✅درگیری شهید #داریوش_رضایی_نژاد و آرمیتا!
🔹داریوش و آرمیتا رابطه دوستانه عجیبی با هم داشتند. اما یک شب که ما مهمان شان بودیم، دیدیم که با هم درگیرند!
🔹قضیه از این قرار بود که داریوش یک اسباب بازی برای آرمیتا خریده بود اما نمی خواست دختر من آن را ببیند، چون می دانست که من وضع مالی خوبی ندارم و نمی توانم برای دخترم از این جور چیزها بخرم؛ اما آرمیتا اصرار داشت که آن را به دختر من نشان بدهد.
🔹آخر سر، داریوش به بهانه خریدن کاهو، از خانه بیرون رفت و یک اسباب بازی مثل همان را برای دختر من خرید، بعد به آرمیتا گفت: «حالا برو عروسکت رو بیار!»
(دوست شهید؛ منبع: کتاب شهید علم، دفتر دوم، خاطراتی از شهید هسته ای داریوش رضایی نژاد، ص95)
#شهید_باشیم
⚽️ #گردوی_فوتبالی
▫️عمدا که نزدند
🔹پسر بچه ها پا به فرار گذاشتند
توپشان هم مانده بود وسط کوچه
صورت ابراهیم سرخسرخ شده بود؛ از شدت درد نشست
🔹چند لحظه بعد، دست کرد توی ساک باشگاهش و پلاستیکی را در آورد:
«بچهها بیایید براتون گردو آوردهام»!
🔹دقایقی گذشت، بلند شد که برویم
پلاستیک گردوها را هم گذاشت کنار دروازهشان
پرسیدم: مطمئنی خوبی؟ چی کار داری میکنی؟
گفت: بندههای خدا ترسیدند، #عمدا_که_نزدند!
▫️(بازنویسی از کتاب سلام بر ابراهیم، خاطراتی از #شهید ابراهیم هادی)
#اختصاصی
#روح_بزرگ
#شهید_باشیم
🔸کانال هنگام درنگ
@h_derang