💯علیرضا لباس نو نمیپوشید
میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و می گفت:
مگر شه دایما روی تشک میخوابیدند
او بسیجی به تمام معنا بود
وقتی از او میپرسیدم
در پادگان چه کاره هستی؟
میگفت : جاروکشم
شهید علیرضا شهبازی
#همسفر_من
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
@gsalambarshohada
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
زمستانهای جزیزه استخوان میترکاند
شب بود و سرما نیمه شب دیدم مقصود رفت سمت اب شروع کردبه غسل گفتم یخ میزنی؟چیزی نگفت ایستاد به نمازشب حال وهوای خوشی داشت.گفتم نمازشب که واجب نبود تو این سرما
گفت عاشق که باشی سرما و گرما دیگه روت اثری نداره,لذت عبادتت هم بیشتر میشه
شهیدمقصودصالحی
#همسفر_من
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
@gsalambarshohada
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
💯شهـید صفا مظفری:
وصیت من
این است
قرآن
بله قرآن
از اول تا آخر قرآن
ما موظفیم و شما موظفید
از اول تا آخر قرآن به آنچه که قرآن فرموده
یعنی همان فرمایشات رسول الله {ص}
و ائمه {ع} و امام خمینی عزیز
عمل کنید
#همسفر_من
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
@gsalambarshohada
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
خوابے ڪه باعث شد پدر، پسر را روانه شامات شود
خواب دیده بود خانمے از او تقاضا ڪرد پسرش را به سوے او راهے ڪند. وقتے بیدار شد به فڪر فرو رفت. چند روزے از آن خواب گذشته بود ڪه آقا داوود از تصمیماش براے دفاع از حرم عمه سادات گفت. در آن لحظه یاد امتحان پیامبر (ص) درباره مرگ حضرت ابراهیم (ع) و ترجیح امام حسین (ع) بر او افتاد. اینڪه بارها در مرثیهسراییهایش از یاران سیدالشهدا گفته بود. زمان را زمان پس دادن امتحان دانست و رضایتش را اعلام ڪرد. چند ماهے از آن روز گذشت. فڪر ڪرد پسرش از رفتن منصرف شده، اما این بار براے خداحافظے آمده بود.
#همسفر_من
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
@gsalambarshohada
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄