همکار ارجمند جناب آقای دکتر سیدهاشم موسوی
درگذشت مادر ارجمندتان را به جنابعالی و خانواده محترم تسلیت عرض مینماییم برای آن عزیز سفر کرده علو درجات و برای بازماندگان صبر مسئلت داریم.
مدیریت اعضای هیات علمی و کارکنان پژوهشکده گیلان شناسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پاسخ قابل تامل شمس لنگرودی (شاعر، پژوهشگر و مورخ ادبی معاصر) به سوال مجری؛ "خیلیها تلاش میکنن از ایران برن، ولی شما برگشتین،چرا ؟؟
https://eitaa.com/guilanshenasi
🔴 انتخاب ۳ عضو هیأت علمی دانشگاه گیلان به عنوان پژوهشگر برتر کشور
🔹بیست و پنجمین جشنواره تجلیل از پژوهشگران، فناوران و نوآوران برگزیده کشور در دانشگاه شهید بهشتی با حضور وزیر علوم، تحقیقات و فناوری برگزار شد که در این مراسم از دکتر نوید قویحسینزاده عضو هیأت علمی دانشکده علومکشاورزی، دکتر محمدعلی میرزازاده عضو هیأت علمی دانشکده فنی و مهندسی شرق گیلان و دکتر نادر زالی عضو هیأت علمی دانشکده معماری و هنر به عنوان پژوهشگران برگزیده کشوری تقدیر به عمل آمد.
https://eitaa.com/guilanshenasi
محمد ایلخانی کیست؟
کسی که به قلب تاریخ شلیک میکند کیست؟
محمود رنجبر عضو هیات علمی دانشگاه گیلان
صادق مهرنوش، مشهور به «شعله» متولد ۱۲۸۱ از جمله یاوران میرزا کوچک در نهضت جنگل بود که بیست سال پس از شکست نهضت جنگل، به سال 1320 شمسی اقدام به نگارش خاطرات خود از رویدادهای جنگل مینماید. وی در مالیه(امور مالی) نهضت جنگل زیر نظر «محمد قوامی» متخلص به «خورشید» مأمور صندوق حقالعبور( عوارضترانزیت) میشود. از مجموع خاطرات وی معلوم است «که در هیچ جنگی شرکت نداشته است» (مهرنوش، ۱۳۵۹ ج،5: 45 - 41). ویژگی تاریخی کتاب «تاریخ جنگل» صادق مهرنوش آن است که یکی از نخستین روایتهای نهضت جنگل به شمار میرود.
از نظر ادبی روایتهای صادق مهرنوش از نهضت جنگل و اتفاقات آن به قدری حسی است که نشان میدهد، گویا راوی در صحنهها حضور داشته است، اما سبک نوشتاری وی و مستندات دیگر نشان میدهد او از قوه خیال پردازی خود استفاده کرده است و با فضاسازی روایت به پرداخت رویداد توجه نشان داده است. مثلاً وی روایت عقب نشینی دکتر حشمت به سختسر یا رامسر را اینگونه مینویسد:
«نغمه بلبلان وحشی، جنگل الوان گلها و شعله آتش، ریزش باران در قلب آزادیخواهان جلوه ندارد، به جای گل، رایحه بدبختی استشمام میشود و بلبلان وحشی جنگل به جای نغمهسرایی، نوحهسرایی مینمایند، دکتر حشمت جمال نام را به عنوان قاصد به گورابزرمخ اعزام داشت و شبانه مهمات موجوده در لاهیجان به خارج از شهر انتقال داده شد؛ سختسر و آخوندمحله مورد نظر بود، بعد از هفت روز جمال، قاصد مراجعت کرد و دکتر حشمت طبق دستور به خیال مقاومت افتاد. حتی عدهای خیاط و صنف نجار و اطفال خردسال به زیر اسلحه احضار شدند، نفرات مسلسلها را همه روزه آزمایش میکردند و با تیراندازی انفرادی و دسته جمعی اهالی گیلان جهت مبارزه آماده میگردیدند»(مهرنوش،243:1400).
نوشتههای مهرنوش از مهر تا اسفند سال ۱۳۲۰ به صورت پاورقی در نشریه «سپیدرود» رشت منتشر میشد، اما وی بنا به دلایلی نامعلوم به مدت ده سال از انتشار مقالات خود منصرف میشود، هیچ سندی وجود ندارد که چرا فاصلهای ده ساله برای نگارش خاطرات وی پدید آمد. اما بنا به برخی اسناد میتوان اشاره داشت که عدهای از خوانندگان و مطلعان از انتشار پاورقیهای وی خرسند نبودند، لذا با ارعاب و تهدید وی را از تداوم انتشار پاورقیهای مزبور بر حذر داشتند. این ادعا، گمانی بیش نیست، اما اتفاقی قطعی بر این گمانه صحه میگذارد و آن حضور یک رامسری و یکی از هواداران حزب جنگل چالوس در متن روایت زندگی صادق مهرنوش است.
«محمد ایلخانی» یا علیخانی از بستگان ولیالله ایلخانی ساکن روستای تنگدره رامسر در تابستان سال ۱۳۲۳ به رشت میرود و صادق مهرنوش را مورد هدف چند گلوله تپانچه خود قرار میدهد. مهرنوش در این سوءقصد از ناحیة کتف و سینه به شدت مجروح میشود. بنا به گزارش محمد کلهر در مقدمه کتاب «تاریخ جنگل» پس از این سوءقصد نافرجام؛ مهرنوش شکایتی به دادستان رشت مینویسد تا رئیس عدلیة رشت به تظلم وی رسیدگی نماید. شکایت صادق مهرنوش از محمد ایلخانی/ (علیخانی؟) به شماره سند ۳۹۷۴۲۷ مورخ 2/8/1323در مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی ثبت شده است. متأسفانه به رغم پیگیریها از افراد مطلع و منابع موجود، هیچ مدرکی دال بر هویت محمد ایلخانی یافت نشده است. همین عامل نشان میدهد که این ترور یک ترور حزبی و مأموریت حزب جنگل به محمد ایلخانی بوده است. شکایتی که در وهله اول توسط مهرنوش تنظیم میشود، به بهانه انتقال دادستان به تهران مسکوت میماند و از تابستان به آبان همان سال کشیده میشود. در فرجامخواهی صادق مهرنوش آمده است:
«علت خصومت وی (ایلخانی) با من چه بوده است، آیا این خصومت جنبه شخصی داشته یا اینکه ایلخانی از سوی فرد یا افرادی تحریک شده است؟»
به نظر میرسد علت مسکوت ماندن شکایت صادق مهرنوش و فرار محمد ایلخانی از محاکمه بیمناسبت با جدال راویان نهضت جنگل نیست! زیرا با نگارش خاطرات جنگل توسط صادق مهرنوش در سال ۱۳۲۰و توقف غیر معمول آن در اسفند همان سال، به مدت چهار سال بعد، چند تن از راویان جنگل که بعدها آثارشان به عنوان اسناد درجه اول تاریخ جنگل شناخته شد؛ به عنوان کادر مرکزی حزب جنگل (اجتماعیون) درآمدند. در این حزب افراد زیر به عنوان کادر مرکزی انتخاب شدند:
میرصالح مظفرزاده، رئیس، ابراهیم فخرایی دبیر؛ اسماعیل جنگلی عضو برجسته حزب؛
طبیعی است با قرار گرفتن این سه نفر در کادر مرکزی، روایتهای آنان به عنوان «کلان روایت» تاریخ جنگل شناخته میشود و روایتهای دیگر به حاشیه رانده میشود. در چنین فضایی، صادق مهرنوش تصمیم میگیرد با زخم مجروحیت خود، ناشی از سوءقصد محمدایلخانی بسازد و شکایت خود را مشمول مرور زمان نماید؛ اما دور دوم انتشار پاورقیهای خود را از تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۱ پی میگیرد.
آنچه در این جستار حائز اهمیت است، مخفی ماندن علت ترور صادق مهرنوش توسط یک رامسری است؟ آیا محمد ایلخانی مأمور حزب برای تصفیهحساب درون گروهی بوده است، یا اینکه به عنوان خوانندهای متعصب پس از مطالعه روایت مهرنوش درصدد حذف وی برآمده است؟
مسئله مهم در ابهام عمل محمد ایلخانی، عدم پیگیری شکایت از سوی مهرنوش بوده است! اما نکتهای دیگر نیز وجود دارد: اگر موضوع ترور مهرنوش خصومت شخصی نبود و صرفاً به دلیل نقل روایتهای وی در پاورقی نشریه سپیدرود در دور اول بوده، چرا محمد ایلخانی به عنوان خواننده متعصب یا هوادار حزب جنگل در مقطع دوم انتشار خاطرات مهرنوش که از آذر سال ۱۳۳۱ شمسی شروع شد و تا سال ۱۳۴۰ ادامه یافت، اقدام به حذف وی نکرده است؟ چرا نام محمد ایلخانی درست روایت نشده است؟ آیا او علیخانی است یا ایلخانی؟
منابع محفوظ است
https://eitaa.com/guilanshenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سایه خدا که خودمان باشیم....
صدای مظفرالدین شاه 114 سال پیش
https://eitaa.com/guilanshenasi
عکسی قدیمی از آشپزخانه یک بانو در شرق گیلان که در حال کباب کردن ماهی که احتمالا ماهی سفید یا ماهی کپور میباشد.
یکی از قابلمه هایی که در تصویر دیده میشود گَمج نام دارد که مختص استان گیلان است. البته گمج معمولا از خاک رس ساخته میشود ظاهرا این دو قابلمه مسی هستند
https://eitaa.com/guilanshenasi
در پی مطالعات و بررسیهای باستانشناسی، گورستان «آقاولر» بزرگترین گورستان پیش از تاریخ ایران که اکثر گورهای آن دارای چندین تدفین است، در منطقه تالش استان گیلان شناسایی شد. تعداد زیادی قبر مگالتیکی (کلانسنگی) در ابعاد بسیار بزرگ از ویژگیهایی است که این گورستان را از گورستانهای شناختهشده دیگر متمایز میکند. شناسایی چند گور بزرگ که به شیوه «تومولوس سکایی» شکل گرفته، بیانگر حضور یا نفوذ تمدن سکایی در این منطقه است. نتایج حاصل از تحقیقاتی که از سال1375 توسط کارشناسان سازمان میراث فرهنگی آغاز شده است، حکایت از استقرار اقوامی انبوه و با تمدن بسیار درخشان از حدود 4هزار سال پیش از آغاز عصر آهن تا دوره ساسانی دارد.
https://eitaa.com/guilanshenasi
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از سخنرانی مرحوم «اکبر خیرخواه حسن کیاده» در جلسه نقد کتاب خود با عنوان جدال جاسوسان در ایران
یادآور میشود استاد اکبر خیرخواه سال 1317 شمسی در میان محله کیاشهر زاده شد. ایشان بعد از دریافت دیپلم از سال 1342 به آموزگاری پرداخت و مدتی مدیر دبستان بود. بعد از دریافت لیسانس از دانشگاه تبریز در سال 1355 به خواست انجمن شهر ، شهردار بندر کیاشهر شد.
شب یلدا و فال حافظ
کامران فرهادی
💥💥💥💥💥💥💥
بلندترین شب سال نزدیک است، شب آغاز فصل زمستان، که ایرانیان از دیرباز آن را به جشن و شادی میگذراندهاند. این سالها تقریباً در زبان عموم ایرانیان «شب یلدا» از «شب چلّه» آشناتر و پرکاربردتر شده است، ولی آنهایی که دیگر خیلی هم جوان نیستند لابد یادشان میآید که مثلاً از پدربزرگها و مادربزرگها بیشتر «شب چلّه» میشنیدهاند تا «شب یلدا»، شاید چون برایشان تعبیر واضحتر و شفافتری بود.
میگفتند شصت روز اول زمستان است که سخت است. از اسفند، «زمین نفس میکشد» و رو به گرمی میگذارد. از آن شصت روز، چهل روزِ اولش را میگفتند «چلّهی بزرگ» و بیست روز بعدی را «چلّهی کوچک». از «اسم» ها بگذریم و برسیم به «رسم» ها. از میان اجزای سفرهها و آداب و رسوم این شب، برای ما که از کتاب میگوییم و مینویسیم، حافظ و دیوان او چشمگیرتر است.
در این سرزمینِ شاعرخیز، محبوبیت حافظ آنقدر زیاد است که میگویند اگر یک کتاب شعر باشد که در هر خانهای پیدا بشود دیوان حافظ است. یکی از کارکردهایش هم این است که با آن فال میگیرند. رسمِ فال گرفتن در اول فصل یا سال جدید آنقدر قدیمی است که سابقهاش به کهنترین تمدنهای جهان میرسد. «در میان بسیاری از اقوام جهان رسم بود که هنگام تغییر فصل پاییز به زمستان، میزان گرما و سرما و بارندگی هر ۱۲ ماه سال درپیش را از ۱۲ روز اول زمستان، زمان تکرار آفرینش عالم، پیشبینی کنند. این شیوۀ تفأل زدن رسمی بسیار کهن بوده که هنوز هم میان مردم بسیاری از سرزمینهای جهان بازمانده است.»
اینها را دکتر علی بلوکباشی نوشته است، در کتاب کوچک و خواندنیِشب یلدا، یکی از کتابهای مجموعهی «از ایران چه میدانم؟»، که دفتر پژوهشهای فرهنگی چاپش کرده است. مطالب این کتاب در شش فصل تنظیم شده و عنوان فصلهایش اینهاست: «میلادِ خورشید، مهر و عیسی مسیح»، «اسطورههای یلدا»، «جشن شبِ چلّه»، «چلّه، نمادسازیها»، «یلدا، آیینهای پیشواز»، «شبنشینی یلدا، آیینها و سرگرمیها». در این فصل آخر، نویسنده به «تفألزنی و فالگیری» هم پرداخته و اینطور نوشته است که «بنابر دادههای تاریخی، هندوان عصر ودایی ۱۲ روز نیمۀ نخست زمستان را تصویر و نسخهبدلی از تمام ۱۲ ماه سال میانگاشتند.»
مسیحیان هم ۱۲ روز میان ۲۵ دسامبر و ششم ژانویه را «نشانه از چگونگی ۱۲ ماه سال» میدانستهاند. در برخی از روستاهای ایران هم، که هنوز تقویم زراعی رایج است، چنین آیینی همچنان برپاست. بنابراین، فال گرفتن در شب یلدا را میشود شکل جدیدی از یک سنّت بسیار کهن و جهانشمول (یعنی تفأل در اول زمستان) دانست، اما چرا فال حافظ؟
فال گرفتن با کتاب، از گذشتههای بسیار دور، در میان بسیاری از مردمان جهان رایج بوده است، مثلاً یونانیان و رومیان باستان هم با گشودنِ کتابهای اشعار هومر و ویرژیل فال میگرفتهاند. فال گرفتن با کتابهای آسمانی و مقدس (مثلاً «استخاره» با قرآن) هم که برای همه آشناست. در ایران بعد از اسلام، گویا با شاهنامهی فردوسی یا مثنوی مولانا هم فال میگرفتهاند، اما در چند قرن اخیر انگار اینگونه فالها مخصوص شده است به دیوان حافظ.
فارغ از قدرت و منزلت حافظ در شاعری، این موضوع البته به ویژگیهای شعر او هم مربوط است. توضیح فنیاش مفصل میشود، ولی خلاصهاش این است که شعر حافظ، با انواع ایهامها و ابهامهایی که دارد، بیش از شعر دیگران به تفسیر و تأویل راه میدهد. آنهمه کتاب که از قدیم در شرح و تفسیر شعر حافظ، با دیدگاههای مختلف، نوشتهاند و آنهمه افسانه که دربارهی زندگی و شخصیت او ساختهاند هم تاحدودی مربوط میشود به همین تفسیرپذیر بودن شعر او. همین هم سبب میشود که در بیشتر غزلهایش دستکم یک بیت پیدا شود که با نیّتِ کسی که فال میگیرد مطابق باشد و او را امیدوار یا ناامید کند.
شمسالدین محمد حافظ در آخرین سالهای قرن هشتم، سال ۷۹۱ یا ۷۹۲ هجری، درگذشته است. مشهور است که خودش اهل جمعآوری اشعارش نبوده و دیوانش را نزدیکان و دوستداران او، بعد از وفاتش، تدوین کردهاند. اینها وقتی جذاب میشود که بدانید در منابع تاریخی از همان نیمههای قرن نهم هجری، یعنی فقط شصت ـ هفتاد سال بعد از مرگ او، اشارههایی به فال گرفتن با شعر حافظ ثبت شده است.
در این روایتها هم البته شاید افسانه و واقعیت درآمیخته باشد، ولی دستکم گزارش یکی از بزرگترین کتابشناسان جهان اسلام از قرن یازدهم را باید جدی گرفت، یعنی «حاجی خلیفه» (یا همان «کاتبِ چَلَبی»)، که در آسیای صغیر (ترکیهی امروزی) میزیسته و عمرش را صرف گردآوردن معروفترین کتابشناسیِ سرزمینهای اسلامی کرده است، کتاب عظیمی با عنوانِ کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون. حاجیخلیفه اینطور نوشته است که دیوان حافظ بین ایرانیها خیلی معروف و پرمخاطب است.