ᗪᖇᗴᗩᗰ •
_لب تو بی خبر از ما کجا میخندد؟!
_ عـٰاشقش بودم و او قدرِ بُز؎ فھم نداشت !
غــم انگیز تریں داستاں کوتاه دنیا را مینویسم :
[قـلبماں برا؎ ھـم میتپید امّـا نشد ..!]
ـ یک بار به مَن قرعه ی عـٰاشق شُدن افتاد
یک بـار دگر ، بـار دگر ، بـار دگر ... نـَه !
تنها یک چیز را بیشتر از تو دوست دارم :
اینکه 'تو را' دوست دارم!
میخواهی بمان، میخواهی برو .
رفتن تو دل انگیز تر از آمدن دیگریست !'