اگر چیزی بیرون از تو آزا_رت میدهد،درد از خود چیز نیست.
از قضاوت تو نسبت به آن است و تو قدرت داری این قضاوت را تغییر دهی.
— مارکوس اورلیوس
گوشه به گوشه ادبیات منو یاد اونی میندازه که نباید؛عی خدا منو موز کن اح......
در دل طبیعت،جایی میان نسیم و نور،بومی سپید گستردهام.
مدادها در دست و رنگی آبی که از آسمان و روحم یکیست.
اولین خراش ها را میزنم و دریا بر بوم میلغزد.
رنگ،جاری میشود مثل فکرِ بیصدا...
مثل رؤیای آرامِ پرندهای که خانهاش را در ابرها جا گذاشته.
آبی در آبی گم میشود؛
گاه روشن چون زمزمهی صبح،گاه تیره چون اندوهی که هنوز زیباست.
درختان از دور نظارهگرند و باد،گوشهی بوم را نوازش میکند.
من اما دیگر نقاش نیستم.من بخشی از همان آبیام که از دلِ طبیعت برخاسته
تا جهان را یادِ آرامش دهد.
𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵
10𝑵𝒐𝒗𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025
تمام مدتی که بقیه فکر کردن حالت خوبه درد کشیدی و ساکت بودی و دقیقا صبح همون روزی که از اولش بد شروع شده و همه چیو ریختی تو خودت یه حرفی سر ناهار بهت میزنن و همزمان بغض و عصبانیت جمع میشه تو گلوت و مجبوری ساکت بمونی؛نه فریاد نه یک کلمه حرف و صرف انرژی واسه پایین نریختن اون اشک لعنتی که پشت پلکته و همه چیو تار نشون میده.متنفرم از این جماعت هر چیزیو دارم به جون میخرم که برم فقط برم و خودم باشم و خودم...
رفتم یه طرح بدم کافی نت در طول مسیر چیزی که باید میگفتمو مرور میکردم آخرشم گفتم آقا این برگه رو واسه طراحی اولیه آوردم اونم گفت ادیت کنم؟منم برگشتم خیلی جدی گفتم نه میشه در بیارین🫠🫠🫠لال بمیرم من لالللل وای قراره هرروز تا مدتها اینو تکرار کنم و فحش بدم به خودم