eitaa logo
گُوْشِه نِشینْ
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
172 ویدیو
2 فایل
کپی فقط با هشتگ #گوشه_نشین عُمْری بُوَدْ‌ کِه #گُوُشِه نِشیِنِ مُحَبَتَمْ! این گُوشِهِ را بِه وُسعَتِ عالَمْ نمیدَهَمْ... #ارباب_حسین ♥️🌱 ادمین اصلی @fatemeh_mim تبلیغات https://eitaa.com/tablighat_goshe فروشگاه @gosheneshen_market
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گُوْشِه نِشینْ
@gosheneshen
با افتخار و رأی شما انتخاب شد❤️🍃
ان شالله از فردا
الا و صلی الله علی الباکین علی الحسین @gosheneshen
بسم الله بدقولی مارو ببخشید همه مون تو این شبا هیئت میریم پس متوجهید ک چرا بدقول شدیم😅 با عرض پوزش...
سلام😅 این سلام من در کمال شرمندگیه... شرمندگی از اینکه ما با بازدید شما کتابمون (سه روایت از مردی که خدا دوست داشت اورا کشته ببیند)رو انتخاب کردیم اما متاسفانه پس از مطالعه کوتاه دوستانمون نظر بر این شد که شاید این کتاب اونقدر که باید شمارو جذب نکنه و خدای نکرده اشکالمون به کتاب نیست... بلکه شاید عامه فهم و عامه پسند نیست.. چون واقعا ابتدائا یه خورده فهمش مشکله اما ما تمام قد از شما عذر خواهیم وچون دوتا کتاب و در رتبه های بعدی باهم برابر هستند به این آیدی @fatemehzahramoosashoar نظر خودتونو یعنی اسم کتاب مورد نظرتونو بفرستید... امیدواریم که با قلب های پاک و مهربونتون خطای مارو ببخشید به حرمت این ماه عزیز و یقین بدونید که این تغییر فقط و فقط برای اینکه شما از خوندن کتاب لذت ببرید اما ان شالله بعد از اتمام ماه محرم اگر بخواید روزی دو صفحه از همین کتاب رو میذاریم و باهم تامل و تفسیر و توضیح خواهیم کرد حلال کنید اجرتون با خود آقا پس قرارمون شد اسم کتاب مورد نظرتون رو از بین این دوکتاب 👇👇 💚فردا مسافرم 💙ماه به روایت آه به آی دی @fatemehzahramoosashoar بفرستید ممنون @gosheneshen
می گویند بچه ها تازه در سر سه سالگی میفهمند که بدن از دوقسمت تشکیل شده و @gosheneshen
ای بابا حکایتی شده مویم...
بگو همون دختری که شونه به موهاش میزدی جون به لبش رسیده و تو از قفس پریده ای @gosheneshen
شب سوم‌ شب سختی‌ست خدا رحم کند! روضه امشب نَمی از روضه زهرا دارد... @gosheneshen
#پروفایل_طوری #محرمانه 💚 #بی_بی_رقیه 💔 @gosheneshen
😔💔 قافله رفته بود و من بيهوش روي شن زارهاي تفتيده ماه با هر ستاره اي مي گفت: بي صدا باش! تازه خوابيده قافله رفته بود و در خوابم عطر شهر مدينه پيچيده خواب ديدم پدر ز باغ فدك سيب سرخي براي من چيده قافله رفته بود و من بي جان پشت يك بوته خار خشكيده بر وجودم سياهي صحرا بذر ترس و هراس پاشيده قافله رفته بود و من تنها مضطرب، ناتوان ز فريادي ماه گفت اي رقيه چيزي نيست خواب بودي ز ناقه افتادي قافله رفته بود و دلتنگي قلب من را دوباره رنجانده باد در گوش ماه ديدم گفت: طفلكي باز هم كه جامانده قافله رفته بود و تاول ها مانعي در دويدنم بودند خستگي،تشنگي،تب بالا سد راه رسيدنم بودند قافله رفته بود و مي ديدم مي رسد يك غريبه از آن دور ديدمش-سايه اي هلالي شكل- چهره اش محو هاله ای از نور ازنفس هاي تند و بي وقفه وحشت و اضطراب حاكي بود ديدم او را زني كه تنها بود چادرش مثل عمه خاكي بود بغض راه گلوي من را بست گفتمش من يتيم و تنهايم بغض زن زودتر شكست و گفت: دخترم ، مادر تو زهرايم ز بس که طعنه از هرکس شنیدم که از این زندگی کردن بریدم لباسم پاره بود و بین کوچه ز دختر ها خجالت میکشیدم من غرورم جریحه دار شده شاکی از دست ساربان هستم کعب نی ها مدام میگویند دست و پا گیر کاروان هستم دختر حرمله چه مغرور است به من از بام دست تکان میداد او خبر دار شده یتیم شده ام پدرش را به من نشان میداد ▪️شاعر: 🏴 @gosheneshen