eitaa logo
گروه فرهنگی313
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
5هزار ویدیو
19 فایل
هدف : کارفرهنگی ،اجتماعی ؛سیاسی درمسیر امام زمان"عج "؛ بااستعانت ازخداوند واهل بیت"س". ✅️کپی مطالب همه جوره "حلال" کانال: @goruh_farhangi_313 گروه: https://eitaa.com/joinchat/4079420039Ced95c26028 ارتباط با خادم کانال وگروه : @SEYEDANE
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 تقدیر قسمت چهل و سوم ✍️خدایا باید چیکار کنم؟! چرا بعد از اون شب آرامشم بر نمی گرده؟ یهو یاد اون شب، مرادیان و حرف های نیمه کاره مون تو شرکت افتادم. داشت چی می گفت؟ ازدواج کنیم؟ آره آره همینو می گفت، اون لحظه تو فکر این بودم چجوری بهش بگم نه که ناراحت نشه و تو دردسر نیفتم اما حالا... گوشیمو برداشتم بهش زنگ بزنم که دیدم ساعت یک و بیست دقیقه است و من نه شام خوردم و نه متوجه گذر زمان شدم. نمی تونستم تا صبح صبر کنم و می ترسیدم دیر شه. بهش پیام دادم و فقط یک کلمه نوشتم: «قبوله» گوشی رو گذاشتم کنار تخت و دراز کشیدم که صبح بتونم برم بیمارستان و تلاشمو بکنم مامان راضی شه که صدای پیام اومد. وقتی دیدم مرادیانه تعجب کردم. یعنی اونم بیداره؟ نوشته بود می تونی صحبت کنی؟ سریع شماره اش رو گرفتم که جواب داد و همون لحظه صدای بوق ماشین اومد. یعنی بیرونه؟ این موقع شب؟ جواب سلامشو دادم و طاقت نیاوردم نپرسم و گفتم: «بیرونید؟» چند ثانیه سکوت کرد و بعد گفت: «بله!» این چه زندگی مزخرفیه که برا خودش درست کرده؟! نمی دونم چی شد که پرسیدم: «الان حاضر میشم میام دنبالتون، آدرس رو بفرستید» میخواست چیزی بگه که بعد از خداحافظی خشکی، گوشی رو قطع کردم و سریع حاضر شدم. یه جایی نزدیک خونه شون تو ایستگاه اتوبوس نشسته بود و وقتی سوار شد متوجه شدم لباس گرم هم نپوشیده، سریع بخاری رو زدم و راه افتادم سمت خونه! با صدای گرفته اش گفت: «نمی خواستم مزاحمتون بشم!» بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: «نشدین! اینجوری می تونیم راحت تر صحبت کنیم» با خنده ی بی جونی گفت: «چیشده که انقدر عجله دارید؟» بی روح گفتم: «شما ندارید؟» روشو برگردوند سمت پنجره و گفت: «خیلی زیاد» با تک خنده ای از روی حرص گفتم: «کی بیایم خواستگاری؟» سرشو تکیه داد به شیشه و گفت: «نمی دونم، فعلا که دعوامون شده، از خونه زدم بیرون!» جوابی ندادم و تو سکوت تا خونه رفتم. اونم خوابش برده بود ولی به محض اینکه وارد پارکینگ شدم، پرید و با ترس گفت: «کجاییم؟» لبخندی زدم و کلید خونه رو گرفتم سمتش و گفتم: «خونه ی من. برید طبقه ی اول، در رو هم از پشت قفل کنید، من تو ماشین می مونم» نگاهی به کلید و بعد به من کرد و گفت: «من که بعیده خوابم ببره، شما هم اگه اینطورید، باهم بریم که صحبت کنیم!» دختره ی دیوونه ی نترس! با هم وارد خونه شدیم که برگشت سمتم و گفت: «خونه ی خودتونه؟» با سر حرفشو تایید کردم که آروم زمزمه کرد: «چه مرتب!» در جوابش لبخندی زدم و به بهونه ی چایی گذاشتن و در واقع برای اینکه احساس راحتی کنه، رفتم سمت آشپزخونه. اون شب تا نزدیک صبح باهم صحبت کردیم و از شرایطم گفتیم، اولش از برخورد مامان تعجب کرد ولی بعد با لبخندی وسط گریه هاش که همچنان ادامه داشت گفت به نفع اون شده و حالا که منم عجله دارم، می تونیم برای فردا شب قرار خواستگاری رو بذاریم. باز هم سر ازدواج و اسیر شدن من، زندگی رفته بود رو دور تند خودش! نیمرویی که درست کرده بودم رو گذاشتم رو میز و گفتم: «مگه نگفتین دعواتون شده؟» سریع یه لقمه برای خودش گرفت و گفت: «اون تقریبا همیشگیه و بحثش جداست» دیگه چیزی نپرسیدم و بعد از شامی که بیشتر شبیه سحری بود بهش گفتم بره تو اتاق در رو قفل کنه بخوابه که از خدا خواسته قبول کرد و رفت. منم روی مبل دراز کشیدم و ساعت گذاشتم که خواب نمونیم ولی تا صبح خوابم نبرد و ساعت هفت صبح، چایی دم کردم، براش یه نامه گذاشتم که تعارف نکنه صبحونه بخوره و رفتم سمت بیمارستان! از دیشب فکر کرده بودم چجوری به مامان بگم بریم خواستگاری که قبول کنه‌و دعا می کردم که موفق بشم. وقتی رسیدم، به آزاده زنگ زدم و گفتم اگر می تونه با پرستار یا مسئولش هرکی هست صحبت کنه که من برم جاش و بتونم با مامان صحبت کنم! یه ربع طول کشید که با اخم اومد بیرون و گفت حواسم باشه مامان رو حرص ندم و تاکید کرد که سریع حرفامو تموم کنم. وقتی رفتم پیش مامان پیشونیشو بوسیدم که با خوشحالی گفت: « آزاده گفت می خوای باهام صحبت کنی، خبریه؟» همین خوشحالیش به اسارت تا ابد تو بدترین زندان ها می ارزید، ازدواج که جای خود. لبخندی زدم و گفتم: «بعله زهرا خانم، قراره دوباره عروس دار شی!» چشماش از خوشحالی برق زد و پرسید: «رضوانه؟ راضی شد؟» لبخندی بهش زدم، دستشو بوسیدم و گفتم: «نه، اون که تموم شد قربونت برم، خیلی منطقی و عاقلانه! از سر لج و لجبازی نبود که دوباره بخواد شروع بشه!» با اخم و سوالی نگاهم کرد که ادامه دادم: «مدیر شرکتمونه! دختر جدی و خوبیه!» قبل از اینکه جمله ی بعدم رو بگم تو دلم از خدا بابت دروغی که مجبوری و برای سلامت مامان می خواستم بگم، عذرخواهی کردم و با لبخندِ مثلا از روی خجالتی به مامان گفتم: «راستش، دنبال فرصت مناسب بودم بهتون بگم که دیگه اینجوری شد!» ادامه دارد... تعجیل در فرج صلوات 🌷
❌️آزادی به قیمت نابودی از روزی که رسانه‌ها این تصویر را نماد آزادی و بهروزی ملت سودان دانستند تا به امروز : 💥۱۰ میلیون نفر در این کشور آواره شدند 💥 ۷۵۰ هزار نفر در خطر گرسنگی شدید هستند 💥۲۰ هزار نفر جان خود را از دست دادند 💥و میلیاردها دلار از سرمایه مردم سودان توسط کشورهایی مانند امارات غارت شده است. ❌️چقدرشبیه فتنه زن زندگی آزدیه مگه نه❌️ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جواد هاشمی و ضیاء دوشخص معلوم الحال که در فتنه ززآ هرکاری از دستشون براومد برای موفقیت آشوبگران انجام دادن ، حالا هم رسانه ای ساختن برای دفاع از هرزه ها وارازل و همجنسگرایان دردفاع از شهید رئیسی همین بس که رهبری فرمودند دراین سه سال کارهای بسیار ارزشمندی صورت گرفت وخیلی از این کارها سال‌های آینده به ثمرخواهدنشست. ➖️شروع به ساخت دو میلیون وپانصدهزارواحد مسکونی تاخرداد ۱۴۰۳ ➖️کاهش رشد نقدینگی ➖️تقویت ارتباط با همسایگان ➖️راه اندازی چند هزار کارگاه تعطیل یا نیمه تعطیل ➖️رشد شاخص‌های کلان اقتصادی ➖️سیاست خارجی موفق ➖️افزایش فروش نفت ➖️کاهش چشمگیر تورم ➖️تسویه بدهی‌های میلیارد دلاری دولت روحانی ➖️ایجاد امید در دل جوانان برای کارهای تولیدی 💥اینها تنها بخشی از خدمات رئیسی عزیز در دولت سیزدهم بوده ولی رسانه کاری کرده مردم نبینن. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فهم و شعور یک هنرمند متعهد؛ با یک آرتیست معلوم الحال بی‌تعهد! فرقش را خودتون ببینید ... هنر ، دمیدن روح تعهد در انسانهاست! ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
15.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🫲سیلی یک معتاد به یک نوجوون که یک ته سیگار برداشته بود، باعث شد اون نوجوون پیشرفت عجیبی توی زندگیش داشته باشه... 💥مشکل پدر ومادرا توی تربیت بچه ها اینه که تنها هستن واگر تذکر همگانی بشه،قطعاً نتیجه مطلوب خواهد داشت.. 💥و ای کاش در مدارس قبل از آموزش، فرزندان ما برای یادگیری مفاهیم زندگی پرورش داده بشن... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥برسه به اطلاع اوندسته از طلب کاران بی طلب و فرصت طلبان بی خاصیت که تا فرصتی پیدا می کنن بر علیه نظام نق می زنن، تا بلکه خجالت بکشند و کمتر آب به آسیاب دشمن بریزن.... این کلیپ رو دیدم ازخودم خجالت کشیدم لطفاً شماهم ببینید😔 🎙حجت‌الاسلام مؤمنی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 چه خبره تو این مملکت! 😡 🔻میشه بدونیم... 👈 وزیر ارشاد، 👈وزیرکشور، 👈پلیس، 👈قوه قضاییه 👈و دیگر سازمان‌ها... ⁉️قصد دارن برای برخورد و جلوگیری از این بی‌حیایی، بی‌ناموسی و بی غیرتی سازماندهی شده چه اقدامی انجام بدند؟ ❌اصلا چرا مجوز میدید؟ ⛔ خودتون حاضرید با خانواده برید؟ با شمام آقای مسئولی که اینا رو میبینی وبازم بیخیالی؛ نونی که از مسولیتت میبری خونه از این بیت الماله و چون‌منفعلانه داری عمل میکنی حرومه... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنوز خیلی مونده شهید رو بشناسیم...💔😔 حجت‌الاسلام رفیعی به شهید رئیسی یه نکاتی رو میگن ، درجواب شهید رئیسی میگه... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌷 تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۰۶/۱۶ - درگیری با اشرار در کرمانشاه ✍🏻 بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز: ✅ توصیه می‌کنم شما را به عمل صالح و انجام دادن هرچه بهتر تکالیف دینی تان. ✅ همواره خداوند را در اعمال خود در نظر داشته باشید! ✅ در تحصیل علوم مختلف بکوشید و سعی کنید با مسائل روز آشنائی کامل داشته باشید، تا بتوانید پاسخگوی مردم باشید. 🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ❗️ توجه داشته باشید دعای فرج شبانه ، از فردا شب ، در بازه زمانی ۲۰ الی ۲۰/۳۰ منتشر می شود
✅تلنگرانه؛ یادم هست کلاس چهارم٬ توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!! قهرمانی که با اسم و خاطره اش بزرگ شدیم!! "پطروس" توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!! همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!! پطرس ذهن ما خسته بود٬ تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!! سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده است!! تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود!! بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!! خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!! شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت میشدیم!! اما توی همان روزها٬ سرزمین من پر ازقهرمان بود!!* قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!!* شهید ابراهیم هادی: جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کانال کمیل شد!!! شهید حسین فهمیده: نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!!! شهید حاج محمدابراهیم همت: سرداری که سرش را خمپاره برد...!!! شهیدان علی، مهدی و حمید باکری: سه برادر شهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!! شهیدان مهدی و مجید زین الدین: دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!! شهید حسن باقری: کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت!!! شهید مصطفی چمران: دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!!! شهيد محمد قنبرلو كسي كه خبر شهادتش را به اسم شكار بزرگ در اخبار بغداد اوردند کاشکی زمان بچگیمان لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمان را هم یادمان میدادند!! ما که خودمان قهرمان داشتیم!!! یه روزی یه لره... یه روزی یه ترکه... یه روزی یه عربه... یه روزی یه قزوینیه... یه روزی یه آبادانیه... یه روزی یه اصفهانیه... یه روزی یه شمالیه... یه روزی یه شیرازیه... مثل مرد جلو دشمن ایستادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمان نکند!!! لره............. شهید بروجردی بود! ترکه........... شهید مهدی باکری بود! عربه........... شهید علی هاشمی بود! قزوینیه........ شهید عباس بابایی بود! آبادانیه........ شهید طاهری بود! اصفهانیه...... شهید ابراهیم همت بود! شمالیه........ شهید شیرودی بود! شیرازیه....... شهید عباس دوران بود! و..... مردان واقعی اینها بودند!!! *ای کاش، گاهی از این مردان واقعی و بی ادعا هم یادی کنیم...!!! روحشان شاد و يادشان🌹🌹 خادم شهدا "مرتضی اسماعیلی" @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313