تمام مدتی که بقیه فکر کردن حالت خوبه درد کشیدی و ساکت بودی و دقیقا صبح همون روزی که از اولش بد شروع شده و همه چیو ریختی تو خودت یه حرفی سر ناهار بهت میزنن و همزمان بغض و عصبانیت جمع میشه تو گلوت و مجبوری ساکت بمونی؛نه فریاد نه یک کلمه حرف و صرف انرژی واسه پایین نریختن اون اشک لعنتی که پشت پلکته و همه چیو تار نشون میده.متنفرم از این جماعت هر چیزیو دارم به جون میخرم که برم فقط برم و خودم باشم و خودم...
رفتم یه طرح بدم کافی نت در طول مسیر چیزی که باید میگفتمو مرور میکردم آخرشم گفتم آقا این برگه رو واسه طراحی اولیه آوردم اونم گفت ادیت کنم؟منم برگشتم خیلی جدی گفتم نه میشه در بیارین🫠🫠🫠لال بمیرم من لالللل وای قراره هرروز تا مدتها اینو تکرار کنم و فحش بدم به خودم
نمیدونم چیکار کنم و نمیدونم کجا برم فقط یه جمله نیستن؛فقط باید عمیق شد به قلب اونی که این حرفارو زده.
حتی اگه یه وقت خودتو به اون راه زده باشی من قرار نیست یادم بره چی بودی و چی شدی.
دیگه نمیخوام کامل به نظر بیام.
نه مثل گل توی قاب،نه مثل لبخندِ ساختگی توی عکسها.
فقط میخوام خودم باشم.همون دختری که یه روز با موهای پریشون،یاسمنبهدست از میانِ تمام بایدها گذشت.
حالا بوی خودم رو دارم،نه بوی انتظارِ کسی دیگه.
قدمهام سبک شدن چون دیگه قرار نیست همهچیو درست کنم.
دنیا همونقدری قشنگه که من اجازه بدم و من بالاخره یاد گرفتم لبخند بزنم بدون اینکه منتظر دلیلش باشم.
آرومم؛نه چون هیچ دردی نیست...
بلکه چون فهمیدم هیچ چیز به اندازهی پیدا کردنِ خودم ارزشِ موندن نداره.
نسیم از کنارم رد میشه و یاسمن روی شونههام میریزه.
یه جور سلامِ ساده از خودِ من به دختری که بالاخره
آزاد شد.
𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵
11𝑵𝒐𝒗𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025