دیگه نمیخوام کامل به نظر بیام.
نه مثل گل توی قاب،نه مثل لبخندِ ساختگی توی عکسها.
فقط میخوام خودم باشم.همون دختری که یه روز با موهای پریشون،یاسمنبهدست از میانِ تمام بایدها گذشت.
حالا بوی خودم رو دارم،نه بوی انتظارِ کسی دیگه.
قدمهام سبک شدن چون دیگه قرار نیست همهچیو درست کنم.
دنیا همونقدری قشنگه که من اجازه بدم و من بالاخره یاد گرفتم لبخند بزنم بدون اینکه منتظر دلیلش باشم.
آرومم؛نه چون هیچ دردی نیست...
بلکه چون فهمیدم هیچ چیز به اندازهی پیدا کردنِ خودم ارزشِ موندن نداره.
نسیم از کنارم رد میشه و یاسمن روی شونههام میریزه.
یه جور سلامِ ساده از خودِ من به دختری که بالاخره
آزاد شد.
𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵
11𝑵𝒐𝒗𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025
دیگه نه حالت واسم مهمه
نه بهت فکر میکنم
نه میام پیشت
نه حالتو میپرسم
نه سرت حساس میشم
نه میگم زود بخواب
نه میگم خوب غذا بخور
نه چکت میکنم
نه برات آرزوی خوب میکنم
نه شادت میکنم
نه اسمتو صدا میزنم
من نمیام دیگه کاری برات بکنم؛دیگه نه
از یه جایی به بعد دیگه نه دلت میخواد نه میتونی.
انگار که یکبار برای همیشه مر_ده باشی ولی زنده ای؛و من؟
نمیدونم ولی هر کس منو میبینه یا بهم میخنده یا برام متاسفه.این وسط دیگه ذره ای انرژی ندارم که واسه کسی بزارم.همرو جمع میکنم انقدری که یه روز به اونی که لیاقت داره بدمش و حتی اگه نیاد هم به درک،من با همینا دفن میشم.