قدمی به عقب برمیدارم و شرم زده لب میزنم: -شوخیتون گرفته عاقا صدرا؟! قرارمون این بود که بعد یک سال که بچم از آب و گل در اومد طلاقم بدین و به عنوان مهریه یه خونه به نامم بزنین تا من و بچم بیسرپناه نمونیم. قرارمون عشق و عاشقی نبود که شما الان...
قدمی به جلو اومد و نفوذگر خیره شد به چشام: -میگی چیکار کنم وقتی دلم برات رفته؟ چجوری طلاقت بدم و بزارم بری وقتی فکرت برام خواب و خوراک نزاشته؟! نمیبینی داره جونم برات در میره که اینجوری حرف از طلاق و رفتن میزنی؟!
با دو قدم دیگه فاصله رو کمتر میکنه و حرف اخرشو میزنه: -خونه میخوای؟ این عمارتو به نامت میزنم؛ ولی در صورتی که تو هم سند قلبتو شیش دونگ به نام خودم بزنی..!😱🤭🔥
https://eitaa.com/joinchat/4063625540Ced453a4ef7
🙈♥️👆🏼🔞
با ذوق جعبه کادو رو باز کردم و کفش و بیرون کشیدم
اما با دیدن سایزش چهره ام تو هم رفت و رو به مهراد گفتم:چرا سه سایز بزرگ تره؟؟
با دیدن قیافم پقی زد زیر خنده و گفت:آخه نه که یکم تپلی، گفتم یه چیزی بگیرم که اندازه پات باشه
با شنیدن حرفاش به وضوح شکستن قلبم و حس کردم
بعد از جاش بلند شد و کفشای دیگه ای که اونور میز بود و برداشت و گفت:اینارو خریدم برای عشقم، انقدر ریزه میزه و خوشگله
فقط باید ببینیش خانم تپل!
و قبل رفتن قاشق برنج و پر کرد و چپوند تو دهنم و گفت:من که میدونم ناراحت نیستی، فقط غذات و بخور یه کیلو دیگه امروز بره رو وزنت🤫🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/3974168767Ca7ffa36017