.ابی عبدالله به بعضی از شهدا جدای از اون‌ جمله، مدال خصوصی داده. یکیش همین‌ حبیبه."مِنَ الغَریبِ إِلی الحَبیب" گفت حبیب پاشو بیا، آقات، تو‌ بیابون تنها مونده. پاشو‌بیا حسین رو‌ غریب گیر آوردن. * *جَذبه ی امام بود هرکس که می رفت راهش رو عوض می کرد انقدر راهش رو عوض کرد بالاخره ابی عبدالله گرفتش. نقش همسر زهیر بعضی وقتها ندید گرفته میشه چقدر معرفت داشت همسر زهیر.چند بار فرستاده ی امام رو رد کرد آخرین بار زنش بهش گفت خجالت نمی کشی میدونی کی برات پیغام داده؟ این پسرِ پیغمبره. سراغ همه نمیره ، خیلی خاطرتو خواسته دنبالت فرستاده. راهش انداخت رفت نزد ابی عبدالله .این زهیری که رفت با زهیری که برگشت متفاوت بود با اکراه رفت اما وقتی برگشت رو پاش بند نبود. گفت حسین من رو‌ خرید....* ــــــــــــــــــ
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #اصحاب #روضه_اصحاب خیلی از همراهان امام ، وقتی خبر شهادت مسلم رو شنیدند رفتند .. *امشب، شب بهتر
. توسل به سیدالشهدا علیه السلام چندتا شهید کربلا رو‌سنگ بارون کردن، جناب حر رو سنگ باران کرد،قاسم ابن الحسن و سنگ باران کرد، یکیش همین عابس ابن ابی شبیب شاکری بود. دشمن کی سنگ بارون می کرد؟ اوناییکه حرص دشمن رو‌در میاوردن ، دشمن کوچیک وحقیر می کردن. انقدر خبیث بودن از لجشون سنگ باران می کردن. حر رو سنگ باران کردن چون یهو تو لحظه ی آخر رفت تو دامن حسین . عابس رو سنگ بارون کردن چرا؟همه با سپر وزره وکلاه خود میان میدان جنگ. عابس اومد وسط میدان لباسش رو در آورد...حُبُّ الحُسین أَجَنَّه..* *جون غلام بود خودش رو رسونده بود کربلا ابی عبدالله یه مدال خصوصی بهش داد. اومد بالاسرش گفت: اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَه..* *سعید ابن عبدالله حَنفی شهید نمازه، این شهیدی که سیزده تا تیر خورد تا یه تیر به امام نخوره.تو‌ تاریخ از این شهدا کم داریم. امیر المؤمنین هم یه شهید مثل سعید داره، برادرِ صَعصَعةِ ابن صوحان، زید ابن صوحان، عاشق امیرالمؤمنین بود تو بغل امیرالمؤمنین شهید شد. مثل سعید ابن عبدالله‌ که تو بغل ابی عبدالله شهید شد. وقتی که زید ابن صوحان شهید شد امیر المؤمنین سرش رو بغل کرد. حضرت فرمود: فواَللَّهِ مَا عَرَفْتُکَ إِلاَّ خَفِیفَ اَلْمَئُونَةِ وَ کَثِیرَ اَلْمَعُونَةِ .زید ابن صوحان تو رو اینجوری شناختم. تو کمترین هزینه رو برا ما داشتی، کمترین دردسر و برا ما داشتی، اما بیشترین تلاش رو‌ کردی، تمام عمرت رو صرف ما کردی.امیر المؤمنین فرمود این شهید برای ما هزینه ای نداشت ، زحمتی نداشت در عوض بار ما رو‌ برداشت خودش رو‌ خرج‌ ما کرد. بعد گریه کرد صورت گذاشت رو صورت این شهید.این شهید هم‌ گفت‌:"منَ مِثلی" کی مثله منه که علی صورت بزاره رو صورتش؟حالا کربلا هم یه شهید داره. دید امام وایستاد نماز بخونه ایستاد تا تیر به امام نخوره، می تونست بره تو صف نماز جماعت به امام اقتدا کنه. منتظر نشد کسی بهش بگه برو وایستا جلو تیرا خودش رفت.گفت: کی از من اولیٰ تر. سعید ابن عبدالله پیک بوده چهار بار این مسیر مکه به کوفه رو رفته واومده، بالای هزارو دویست فرسخ راه رفته، تا به آرزوش برسه. «حاج قاسم تو نامه ای به دخترش یه جمله داره که نوشته، دخترم اکه نیستم کنارت غصه نخور من تو بیابونا در بدر شهادتم تا بهش برسم...» سعید این همه راه آواره شد تا ظهر عاشورا گفت‌: من وایمیستم.وایستاد، امام‌گفت: الله اکبر، نگاه کردن دیدن؛ دشمن رو دو‌کُنده ی زانو نشسته تیرها تو‌کمان آماده ی پرتابه، سعید گفت اماممِ هرجور شده نمی زارم نماز امام بشکنه. نمیزارم یه مو ازش کم‌ بشه.... ــــــــــــــــــ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. توسل به #اصحاب سیدالشهدا علیه السلام چندتا شهید کربلا رو‌سنگ بارون کردن، جناب حر رو سنگ باران کر
. توسل به علیه السلام ━━━━━━─────── سعید سیزده تا تیر خورد، دوازده تاش به بدنش خورد. اما سیزدهمیش فرق داشت. دید تیر داره میاد آخره نمازه، ابی عبدالله داره نمازش رو‌تمام میکنه، دیگه رمق نداشت دید تیر خیلی نزدیکه الانه که به امام اصابت کنه.دوازدخ تا تیر خورد به بدنش، اما تیر آخری صورتش رو‌ جلوی تیر گرفت.یه وقتی تیر به صورتت میخوره، یه وقتی خودت صورتت رو جلوی تیر میبری.خیلی فرق داره خیلی باید بَذَلَ مُهْجَةَ باشی، خیلی باید غرق باشی صورت به اختیار ببری. برا همین تا صورت برد جلو تیر اصابت کردبه صورت،بازم نیوفتاد، تا دید امام سلامش رو‌داد نماز تمام شد خیالش راحت شد،با صورت زمین خورد. نوشتن ابی عبدالله سر سعید رو بغل کرد خونها رو پاک‌ کرد. فرمود:أنتَ اَمامی، سر سعید رو گرفت صورت رو‌صورتش گذاشت، اینجا بود سعید گفت:"مَن مِثلی" کی مثل منه؟حسین صورت رو صورتم‌ گذاشت، نه گفت درد دارم، نه گفت آقا این همه تیر خوردم. یه جمله گفت:یه نگاه به امام‌کرد، نفس آخر و زد، صدا زد "أَوَفَیْتو"آقاوفا کردم‌؟راضی شدی از این نوکرت؟ ابی عبدالله آرومش کرد. ابی عبدالله سر سعید رو بغل کرد، سر حرُّ رو بغل کرد، سر جُون رو بغل کرد، سر بنی هاشم رو بغل کرد. دوتا دلیل نوشتن برای اینکه ابی عبدالله سر رو بغل می کرد. دلیل اولش این بود می دونست این شهدا چقدر عاشقن، می دونست چشم به راهن ، لحظه ی آخر میو‌مد که اینا تنها نباشن. اما دلیل دوم ،حضرت می دونست دشمن چقدر نامرده، می دونست دیر برسه سر یارانش رو زنده، زنده ذبح می کنن. لذا میومد بالاسرا مینشست میزاشت راحت جون بدن... کسی زنده سر نَبُرِّه.کاش یه نفر لحظه ی آخر بالاسر ابی عبدالله بود. خودش داشت نفس می کشید داشت حرف می زد، دوتا شهید رو ذبح کردن یعنی زنده زنده کشتن.یکیش خود حسینه.... چه‌ جوری سر ارباب ما رو‌ جدا کردن؟کاشکی طبیعی جدا می کردن.امام سجاد علیه السلام فرمود:*أَنَا ابْنُ الْمَجْزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا...." من فرزند کسی هستم که سرش را از پشت گردن جدا کردند...". ابی عبدالله سر یاراش رو بغل کرد. کسی نبود سر خودش رو بغل کنه زینب دیر رسید. زین العابدینم نتونست سر بابا رو بغل کنه ..این سر از کربلا رفت شام‌... ــــــــــــــــــ .
. آقا موقع وداع آخر اومد بیرون دید خیمه ی بنی اعمام خالیه، خیمه ی اصحاب خالیه لذا *پسر فاطمه دیگه تنها شده... یه وقت صدا زد:"یا مسلمَ بن عقیل! یا هانی بن عروه! یا مسلمَ بنَ عوسَجه! یا حبیب ابن مظاهر! یا بُرَیر! یا زُهَیر!قومو عن نَومَتِکُم اَیُّهاالکرام! "بلند شید..."وَادفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول.."بیاید دفاع کنید...دخترام تنها موندن...* *امشب می خوام روضه حر رو بخونم...همون آقایی که وقتی اومد مقابل لشگر ایستاد،صدای غریبی بلند کرد...راوی میگه: "وَاضطَرَبَ قُلبُه،وَ دَمَعَت عَیناه فَخَرَجَ باکیاََ مُتَضَرِّعاََ... " یه مرتبه دلش آشوب شد...شروع کرد گریه کردن...یه گوشه ای ایستاد...تصمیم خودش رو گرفت..." فَضَرَبَ فَرَسَه قاصداََ نَحوَالحُسَین.. " چندتا کارم انجام داد...اول سپر رو واژگون کرد...یعنی من برای جنگ نیامدم ..."وَ یَدُهُ عَلی رأسِه" دست ها رو روی سر گذاشت... شروع کرد با خودش حرف زدن... خودش رو توبیخ کردن... مناجات کردن...یه وقت صدا زد:" اللّهُمَّ الیک اَنَبتُ و تُب عَلَیَّ.."من توبه کردم...توبه من رو قبول کن...مگه چه کار کردی؟!" فَقَد هَرَبتُ قُلوبَ اَولیائک و اولاد بنتِ نبیّک صلی الله علیه و آله ...."من دل دخترای حسین رو لرزوندم...اومد مقابل آقا ایستاد..."اِرفَع رأسَکَ یا شَیخ! "سرت رو بلند کن...رفت میدان یه حرفی به مردم زد...مقابل لشگر ایستاد...گفت:آی مردم! آبی که ماهیان دریا ازش متنعمند؛ وحشِ بیابون ازش می خوره؛ شما به پسر پیغمبرتون نمیدید؟! حر وقتی رو زمین افتاد آقا رو صدا نزد... یه هو یه دست مهربونی سر رو بلند کرد،رویِ دامن گذاشت... "فَجَعَلَ الحُسین یَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِه..."شروع کرد خاک ها رو پاک کردن... آی باوفا!... ساعتی نگذشت که آقای ما تنها شد... وقتی به گودیِ قتلگاه افتاد...وقتی سینه مبارکش سنگین شد...فقط یه نفر به دادش رسید... یه صدایی شنیده شد..."بُنَیَّ.... بُنَیَّ.... قَتَلوکَ... ذَبَحوکَ... وَ مِنَ الماء مَنَعوکَ..." پس خواهرش چه کار می کرد...؟!می نشست... بلند می شد.... با صورت به زمین می افتاد....صدا می زد:یکی به برادرم کمک کنه.... ــــــــــــــــــ علیه_السلام .
. بعضی نقل ها نوشتن وقتی حر با سپر وازگون و دستهای برسر گذاشته و سربزیر خدمت امام اومد، خودِ ابی عبدالله دست برد زیرِ محاسنِ حر سرشُ آورد بالا .. تو از اولشم برا ما بودی .. حر دو تا ادب کرد، این دو تا ادب نجاتش داد .. ادبِ اول رو زمانی مرتکب شده که نشان داد اهلِ نجاتِ .. گفتگوی میانِ ابی عبدالله و حر به اذان ظهر ختم شد .. موقع اذان ابی عبدالله به حر گفت متوقف کن حرف زدن رو الان وقتِ نمازِ .. حر، من با لشکرم به نماز می ایستم تو هم برو با لشکرت نماز بخوان.. بعد نماز دوباره با هم حرف میزنیم.. یه نگاه به ابی عبدالله کرد گفت آقاجان شما باشید من خودم نماز بخوانم؟!! دستور داد همه به ابی عبدالله اقتدا کردن ایستاد پشتِ سر امام .. دشمنِ امامِ به ظاهر اما گفت تو فرزندِ رسول خدایی .. ادب دومم وقتی ابی عبدالله اون جملۀ معروف رو فرمود که مادرت به عزات بشینه .. این جمله احساساتِ حر رو تحریک کرد ، تا حضرت فرمود «ثکَلتک اُمک» .. این نفرین نیست ، این ناسزا نیست .. عرب یه زمانی که میخواست اوجِ ناراحتیش رو نشون بده این جمله رو بکار میبرد .. حضرتم میدونست نقطه ای که حر رو بر میگردنه اینجاست اصلاً این حرفُ زد که حر این جواب رو بده .. تا گفت مادرت به عزات بشینه سرشُ انداخت پایین .. گفت آقاجان هر کسی غیر شما اسم مادرم رو میاورد خونش رو میریختم .. اما چه کار کنم مادرِ شما فاطمه ست .. شما فرزندِ دخترِ رسول خدایید ..* روضه بخوانم .. همچین که حر افتاد رو زمین لحظه های آخر .. یه لحظه به خودش اومد دید رو خاک داره میغلته .. فرقِ سرش شکافته نفس های آخرِ .. به خودش نهیب زد نکنه توقع داری حسین بیاد بالاسرت .. آخه شنیده بود بعضیا رو ابی عبدالله خودش میره بالاسرشون .. بعضی از شهدا رو ابی عبدالله رفت بالاسرشون نزدیک به نه شهید خودِ ابی عبدالله اومد بالاسرشون، یکی از اون شهدایی که خودِ الی عبدالله اومد؛ حر ابن یزید ریاحیِ .. یه لحظه چشمشُ باز کرد دید به دستِ مهربان سرش رو برداشت .. یه لحظه نگاه کرد دید سر تو بغلِ حسینِ .. مقتل میگه خاک رو صورتش نشسته بود .. دید صورت حر خاکیه با گوشۀ آستین خاک ها رو پاک کرد .. ابی عبدالله یه بار اسم مادرِ حر رو برد فرمود مادرت به عزات بشینه میدونست این تو دلِ حر مونده میخواست از دلش در بیاره اینجا تلافی کرد سر رو که بغل کرد گفت تو حُری .. چقدر اسم قشنگی مادرت روت گذاشته .. تو آزاده ای .. ابی عبدالله نگاه کرد دید فرق حر بد شکافت خورده خون داره فواره میزنه هر کاری کرد با دست فرقُ ببنده نشد ، دستمالی درآورد سر و پیشانی حر رو بست تا خون بند بیاد .. یه جمله ای بگم اهل روضه صدا ناله شون بلند شه .. سادات ببخشن، بزرگترا، علما ببخشن .. آدم وقتی سرش زخم میشه با دستمال زخمشُ میبنده با دستمال خون رو پاک میکنه .. بمیرم خودش وقتی روزِ عاشورا سنگ به پیشانیش خورد دیگه دستمالی نداشت خونش رو پاک کنه .. بگم ناله ت بلند بشه؟!!.. چه کرد!! پیراهنِ عربیش رو بالا زد .. همچین که پیراهنُ بالا زد سفیدی سینۀ حسین پیدا شد .. یا اباعبدالله کاش دستمال داشتی خونِ سرتُ با دستمال پاک میکردی .. وقتی حرمله دید صدرالحسین نمایان شد سه شعبه رو گذاشت تو کمان .. یه جوری قلبِ حسینُ زد .. حسین .. ــــــــــــــــــ علیه_السلام .
. اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ يَا بَابَ نِجَاتِ الاُمَة *مگه میشه تو روضه های جدت حاضر نباشی .. مگه میشه عزای محرم بیاد پرچم‌های محرم بیاد مگه میشه نیای؟! تو صاحب عزایی .. تو حاضری اونی که غایبِ منم .. چشم بهم گذاشتیم شبِ چهارم رسید..* *آره دلم خوشه، اما دلم به اعمالم خوش نیست .. عملی ندارم .. من همونی ام که از عرفه جاموندم .‌. من همونی ام که از شبای احیا جا موندم .. اما دلم خوشه الان عزادارِ حسینم .. دلم خوشه فاطمه منو دعا کرده .. مگه تو اون حدیث تو کامل الزیارات نفرمود بی بی دو عالم تا پیغمبر فرمود فاطمه جان یه زمانی میرسه مردم برا حسینت دورِ هم جمع میشن، یه جوری براش گریه میکنن برا عزیزان خودشون اینجوری گریه نمیکنن .. گریه برا حسینت دوا برا همه دردای منه .. اونجا بی بی یه جمله فرمود؛ فرمود بابا سلام منو به گریه کن های حسینم برسان.. بگو فردای محشر میام دستِ تک تکشونُ میگیرم ..* *اصلاً نمیتونم فکر کنم محرمُ از تو زندگیم حذف کنم.. از قبلِ محرم هی دلشوره داشتم .. هی میگفتی امسال روضه ها چی میشن، میتونم برم برا حسین گریه کنم یا نه .. یه روز نمیتونم بدونِ حسین زندگی کنم ..* امشب اومدم اعتراف کنم رفیق خوبی نبودم .. امشب اومد اعتراف کنم دلتو شکستم .. *امشب اجازه دارم نام حر رو ببرم؟! این صحابی و این شهیدِ در رکابِ حسین که به من و تو راه رو یاد داده .. راه رو برا منه گنهکار باز کرده ‌..* مگه نمیگن حسین کشتی نجاتِ .. مگه نفرمود کُلُّنا سَفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع ‌.. کشتی حسین زودتر به مقصد میرسه ‌.. مگه نفرمود اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة .. مگه نفرمود هرکی گم شده راه رو با حسین پیدا کنه .. خوش به حاله اونی که گم میشه و تو راه حسین خودشو پیدا میکنه آی دلای کربلایی .. آقا چان قول میدم شبِ حر آدم بشم .. قول میدم همون نوکری بشم که تو میخوای .. هرچی میخوای ازم بگیر، کربلاتُ نگیر .. میگفت تو حرم ابی عبدالله نشسته بودیم یه موقع یه کاروانِ آذری زبان وارد حرم شدن .. سر وضعشون همۀ حرم رو بهم ریخت .. لباسا همه پاره سر و صورت سوخته، چهره ها همه آفتاب دیده .. وارد حرم شدن یه عده سینه زنان به عده لطمه زنان رسیدن کنارِ ضریح .‌ همه به حال و روزِ اینا گریه میکرد یه موقع روضه خوانِ کاروان شروع کرد آذری حرف زدن رو به ضریح دیدم این جمعیت مثه اسپندِ رو تو آتیش دارن میسوزن سوال کردم ببینم چی مگن به آذری! گفتن داره میگه یااباعبدالله ما دوازده روزِ تو راهیم .. پیاده اومدیم گم شدیم چندتا شهر رو اشتباهی رفتیم اما بالاخره تو رو پیدا کردیم بعدِ دوازده روز تشنه و گرسنه .. حسین جان ما تو دنیا گشتیم بالاخره تو رو پیدا کردیم .. قیامت تو بگرد ما رو پیدا کن .. ما تو گناه گم شدیم .. همون کاری که با حر کردی با ما بکن .. اومد محضرِ ابی عبدالله یه سوال کرد، یه جواب شنید .. اومد محضر ابی عبدالله هل لی من توبه؟! آیا من میتونم توبه کنم .. ابی عبدالله بغلش رو باز کرد .. به گذشتۀ حر نگاه نکرد .. خطاشُ به روش نیاورد .. تا گفت اجازه دارم توبه کنم امام ازش استقبال کرد .. ــــــــــــــــــ علیه_السلام .
. امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ ها برّان رسیدند ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک ها عریان کشیدند ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند سواره ده نفر ناپاک زاده به روی آن تن بی جان دویدند جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند سرش را داده اند و با بهایش نمیدانم چقدری نان خریدند؟! محمد جواد شیرازی 🔹🔷《اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمَنِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ》🔷🔹 ✅امام علی(علیه السلام) درباره امام زمان(علیه السلام) فرمود : 📋《صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ الشَّرِیدُ الطَّرِیدُ الْفَرِیدُ الْوَحِیدُ》 ♦️صاحب این امر، آواره، رانده، تک و تنهاست.(۱) امام صادق(علیه السلام) در روایتی فرمود : 📋《يُنَادَى بِاسْمِ اَلْقَائِمِ(ع) فِي لَيْلَةِ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِينَ وَ يَقُومُ فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي قُتِلَ فِيهِ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) لَكَأَنِّي بِهِ فِي يَوْمِ اَلسَّبْتِ اَلْعَاشِرِ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ قَائِماً بَيْنَ اَلرُّكْنِ وَ اَلْمَقَامِ》 ♦️امام زمان(عج) در شب بيست و سوم به نام امام قائم در روز عاشورا قيام می كند و آن روزى است كه حسين بن على(ع) در آن كشته شده، گويا آن جناب را مي نگرم كه در روز شنبه دهم محرم در [کعبه] ميان ركن و مقام ايستاده است.(۲) و در این هنگام، پنج مرتبه ندا سر می‌دهد و می‌فرماید : 📋《أَلَا! يَا أَهلَ الْعَالَمِ!》 ♦️ای عالمیان! آگاه و بیدار باشید! و پنج ندا سر می دهد به اهل عالَم، بدون هیچ دستگاهی، و این ندای او به همه می‌رسد؛ به هر کسی و به لغت و زبان خودش! 📋《أَلَا يَا أَهلَ الْعَالَمِ! اَنَا الاِمَامُ القَائِمُ، أَلَا يَا أَهلَ الْعَالَمِ! اَنَا الصَّمصَامُ الْمُنْتَقِم، أَلَا يَا أَهلَ الْعَالَمِ! اِنَّ جَدِّيَ الحُسَينِ(ع) قَتَلُوهُ عَطشَانَاً، أَلَا يَا أَهلَ الْعَالَمِ! اِنَّ جَدِّيَ الحُسَينِ(ع) طَرَحُوهُ عُريَانَاً، أَلَا يَا أَهلَ الْعَالَمِ! اِنَّ جَدِّيَ الحُسَينِ(ع) سَحَقُوهُ عُدوَانَاً》 ♦️آگاه باشید! ای جهانیان که منم امام قائم! آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده! بیدار باشید ای اهل عالم که جدّ من حسین(ع) را تشنه کام کشتند! بیدار باشید ای اهل عالم که جدّ من حسین(ع) را عریان روی خاک افکندند. آگاه باشید ای جهانیان که جدّ من حسین(ع) را از روی کینه توزی پایمال کردند.(۳) شیخ‌طوسی در کتاب امالی خود از امام صادق(ع) نقل می‌کند که آن حضرت(ع) فرمود: 📋《لَمَّا كَانَ مِنْ أمْرِ الْحُسَيْنِ‌ بْنِ‌ عَلِيٍّ(ع) مَا كَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِكَةُ إلَى اللهِ وَ قَالَتْ: يَا رَبِّ! يُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَيْن(ع)ِ صَفِيِّكَ وَ ابْنِ نَبِيِّكَ! قَالَ:فَأقَامَ اللهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ(ع) وَ قَالَ : بِهَذَا أنْتَقِمُ لهَذَا مِنْ ظَالِمِيِهِ!》 ِ♦️پس از شهادت امام حسین(ع)، ملائکه ناله کرده و گفتند: پروردگارا! با حسین(ع)، برگزیده‌ات و پسر پیامبرت(ص) این‌گونه رفتار نمودند! خداوند سایه قائم(عج) را به آنها ظاهر کرد و فرمود: به‌وسیله این (قائم)، انتقام خون او (حسین) را از ظالمان می‌گیرم.(۴) امام حسین(ع) خود در این باره در فرموده است : 📋《وَاللهِ لا یَسْکُنُ دَمی حَتّی یَبْعَثَ اللهُ الْمَهدیَّ(عج)》 ♦️به خدا قسم، خون من از جوشش نمی افتد تا اینکه خداوند مهدی(عج) را برای انتقام خونم برانگیزاند.(۵) وقتی امام زمان(عج) در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به امام حسین(ع) می فرماید : 📋《فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَيْكَ وَ تَأَسُّفاً عَلَى مَا دَهَاكَ وَ تَلَهُّفاً حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاكْتِيَابِ》 ♦️صبح و شب برای تو ناله می‌کنم و بجای اشک بر تو خون می‌گریم. این کار را به خاطر حسرت خوردن بر تو و از روی ناراحتی و بلایی که بر تو وارد شده و از روی اندوه و حزن بر تو انجام می‌دهم تا این‌ که از غم مصیبت‌ها و غصه ناراحتی‌ بمیرم.(۶) امام صادق(ع) می فرماید : وقتی امام زمان(عج) ظهور کند؛ 📋《يَقْتُلُ وَ اَللَّهِ ذَرَارِيَّ قَتَلَةِاَلْحُسَيْنِ(ع) بِفِعَالِ آبَائِهَا》 ♦️اعقاب كشندگان سيّدالشّهداء(ع) را به واسطه عمل آباء و اجدادشان، خواهد كشت.(۷) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : ای یوسف غریب، به کنعان نیامدی تنهاترین مسافر دوران، نیامدی   گویند بوی پیرهنت می‌رسد، ولی ما مانده‌ایم و وعدۀ خوبان نیامدی   👇
.👆 دارد هنوز نسل جوان پیر می‌شوند طولانی است قصۀ هجران، نیامدی   خون حسین منتظر انتقام توست زینب تو را صدا کند از جان، نیامدی 👤محمود ژولیده   📚منابع : ۱)کمال الدین شیخ صدوق، ج۲، ص۳۶۱ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۳۷۹ ۳)إلزام الناصب یزدی حائری، ج‏۲، ص۲۳۳ ۴)امالی شیخ طوسی، ص۴۱۸ ۵)مناقب ابن شهرآشوب، ج۲، ص۸۵ ۶)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۵۰۱ ۷)كامل الزيارات ابن قولویه قمی، ص۶۳
🔰 قسمت ۳ ۲ محرم ورود کاروان سیدالشهدا به کربلا _ مردم بندگان دنیا _ نامه عبیدالله به حُر
. 🔸دید زینب چون به دشت کربلا 🔸گشته بی یاور حسینش از جفا تا خانم زینب کبری سلام الله علیها دید برادر تنها مونده... صدای غربتش بلنده... حسینش دیگه یاری نداره... بچه هاش رو اماده کرد... 🔸کرد بهر یاری آن ممتحن 🔸هر دوطفل خویش را در بر کفن صدا زد... عزیزانم... ببینید آقاتون حسین غریب و تنها شده... دیگه یاری نداره... عزیزانم... من شما رو برا مثل یه همچین روزی تربیت کردم... برید جانتون رو فدای آقاتون کنید... قربان معرفتت بی بی جانم.. زینب... 🔸بوسه زد از مهربانی رویشان 🔸زد گلاب و شانه بر گیسویشان خدا میدونه خیلی سخته برای یه مادر... میدونی بالاترین لذت دنیا چیه... بالاترین لذت دنیا اینه که خدا بهت فرزندی بده... مقابل چشمات قد بکشه... بزرگ بشه... جوون بشه... جلوت راه بره... به قد و بالاش نگاه کنی... اگه جوون داری بهتر میفهمی چی ميگم... اما خدا نکنه کسی داغ جوونش رو ببینه... الهی جوون مرده تو مجلسمون نباشه... خدایا خیلی سخته برای زینب... صدا زد... عزیزان من... برید از آقاتون ابی عبدالله اذن میدان بگیرید... بچه ها اومدن کنار ابی عبدالله... آقا جان اذن میدان بده... هر کاری میکنن ابی عبدالله قبول نمیکنه... اصرار کردن... آقا... ما طاقت نداریم زنده باشیم عطش بچه ها رو ببینیم... طاقت نداریم اسارت اهل حرم رو ببینیم... طاقت نداریم تازیانه خوردن مادرمون رو ببینیم... ما طاقت نداریم صدای غربت شما رو بشنویم... آقا بزار جانمون رو فدات کنیم حسین 🔸مکن نا مهربانی ای برادر حالا حرف دل زینب... 🔸مکن نا مهربانی ای برادر 🔸مسوزان این چنین تو قلب خواهر خودم و بچه هام فدای تو حسین... 🔸پسرهای مرا از خود مرنجان 🔸غلام اکبرند و عبد اصغر انقدر اصرار کردن بلاخره... هر طوری بود اقا اجازه داد... گلهای زینب رفتن میدان... جنگ نمایانی کردند... خیلی از این نانجیب ها رو به درک واصل کردند... اما... امان از اون لحظه ای که صداشون به ناله بلند شد... یا حسین... آقا به دادمون برس... ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند... کنار بدن پاره پاره گلهای زینب... اومد بچه ها رو در آغوش گرفت... لحظات آخره... وقتی آقا زاده ها نگاه کردند... دیدند ابی عبدالله اومده بالاسرشون... آماده ای بگم یا نه... اما ساعتی بعد... گودی قتلگاه... وقتی ابی عبدالله چشم ها رو باز کرد... ببینه... والشمر جالس علی صدره... شمر رو سینه اش نشسته...😭 از سویدای دلت صدا بزن یا حسین 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست ....... گذشت کاروان برگشتن مدینه ، بشیر خبر آورد . یه وقت دیدن عبدالله اومد گفت خانومم زینبُ کجاست .. گفتن جناب عبدالله اون محمل ، محملِ زینبِ .. تا همچین که پرده رو کنار زد زودی روشو برگردوند. گفت ببخشید میشه به من بگید خانومم زینب کجاست؟ گوشه ی محمل صدا ناله ش بلند شد .. عبدالله حق داری زینبُ نشناسی .. خانم چرا انقدر پیر شدی ، شکسته شدی؟ عبدالله آخه اون چیزی که من دیدم تو ندیدی .. مگه چی دیدی عبدالله می خوای بهت بگم؟ او می برید و من می بریدم او از حسین سر‌ ، او از حسین دل .. انقدر گریه کردن گفت خانم جان فقط یه سوال برام باقی مونده ، (چیه عبدالله؟) گفت از صبح هر کی رو زمین افتاد ، بعد حسین تو اومدی استقبال .. اما شنیدم دو تا بچه هام رو زمین افتادن تو از خیمه بیرون نیومدی .. گفت عبدالله ترسیدم داداشم خجالت بکشه‌ ... ای حسین ..
. چهارپاره روایی ورود حضرت زهرا به صحنه محشر ➖➖➖ نه کسی قدرت سخن دارد نه کسی نای سر تکان دادن همه ی اختیارها جبر است شده وقت دوباره جان دادن روز محشر شده، زبان ها لال! جن و انس و ملک، نظر پایین! حال وقت عبور فاطمه است.. همه انداختند، سر پایین گرم تسبیح و مجمری از عود با سپاه فرشته مالامال آمده از میان جمعیت مریم و آسیه به استقبال رفته بر روی منبری از نور دور تا دور او ملک پیداست جبرئیل از خدا خبر آورد عرش تحت ولایت زهراست همه ی هستی خودش را داد حق خودش گفته وقت جبران است به تلافی بندگی هایش هرچه زهرا طلب کند آن است فاطمه در برابر خالق دستها را که میبرد بالا با سر غرق خون فرزندش روضه ای تازه میکند برپا با دلی زخم خورده میگوید که برای شکایت آمده ام داغ روی دلم گذاشته اند با غمی بی نهایت آمده ام از چه دردی کنم شکایت که همه ی لحظه هام پر دردند یوسفی داشتم که لب تشنه گرگها پاره پاره اش کردند نیمه جان روی خاکها بود و با عصا میزدند بر بدنش دل من را به درد آوردند بسکه پا میزدند بر بدنش میرسد امر خالق قهار: ظالمان را در آتش اندازید قاتلان حسین را ببرید همه شان را در آتش اندازید *** +گفت وارد شو ای حبیبه ی من پیش پایش گشود درها را -گفت هرگز نمیروم به بهشت تا نفهمند قدر زهرا را_ فاطمه خوانده ای مرا ز ازل بخدا اینچنین نخواهم رفت زودتر از همه محبانم به بهشت برین نخواهم رفت صبر کردم میان رنج و بلا تا که فصل عنایتم برسد نوکران حسین منتظرند تا به آنها شفاعتم برسد با اشارات چادر خاکی عرش را جابجا کند زهرا مثل "مرغی که دانه برچیند دوستان را جدا کند زهرا"* *مرحوم استاد مؤید ➖➖➖ .
. ‍ تحلیل : حال مداح ـ روضه تحقیقی ـ گریز در گریز ✅ ✏️✏️ 👇 می خواست او هم روز عاشورا سپر باشد مثل یلان هاشمی مرد خطر باشد از خیمه یا گودال گودال انتخابش بود تا که در آغوش امامش بیشتر باشد می خواست تا که با عمو نجوا کندآنجا راهی برای بردنش پیدا کند آنجا افسوس اما لشکر دشمن مزاحم شد اینبار هم شمربن ذی الجوشن مزاحم شد داغ جدیدی روزی اهل حرم کردند با ضربه ی شمشیر دستش را قلم کردند آی حرمله دستت قلم بشه، دو سه تا تیر زده کربلا خیلی دل ابی عبدالله رُ سوزونده، یکی تیری بود که به چشم عباس زد، یکی اون تیری بود که به گلوی علی اصغر زد، یکی هم تیری بود که به این بچه زد رو سینه ابی عبدالله. می دونی درس آموز کیه عبدالله؟ می دونی از کی یاد گرفته این جمله رُ؟ که فریاد میزد و می دوید سمت گودال میگفت والله لا افارق عمی به خدا از عموم جدا نمیشم. از عمش زینب یاد گرفته، عمشم وقتی خیمه هارُ داشتن آتیش میزدن خودشُ انداخته بود رو بدن زین العابدین می گفت: والله ازت جدا نمیشم، می خواید بکشید منم باهاش بکشید، عمش از کی یاد گرفته؟ مادرش تو کوچه ها دنبال علی می دوید دامن علی رُ گرفته بود، می گفت از علی جدا نمی شم، نانجیب گفت قنفذ چرا دست فاطمه رُ از دامن علی جدا نمی کنی؟ چنان با غلاف شمشیر به بازوی مادرش فاطمه زد.... 📘 .👇