eitaa logo
مجمع طراحان انقلاب اسلامی آیه
566 دنبال‌کننده
443 عکس
34 ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم رویداد پیشرفت، روز اول / زینب عطایی به برادرم می‌گویم هفت‌و‌نیم صبح باید سر خیابان آیت‌الله خراسانی باشم. خیابانی تازه احداث شده که جایش را دقیق نمی‌دانستیم. قرار است راوی رویداد هنری سه‌روزۀ روایت پیشرفت باشم. اسپانسر برنامه مجتمع فولاد مبارکه است و اجراکنندگان هنرمندان گرافیست هستند. موضوع رویداد فرهنگ کار و تولید است. برادرم مرا می‌رساند. کسی را نمی‌شناسم به جز آقای مجلسی، دبیر مجمع طراحان آیه. سر خیابان عده‌ای ایستاده بودند. گفتم: «عه همین جاست آیت‌الله خراسانی، آقای مجلسی اونجا ایستاده.» برادرم گفت: «خب پس علما همه جمعند. فقط آیت‌الله عطایی کم بود که رسید.» همین حرفش باعث می‌شود که بعداً از آقای مجلسی بپرسم از نوادگان علامه مجلسی هست یا نه و حدسم درست از آب در‌می‌آید. سوار اتوبوس می‌شویم و راه می‌افتیم برای بازدید از مجتمع فولاد مبارکه در 75 کیلومتری جنوب‌غربی اصفهان. جو دوستانه‌ای بین بچه‌های گرافیست وجود دارد. جوان هستند و نوجوان. چند سالی هست که با هم مرتبط اند. با هم بزرگ شده‌اند انگار. رویدادهای کشوری زیادی شرکت کرده‌اند و با موضوعاتی چون فرزندآوری، برای ایران، 25 آبان و..... پوستر تولید کرده‌اند. در این رویدادها با راهبری اساتید هنرمندتر و باتجربه‌تر شده‌اند. اساتید این رویداد محمدرضا دوست‌محمدی، حامد مغروری و مجتبی مجلسی هستند. این اطلاعات را از گپ و گفتی که توی اتوبوس با بچه‌ها می‌زنم به دست می‌آورم. جلوی ساختمان مرکزی فولاد از اتوبوس پیاده می‌شویم. ساختمانی بتنی که ثبت ملی شده و با همۀ عظمتش وقتی در ماکت فولاد دنبالش می گردیم جزء کوچکیست از مجموعۀ بزرگ فولاد مبارکه. صبحانۀ مفصل فولاد با کثرت عکاس‌ها و فیلم‌بردارها همراه می‌شود، حتی یک نفر با تمام قوا بوم ضبط صدا را روی سر بچه‌ها حرکت می‌دهد. قرار است سؤال‌هایمان را بپرسیم؟ بفهمیم چرا فولاد و صنایع سنگین دست از سر آب زاینده‌رود برنمی‌دارند؟ چرا آلودگی هوا برایمان به ارمغان می‌آورند؟ و علامت سؤال‌های زیادی که در ذهنمان وجود دارد. اولین قسمتی که از آن بازدید می‌کنیم. تصفیه‌خانۀ پساب 9 شهر اطراف است. فولاد فاضلاب شهرهای دور و اطرافش را می خرد و در سیستمی عظیم و پیچیده تصفیه می‌کند و آب زلالی که در انتها به دست می‌آید را برای مصرف صنعتی و آبیاری فضای سبزش به کار می‌برد. قسمت بعدی قسمتی است که سنگ آهن را به گندله تبدیل می کند. سقف سوله هفتاد متر ارتفاع دارد و خط تولیدی به طول یک و اندی کیلومتر را در طبقات مختلف در خود جای می‌دهد. در نورد گرم، کارگران مشغول نبردی گرم هستند. شمش‌های فولاد با دمای بالای 1000 درجه با همان آب تصفیه‌شده خنک می‌شوند و با غلطک‌ها صاف می‌شوند و ضخامتشان کم می‌شود و طولشان زیاد. در آخر کلافی از ورق فولادی تحویل می‌دهد. در نورد سرد ورقه ها با کشش و فشار باز هم نازکتر می‌شوند. خط تولید ورق‌های گالوانیزه و رنگی و قلع اندود آخرین بخش‌های کارخانه است که از آن بازدید می‌کنیم و محصولات نهایی را تحویل می‌دهد. سخنرانی مدیر مجتمع فولاد برای گرافیست‌ها برنامۀ بعدی است. آقای مدیرعامل صحبت هایش را با تعریف هنر از کالینگوود آغاز می کند: «هنر دارویی است برای ناگوارترین بیماری بشر یعنی ناآگاهی.» بعد برایمان فولاد را می شکافد: فعالیت هایش و اینکه چرا اینقدر مورد هجمه قرار می گیرد. از اقتصاد فولادی که می‌تواند جایگزین اقتصاد نفتی بشود. موضوعاتی مثل مصرف آب توسط فولاد و اقداماتش در راستای مسئولیت‌های اجتماعی. صحبت‌های دکتر طیب‌نیا نه تنها سوالات بچه‌ها را جواب می‌دهد، بلکه ترغیبشان می‌کند به تصویر افتخارات فولاد. به قول استاد مغروری فولاد مجموعه‌ای است که روایت پیشرفت در آن غل می‌زند. یکهو می‌آییم جایی که فکر می‌کردیم منشأ آلودگی اصفهان است؛ ولی می‌فهمیم در زمان آلودگی و وارونگی هوا، هوایش از اصفهان سالمتر است و گونه های مختلف برندگان مهاجر از کشورهای دیگر به استخرهای مصنوعی‌اش مهاجرت می‌کنند. عصر وقتی سوار اتوبوس می‌شویم، آدم‌های دیگری هستیم. شگفت‌زده از دیدار با یکی از صنایع مادر کشور و درک موفقیت‌هایش و ابطال ضدروایت‌هایی که درباره‌اش شنیده بودیم. گرافیست‌ها قرار است با زبان تصویر شگفتانه‌های امروز را برای مردم به تصویر بکشند.
تبریک یه آقای ایمان ماندگاری بابت رتبه اول پوستر اعلان هیات
مجمع طراحان انقلاب اسلامی آیه
بسم الله الرحمن الرحیم رویداد پیشرفت، روز اول / زینب عطایی به برادرم می‌گویم هفت‌و‌نیم صبح باید سر
رویداد پیشرفت روز دوم / زینب عطایی وصلۀ ناجوری هستم در جمع گرافیست‌ها. دیروز همگی بازدیدکنندگانی بودیم از مجتمع فولاد مبارکه ولی امروز همگی مشغول طراحی هستند. و منی که از اصطلاحاتشان سر در نمی‌آورم: شارپ، شات، لاین آرت و.... احساس غربت می‌کنم. دیر رسیده‌ام. بچه‌های گرافیست در سالن جلسات مجتمع فولاد مبارکه دور هم جمعند. صندلی‌ها پر است. با اعتماد‌به‌نفس می‌روم و در غیبت مدیرعامل به جای آن می‌نشینم شاید اگر مدیرعامل آنقدر خاکی و صمیمی نبود چنین جرئتی نمی‌کردم. البته دلم می‌خواهد نزدیک اساتید باشم و شاهد مشاوره دادنشان به بچه‌های رویداد. جو گرافیکی مرا هم می‌گیرد. طرحی که دیروز با توجه به جملۀ «روایت پیشرفت در فولاد غل می‌زند»زده بودم را رویم نمی‌شد به استاد دوست‌محمدی نشان بدهم. استاد مجلسی هم که به قول خودش نقش پلیس بد را ایفا می‌کند و طرح‌های بچه‌ها را یکی پس از دیگری می‌فرستد هوا، اصلاً به صفحه‌ام نگاه نمی‌کند. لبخند ژکوند می‌زند و تلفنش را جواب می‌دهد. طرح را می‌برم و به استاد مغروری نشان می‌دهم. با تواضع و دقت نگاه می‌کند. می‌گوید می‌شود دیگ را تبدیل کرد به آتشفشانی که این کلمه‌ها از آن فوران می‌کند. از این که استعداد بالقوه‌ام جدی گرفته شده احساس سرور می‌کنم. صدایم را صاف می‌کنم و می‌گویم در راستای ظرفیت مجتمع فولاد برای تبدیل اقتصاد نفتی ایران به اقتصاد فولادی من ایده‌ای دارم که نقشۀ ایران را طراحی کنیم محصور شده در زره فولادی. استاد می‌فرماید: «اون دیگه میره تو بحث‌های نظامی.» بس است. باید بیفتم دنبال بچه‌ها و ایده‌هایشان. طرح یکیشان چشمم را می‌گیرد. دارد طرح سفره‌ای سنتی و ریزنقش را به استاد دوست‌محمدی نشان می‌دهد. المان‌های حرم امام رضا هم در آن کار شده است. می‌پرسم: «مخاطب چطور باید بفهمد این طرح یک سفره است؟» می‌گوید: «واقعاً سفره است.» - یعنی پوستر نیست؟ - نه طرح سفرۀ پارچه‌ای است و چاپ هم شده. حالا می‌خواهد چنین طرحی با مضمون مجتمع فولاد و نقشی را که در سفرۀ مردم ایران دارد طراحی کند. شاید داستان این طرح زمانی به ذهنش رسیده که در بازدید دیروز متوجه شدیم فولاد20 برابر کشاورزی بازدهی دارد و علاوه بر آن کشاورزان را آموزش می‌دهد برای مصرف بهینۀ آب. خانم احمدی و خانم دباغ از اهواز آمده اند و بسیار خبره اند. در طرح پر جزییات خانم دباغ کلمه تحریم بین چرخ دنده های صنعت خرد می شود. کارگر در نگاه خانم احمدی از ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت الهام گرفته از روی گل ها و چرخ دنده ها اوج می گیرد و به فضا می رود. آقایان تیموری و مظفری از مشهد آمده اند. لباس فرم فولاد را در دستان آقای تیموری می بینم می گویم می خواهید باهاش عکس بگیرید واسه پوسترتون؟ می‌فهمم که می‌خواهند به آیه لیس للانسان الا ماسعی لباس کار بپوشاند. از ترس واکنش اساتید همراهی‌شان نمی کنم. خانم میرسعیدی و همسرشان با هم مشغول ایده‌پردازی هستند. خانم‌ها نصر و محققیان و اسدی با نرم افزار ایلستریتور مشغول تایپوگرافی‌اند. در رواهروی بین میز راه می‌روم و نگاهی می‌اندازم روی برگه‌های بچه‌ها. برمی‌گردم و مثل دانش آموزانی که چغلی بچه ها را به معلم می‌کنند به استاد مغروری می‌گویم والا من روی هر برگه‌ای نگاه می‌کنم یه کلاه ایمنی کشیده شده. استاد داد می‌زند: «همتون کلاه نکشینا.» لبخندی می‌زنم از سر غرور. یکی از آقایان نشسته است گوشه‌ای و گعده گرفته و به دوستانش توصیه می کند که ایده‌هایتان را به اساتید نشان ندهید. به خودتان استرس وارد نکنید. بروید طرحتان را بزنید. ترجیح می‌دهم بروم سراغ یکی از بچه‌ها که طرحش تایید شده و مشغول است. سمانه کریمی طرح کارگر ایرانی را می‌کشد، کلاه ایمنی بر سر و چونان سیاوش سوار بر اسب سیاه که از دل آتش می‌گذرد. سمانه معجونی از مهندسی کامپیوتر، فوق گرافیک و دکترای رسانه. بعد از علاقه اش به داستان‌نویسی می‌گوید و دوره هایی که گذرانده و داستان‌هایی که نوشته و بزرگ شدنش با هری پاتر. بعد از ناهار انرژی چرخیدن ندارم می‌نشینم به نوشتن. دارم می‌نویسم که یکی از بچه‌ها دارد سر طرح‌هایش با استاد مغروری و استاد مجلسی چانه‌زنی می‌کند. طرح‌هایش رد شده‌اند. می‌پرسم ببینم طرح‌تان را. لوله‌های اکسیژن است که در لوگوی فولاد طراحی شده. اشاره دارد به تأمین اکسیژن بیمارستان‌ها در دوران کرونا توسط فولاد. طرح جالبی است از استاد مغروری دلیل رد طرح را می پرسم. می گوید: «دونفر دیگر دارند همین ایده را کار می کنند.» سکوت این سالن را فرا نمی‌گیرد. همان‌طور که شلوغ می‌کنند طرح می‌زنند. معدود افرادی به سکوت مشغول کارند. با چشم دنبال استاد دوست‌محمدی می‌گردم. چند ساعتی هست نمی‌بینمش. حتماً رفته برای استراحت. بلند می شوم. استاد ته سالن در کنجی نشسته و همچنان خستگی‌ناپذیر مشاوره می‌دهد.
مجمع طراحان انقلاب اسلامی آیه
بسم الله الرحمن الرحیم رویداد پیشرفت، روز اول / زینب عطایی به برادرم می‌گویم هفت‌و‌نیم صبح باید سر
رویداد تا ساعت پنج عصر ادامه دارد. از استاد مجلسی اجازه می‌گیرم و ساعت 4:15 از ساختمان فولاد می‌زنم بیرون. خستگی دلپذیری دارم.
مجمع طراحان انقلاب اسلامی آیه
بسم الله الرحمن الرحیم رویداد پیشرفت، روز اول / زینب عطایی به برادرم می‌گویم هفت‌و‌نیم صبح باید سر
رویداد پیشرفت روز سوم / زینب عطایی گرافیست‌ها امروز وارد فاز اجرا شده‌اند. از بعدازظهر به جمع پیوستم. به همراه پسرم عرشیا که قصد دارد انتخاب رشته کند. دلم می‌خواهد با هم کار گرافیست‌ها را ببینیم. به خیلی از ایده‌هایی که دیروز اتودشان را دیدم جان بخشیده شده. روی نرم‌افزار پیاده شده‌اند. رنگ و لعاب گرفته‌اند. خانم احمدی از اهواز طرحی که اتودش را دیروز دیدم روی کاغذ رنگی کشیده با قیچی برش می‌زند. برایم توضیح می‌دهد که دارد پیپرآرت انجام می‌دهد. طرح را با کاغذ جان می‌دهد، از طرح عکس می‌گیرد و پوستر می‌شود. یکی از بچه‌ها با خمیر تصویرسازی حجمی انجام می‌دهد و از آن عکس گرفته و تبدیل به پوستر می‌کند. طرح‌های زیبایی را می‌بینم: تصویر نصف شدۀ رول فولادی و بشکۀ نفت. نفت از بشکه بیرون ریخته ولی رول فولادی باز شده و تا چشم کار می‌کند ادامه پیدا می‌کند. زیرش نوشته شده کاری که چشم می‌کنه ابرو نمی‌کنه. دست کارگر که با دستکش شاخصه گذاری شده شمشیری در دست دارد که تیغه‌اش شمش‌های فولاد است؛ یادآور لحظات جهاد کارگران در قسمت پرحرارت نورد گرم است با عنوان نبرد گرم. چرخ خیاطی‌ای که بدنه اش از چرخ دنده‌ها تشکیل شده و نشان از حمایت فولاد از مشاغل خانگی دارد. آقای معصوم‌زاده و همسرش خانم کرمی نیا طرح‌های مشترکی زده‌اند، درختی که تنه‌اش دودکش کارخانه است و کلاه ایمنی که برعکس شده و برکه‌ای شده برای پرندگان مهاجر. همۀ پوسترها را توضیح نمی‌دهم. لطف دیدنشان بیشتر است. شنیدن کی بود مانند دیدن؟ یک نفر می‌آید سراغم و می‌گوید مستند این چند روز را ساخته‌اند و برای آن نریشن می‌خواهند. توی صحبت‌هایمان به دلیل وجود بوم صدابرداری در روز اول پی می‌برم. قرار بوده فیلم از زاویه دید بوم روایت شود که عملا ًدر کار درنمی‌آید و حذف می‌شود. به لحظات ملکوتی پایان رویداد نزدیک می‌شویم. دوستان هنوز مشغول کار هستند که مدیر روابط عمومی مجتمع فولاد با دخترش که علاقمند به گرافیک است وارد می‌شود و نوید خوشی می‌دهد. دکتر طیب نیا که روز اول قول دیداری دوباره به بچه‌ها داده بود خیلی زودتر از چیزی که فکرش را می‌کردیم به وعده اش عمل کرد. بچه‌ها شروع می‌کنند به تمیز کردن میزها و ریخت‌و‌پاش برگه‌ها و کیف‌ها و لیوان‌های چای. دکتر هم به همراه دخترش از راه می‌رسد. کت و شلوار سادۀ سرمه‌ای پوشیده، روز بازدید فولاد لباس فرم کارکنان را بر تن داشت و تشخیص دادنش بین همکارانش اگر نمی‌شناختی‌اش ممکن نبود. یکی‌یکی از طرح‌ها بازدید می‌کند و می‌رسد به من. استاد مجلسی دلیل حضور من به عنوان راوی را توضیح می‌دهد. دورم شلوغ است و دوربین‌ها زوم روی من که دکتر می‌گوید چند خطی از نوشته‌تان را بخوانید. دارم دنبال نقطۀ مناسب می‌گردم که بغل‌دستی‌ام تقلب می‌رساند: از «ترجیح می دهم» بخوان. به این می‌گویند امداد غیبی. موج بازدید که از من عبور می‌کند نفس راحتی می‌کشم و از خانم دباغ طراح چیره دست اهوازی بابت تقلبش تشکر می‌کنم. عرشیا می‌گوید یاد بابامحمد افتادم. پدرم را می‌گوید که فقط عکسش را با لباس نظامی دیده. گفتم: «استاد مغروری هم بعد از سخنرانی‌اش گفت یاد شهید خرازی افتاده.» می‌گوید: «آره قیافه‌اش مثل کسانیه که از اتوبوس شهادت جا مانده.» از تعبیرش خوشم می‌آید. دفترچه و خودکارم را برمی‌دارم و می‌روم دنبال دکتر و هیئت همراه. دکتر دارد طرح کارگری که کاوه آهنگر شده را نقد می‌کند که این مار خیلی تنگ به دور کارگر پیچیده و این مشکلات الان خیلی کم شده. توی ذهنم فکر می‌کنم باید مار الان قطعه قطعه شده و زیر پای کارگر افتاده باشد. دکتر یک نفر را هم جا نمی‌اندازد. با همه صحبت می‌کند و بدون سخنرانی خداحافظی می‌کند و می‌رود. استاد مجلسی دقایق باقی مانده تا اذان مغرب را برای بچه‌ها صحبت می‌کند و می‌گوید: «اگر روز اول اینقدر بهتان سخت نگرفته بودم طرح‌هایتان به این قوت درنمی‌آمد.» وقتی وارد نمازخانه می‌شوم دختر دکتر طیب‌نیا را می‌بینم که گوشه‌ای نشسته در صف نماز و در حال و هوای خودش است. هنوز کسی نیامده. می‌گویم: «عه شما اینجایین؟ فکر کردم تشریف بردین.» لبخند می‌زند. می‌گویم: «خدا پدرتون رو برای شما و برای فولاد حفظ کنه.» می‌گوید: «خیلی ممنون. براشون دعا کنید.» نماز را همگی به جماعت می‌خوانیم و بعد از ضیافت شام رویداد به پایان می‌رسد. گرافیست‌ها یک هفته برای تحویل کارشان فرصت گرفته‌اند. بی‌صبرانه منتظر خروجی‌های رویداد هستم.
هدایت شده از هیئت هنر اصفهان
◇فراخوانده خون شهیدان تورا◇ پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست راستی نادیدنی ها دیدنیست..... اثر هنرمند سمانه بندی @heyathonarisf | هیئت هنر اصفهان
هدایت شده از مجتبی مجلسی
گپ و گرافیک روایت اول.pdf
1.22M
جلسات گپ و گرافیک با نگاهی به مشکلات و چالش‌های گرافیک‌دیزاین و با هدف گفت‌وگو پیرامون این موضوعات شکل گرفت. جلساتی که قرار شد چالش‌ها در آن مطرح و با همت جمعی و گفت‌وگوی جمعی به جمع‌بندی برسد که شکر خدا اتفاق‌های خوبی را در این نزدیک به سی جلسه شاهد بودیم. قرار است در این سلسله مکتوبات پیش‌رو برخی مباحث این جلسات را دسته‌بندی و به‌صورت مکتوب به علاقه‌مندان ارائه بدهیم. ممنون می‌شویم اگر پیشنهاد و انتقادی دارید در ادامۀ این مسیر ما را کمک و یاری دهید.
غزه، جهاد، روایت با حضور جناب آقای محسن فائضی کارشناس و فعال مطالعات فلسطین زمان: یکشنبه 7 مرداد ماه، ساعت ۱۸:۱۵ مکان: خیابان استانداری، گذر سعدی، حوزه هنری اصفهان @graphic_aye | مجمع طراحان آیه @heyathonarisf | هیئت هنر اصفهان
هدایت شده از هیئت هنر اصفهان
◇فصل هجرت، منزل دوم◇ | ویژه برنامه اختتامیه کارگاه | ◇جمعه ۱۲ مرداد | ساعت ۱۶:۳۰ الی ۲۰ ◇مکان | آمفی تئاتر دانشگاه هنر اصفهان ◇با حضور: | حجت الاسلام بحرینیان | جناب آقای دکتر احمدی | جناب استاد شاهزیدی ◇همراه با مراسم آئینی دمام زنی ◇ورود برای عموم آزاد است ___ @heyathonatisf | هیئت هنر اصفهان
هدایت شده از هیئت هنر اصفهان
❗◇ظرفیت کارگاه کتیبه نگاری در حال تکمیل هست◇❗ لطفا اگر قصد تشریف فرمایی دارید حتما به آی دی پیام دهید و ثبت نام کنید یا پیش ثبت نام خود را قطعی نمایید. به جهت ◇تنظیم ظرفیت کارگاه◇ و ◇تنظیم لیست اسامی◇ برای حراست دانشگاه، از پذیرش دوستانی که ثبت نام نکرده باشند، معذوریم! ◇ان‌شاالله شرمنده‌ی شما عزیزان نشویم◇
هدایت شده از بافتار
‌🔹 این همان کتیبه حسین است ۷ کتیبه با نقش باران حسین (ع) از محمدرضا میری 🔺رسانه بافتار 🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35