#داستان_شب
از قوناخه تا هلت ها/ زندگی پُرفراز و نشیب مردی با لباس کُردی
✍️مریم چراغیان
سال ١٣۴٠ در محله مسجد جامع شهر ایلام پسری به دنیا آمد که کسی فکرش را هم نمی کرد زمانی سردار شود و نامدار...
سالها بعد ساکن محله صاحب الزمان شد و اکثرأ او را بچه ی «قوناخه» می شناسند.
مرتضی از همان کودکی در کنار برادرش علیرضا کمک خرج پدر بود و یک روز سیگار می فروخت، یک روز بامیه عسلی و یک روز گوجه و خیار...
شیطنت جزئی از مرتضی بود، یک نیمه شب، پلاک تمام کوچه های محله ی صاحب الزمان را که نام نرگس و شقایق و غیره داشتند را به نام علی و حسین و... تغییر داده بود و وقتی کارش تمام شده بود، توسط عابری شناسایی می شود و ساواک دربدر دنبالش می گردند و دستگیرش می کنند و بعد با ضمانت و هزار بدبختی آزادش می کنند.
مرتضی بعد از آن، دل و دماغ زندگی در ایلام ندارد، زیرا که هر روز تحت نظر است و حتی برای رفتن به مسجد والی و شرکت در جلسات شیخ مروارید هم داستان دارد، پس بار سفر می بندد و بعد از مراجعه مجدد ساواک به خانه، می رود به سمت تهران.
در بحبوحه ی انقلاب، مدتی در یک خشکباری در شوش مشغول به کار شد و بعد از چند مدت که سر ساواک شلوغ شده بود و آب از آسیاب افتاده بود، دوباره به ایلام برگشت.
علیرضا برادر بزرگترش بعد از انقلاب به جهاد رفت و مرتضی دوباره برگشت به تهران بر سر شغل سابقش، اما طولی نکشید که جنگ آغاز شد و باز هم بی قرار شد و با همان لباس های کُردی و فرجی معروفش،بی خبر برگشت و رفت به دلِ جنگ ...
علیرضا که حالا مسئول نقلیه جهاد بود،فهمید و برای آرام کردن دل مادر رفت دهلران، تا مرتضی را بیابد،اما گفتند ماشین مهماتی که مرتضی سوارش بوده برنگشته.
علیرضا که توان برگشتن به ایلام را نداشت تا پایان محاصره دهلران، آنجا ماند و بعد با دلهره به ایلام برگشت و ناگهان دید مرتضی در را برایش باز کرده و او را در آغوش کشید و گریست...
علیرضا شد رییس بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی و رسیدگی به وضعیت خانواده های جنگ زده و مرتضی هم به پیشنهاد علیرضا کلثوم دختر آزادخان را نشان کرد.
آزادخان خانه ش تهران بود و در مدتی که مرتضی آنجا بود،مثل یک فامیل و خویش خوب پشتیبانش بود.
٢٨ بهمن سال ۶١ بود، پس از اینکه علیرضا از سمینار سراسری جهاد در تهران و ایراد یک سخنرانی تند و انتقاد از توزیع ناعادلانه امکانات به ایلام برمی گشت، به همراه علی اصغر مردانی، یدالله نصرت پور در پیکان دولتی شان، توسط یک خودرو در قُم به دره پرت شدند و تنها حمید رضایی بود که توانست جان سالم به در ببرد. بعدها گفتند ترور در کار بوده و هر سه شان جهادگر شهید شدند ...
داغ سنگین علیرضا،برادر بزرگ و پشت و پناه مرتضی،کمر او را شکست...
مرتضی که دیگر تحمل ماندن در خانه را نداشت، به چنگوله رفت و خیلی زود آوازه ی دلاوری و شجاعتش در کل جبهه ها پیچید.
مردی چهارشانه و بلند قامت، با فرجی و لباس کُردی که با فارس و کُرد و عرب و لَک زبان، فقط شوهانی حرف می زد و آنقدر خود را با زبان شیرینش در دل بچه های لشگر جا کرده بود و جسارت و شجاعتش را نشان داده بود که همه می خواستند در گردانی که او فرماندهش بود باشند و به قول معروف برای حضور در کنار مرتضی که حالا به هَلَتی معروف شده بود سر و دست می شکستند.
از جسارت مرتضی این را داشته باشید که یک شب قبل از عملیات، با همسنگرش مومنی ،رفته بود داخل سنگر عراقی ها و سیم هایشان را قطع کرده و برای تحقیر بیشتر، تمام لباس های روی طناب ها را بار زده بود و آورده بود سنگر خودشان...
زبان طنز و شوخ هلتی، زبانزد کل رزمندگان بود. او را دوست داشتند، چه زمانی که در شاخ شمیران و جبهه های کردستان بود و چه زمانی که در هلت های مهران نقشی کلیدی ایفا می کرد...
مرتضاي بعد از جنگ خيلي با آن مرتضاي زمان جنگ فرق داشت ،چنانکه روزي روي چادرش اين شعر را نوشته بود :
در سنگر حق شير شکاران همه رفتند
ياران هَلَت چون عطر بهاران همه رفتند
چون بوي گل ،آن پاک عياران همه رفتند
هَلَتي با که نشيني که ياران همه رفتند؟
آه و افسوس مرتضي در فراق دوستان سفر کرده لحظه اي قطع نمي شد و از اينکه از اين قافله جا مانده بود ،احساس شرمساري مي کرد.
اما خدا هم نمي خواست دلِ مرتضي که قائم مقام فرمانده گردان ۵٠٢ امام حسين(ع) از تيپ يکم اميرالمومنين(ع) بود ، شکسته شود تا اين که دعاي او مورد اجابت قرار گرفت و در ٢۵/ ١٢/ ١٣۶٩ در دامنه هاي قلاويزان در عمليات پاک سازي مناطق غرب کشور از وجود منافقين،صداي گرفته اي در بيسيم ها پيچيد :مرتضي پرپر شد ،مرتضي به شهيدغيوري ودوستانش ملحق شد..
عکس مرتضی با آن لباس زیبای کُردی،حالا در ورودی شهر ایلام نصب شده و نامش زینت بخش یک خیابان و پُلی روگذر در شهر است و یک شهر می نازند به این فرزند شجاع
امروز سالگرد شهادت هلتی است، روحش شاد و یادش تا ابد مانا...
🔴همایش بزرگ تجلیل از ۳۱۳ چهره برتر علمی،ورزشی،فرهنگی و قرآنی پایگاه مقاومت بسیج الغدیر
🔷 این مراسم باحضور سردار کریمیان جانشین سپاه امیرالمومنین (ع) استان ایلام،دکتر درویشی مدیرکل آموزش و پرورش استان،جانشین سپاه ناحیه ایلام،وجمعی از مسئولین استانی و شهرستانی در محل سالن همایشهای هتل لاله برگزارشد و در پایان از ٣١٣ چهره برتر تقدیر به عمل آمد.
پایگاه مقاومت بسیج الغدیر
مسجد تخصصی جوانان و نوجوانان جوادین (ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
جزء 1 ⇨ http://j.mp/2b8SiNO
جزء 2 ⇨ http://j.mp/2b8RJmQ
جزء 3 ⇨ http://j.mp/2bFSrtF
جزء 4 ⇨ http://j.mp/2b8SXi3
جزء 5 ⇨ http://j.mp/2b8RZm3
جزء 6 ⇨ http://j.mp/28MBohs
جزء 7 ⇨ http://j.mp/2bFRIZC
جزء 8 ⇨ http://j.mp/2bufF7o
جزء 9 ⇨ http://j.mp/2byr1bu
جزء 10 ⇨ http://j.mp/2bHfyUH
جزء 11 ⇨ http://j.mp/2bHf80y
جزء 12 ⇨ http://j.mp/2bWnTby
جزء 13 ⇨ http://j.mp/2bFTiKQ
جزء 14 ⇨ http://j.mp/2b8SUTA
جزء 15 ⇨ http://j.mp/2bFRQIM
جزء 16 ⇨ http://j.mp/2b8SegG
جزء 17 ⇨ http://j.mp/2brHsFz
جزء 18 ⇨ http://j.mp/2b8SCfc
جزء 19 ⇨ http://j.mp/2bFSq95
جزء 20 ⇨ http://j.mp/2brI1zc
جزء 21 ⇨ http://j.mp/2b8VcBO
جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP
جزء 23 ⇨ http://j.mp/2brItxm
جزء 24 ⇨ http://j.mp/2brHKw5
جزء 25 ⇨ http://j.mp/2brImlf
جزء 26 ⇨ http://j.mp/2bFRHF2
جزء 27 ⇨ http://j.mp/2bFRXno
جزء 28 ⇨ http://j.mp/2brI3ai
جزء 29 ⇨ http://j.mp/2bFRyBF
جزء 30 ⇨ http://j.mp/2bFREcc
30 جز قرآن بصورت فایل صوتی و نیاز به دانلود ندارد، فقط کافيست روی لینک بزنید.
این هم هدیه ما به شما برای ماه نزول قرآن، از دعای خیرتان مارا فراموش نفرمائید .
هدایت شده از اکبر میرابی
سحر سجاده ات را چون گشودی / و با معبود خود خلوت نمودی✨🌺
و خواندی خالقت را عاشقانه / و اشکی هدیه کردی دانه دانه✨🌺
تو را جان حسین ما را دعا کن / دعا بر عبد ناچیز خدا کن✨🌺
⭐️التماس دعا⭐️
هدایت شده از امیرحسین میرابی
دعا هر روز ماه مبارک رمضان....
⭕️پایگاه مقاومت بسیج حضرت ابوالفضل_حوزه مقاومت بسیج مالک اشتر_ناحیه ایلام
#مسجد_حضرت_ابوالفضل
#حوزه_مقاومت_مالک_اشتر
#دعاےفࢪجبهـنیتظھوراقآ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعا
#ماه_رمضان