حسین دیگر خسته شد فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ

امان از آن سنگ امان از آن تیر مسموم سه شعبه

روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت، ذوالجناح وز جولان هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت بلندمرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

چقدر شلوغه قتلگاه

عبدالله دست عمه را رها کرد....

امان از حرمله و رَمَاهُ‌ حَرْمَلَةُ‌ بْنُ‌ كَاهِلٍ‌ بِسَهْمٍ‌ فَقَتَلَهُ

حالا دیگه باید گفت تو شیب گودال سرازیر شد حسین پیر شد

چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه ها ....

انَا بْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً . . . . بهم تعارف می زنند

شمر همه را کنار زد وارد گودال شد

وای حسین

مادری گفت «بُنَیه» دل ما ریخت بهم

شمر با خنجر برون شد قتلگه دریای خون شد

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی مضطر کشتنش مظلوم کشتنش پیش چشم مادر کشتنش تشنه کشتنش مبهم کشتنش شمر و زجر و خولی با هم کشتنش @h_shafiei

بدأت حکایة زینب... @h_shafiei

و فرمود: عَلَیکُنَّ بِالفرار...

دامن دخترکی آتش گرفته....

من خود آن گوشوار میدادم

آسمان مشهد با روضه امام رضا برای ابن شبیب می بارد

۱٠ حرام زاده سم اسب هایشان را عوض کردند.

می گویند نَحْنُ رَضَضْنا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْرِ

نوبت تقسیم سرها رسیده

قبیله کنده، سیزده سر قبیله هوازن، بیست سر  قبیله بنی تمیم: هفده سر قبیله بنی اسد: شش سر قبیله مذحج: هفت سر و بقیه سپاه هفت سر

راستی اصغر سهم کدام شد؟! ان شاءالله هیچ کدام ای کاش