eitaa logo
رفیق خوشبخت ما/ زرنقی
456 دنبال‌کننده
156 عکس
69 ویدیو
2 فایل
شاعرانه ها #حسن_زرنقی ارتباط با حسن زرنقی @h_zarnagh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بافتار
هدایت شده از بافتار
♦️♦️ ای دل تو هم ببین که کجا ایستاده ای؟! ♦️♦️ 🔸 در بین شعله های بلا ایستاده ای محکم میان معرکه ها ایستاده ای همواره گفته ای به خودت رب من خداست... همواره پای کار خدا ایستاده ای آه ای درخت زخمی زیتون در این خزان با شاخ و برگ های جدا ایستاده ای دنیای ما تو را به تماشا نشسته است اما تویی که بر سر پا ایستاده ای ای زخمی مبارزه، مظلوم و مقتدر  در امتداد کرببلا ایستاده ای یک مشت خاک خونی خود را نشان  بده  با هر کسی که گفت چرا ایستاده ای # امروز غزه عرصه ی حق است و باطل است ای دل تو هم ببین که کجا ایستاده ای ؟! پیروز این نبردی اگر کشته هم شوی در سمت حق معرکه تا ایستاده ای ✍ @h_zarnaghi
چرا سکوت کنم؟ @h_zarnaghi
هدایت شده از شعر هیأت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من به سرچشمۀ خورشید نه خود بردم راه ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1723@ShereHeyat
1_5235336926.MP3
17.61M
ای در دلم محبت تو هست‌ونیستم هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم اشک است و آه نام تو، آن را تمام عمر؛ هر صبح و شام زمزمه کردم، گریستم آخر مگر تو هستی من نیستی حسین؟! پس من در این زمانه به‌دنبال چیستم؟! حُرّم و یا که شمر در این کربلای نفس؟! اصلاً خودت بگو که در این صحنه کیستم؟! اصلاً در این مبارزه‌‌ها جای من کجاست؟! ای وای اگر که روبه‌روی تو بایستم آخر شهید می‌شوم آری به‌راه تو در این مسیر اگر که شهیدانه زیستم‌ شاعر: مداح:
هدایت شده از شعر انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو و مهتاب و مین به زیر نور ماه آن شب شمردم زخم‌هایت را تو و مهتاب و مین اما ندیدم دست و پایت را تنت را در میان خاک و خون‌ها یافتم اما نمی‌یابم در این صحرا سر از تن جدایت را مرا از آن سوی معبر به خود می‌خواندی اما من میان تیر و ترکش باز گم کردم صدایت را شهادت آرزویت بود و با شب‌گریه‌های خود به گوش آسمان‌ها می‌رساندی این دعایت را چه آسان از میان سیم‌های خاردار نفس گذر دادی رساندی تا خدا روح رهایت را شهید من، رفیق لحظه‌های تلخ و شیرینم! چه می‌شد با خودت می‌بردی آن شب مبتلایت را ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
کجاست قدر تو و قبر تو؟!نمی دانیم! صفا نداشت زمین و زمانه قبل از تو جهان نبود چنین بی کرانه قبل از تو پدر نداشت میان نگاه طعنه زنان برای زندگی خود بهانه قبل از تو  علی نداشته در لحظه های دلتنگی به زیر لب غزلی عاشقانه قبل از تو فدک میان زمستان سردمهری ها فسرده بود و نمی زد جوانه قبل از تو پرندگان جهان را نبود مصداقی برای "آتش در آشیانه" قبل از تو تمام عمر مدینه ندیده بود به خود  شکوه غربت دفن شبانه قبل از تو کجاست قدر تو و قبر تو؟! نمی دانیم! زمین ندیده چنین بی نشانه قبل از تو تو می روی و در این بی کسی، که خواهد زد؟!  به زلف زینب دردانه شانه بعد از تو تو می روی و در این آشیان سوخته ات که می دهد به حسین آب و دانه بعد از تو؟! میان این همه راهی که رو به توست،حسن... شدست خون جگر از راه خانه بعد از تو به روی قلب علی تا همیشه ی تاریخ نشسته داغ غمی جاودانه بعد از تو @h_zarnaghi    
روز و شب چشم انتظارانند ما را جاده ها جا نمی مانند آری  از سفر، آماده ها وادی عشق است و میدانیم کم می آورند پیش سرمستی مردان خدایی باده ها آتش و خونها بهانه ست و سبک بالان ما نیمه شب پر میکشند از خلوت سجاده ها گاه در بالای نیزه گاه زیر تیر و  تیغ سربلندانند آری هر زمان  آزاده ها میهنم هرگز نبینند از نفس افتادنت دشمنان تو... همین از اسب و اصل افتاده ها این طرف هستند مردانی که از جان بگذرند آنطرف بگذار خوش باشند آقازاده ها # موج خواهد زد شکوه خصم را خواهد شکست خون پاک حاج قاسم ها و فخری زاده ها @h_zarnaghi
هر فاطمیه از در و دیوار گفته ایم سینه زنان از آتش و مسمار گفته ایم نام تو را کنار غم و غصه قرن هاست هر جا نشسته ایم به تکرار گفته ایم در ماجرای کوچه کنار ایستاده ایم از صورت کبود تو بسیار گفته ایم یک کلمه از دلی که شکستند نه ...فقط از پهلوی شکسته ی بیمار گفته ایم بی پرده داغ های تو را بین روضه ها گاهی برای گرمی بازار گفته ایم حتی شدست روضه جان دادن تو را تنها برای درهم و دینار گفته ایم "قدر"تو نه... فقط پی "قبر"توایم ما این را به هر بهانه و هر بار گفته ایم ما شاعران و مرثیه خوانان چقدر کم از ذات تو از آن همه اسرار گفته ایم فاطمیه۹۶ @h_zarnaghi
بر شانه ی تو نعش شهیدی ست همچنان یعنی که با تو نور امیدی ست همچنان در دست کودکان تو از جنس بال و پر در این حصار تنگ کلیدی ست همچنان هر لحظه در مصیبت گل های پرپرت بر سینه ی تو داغ جدیدی ست همچنان فردای این زمانه ی چشم انتظار را   پیشانی تو صبح سپیدی ست همچنان کار تو لاله بودن و زیبا شکفتن است تا کار دشمن تو پلیدی ست همچنان ای غرق خون چه خوب نشان می دهی به ما عالم حسینی است و یزیدی ست همچنان @h_zarnaghi
در دست کودکان تو از جنس بال و پر در این حصار تنگ کلیدی ست همچنان @h_zarnaghi
اگر ردیف و اگر روح شعر من زهرا ست بخوان به شور که شیرینی سخن زهرا ست بهار شعر مرا واژه واژه در غزلم گل محمدی و یاس و نسترن زهرا ست به هر کرانه ی دشت بلا که می نگرم به هر شقایق خونین جگر چمن زهرا ست پرنده ای که بلند آشیانه است و دمی به دام و دانه ی دنیا نداده تن زهرا ست همان کسی که برای رضای حق به گدا شب عروسی خود داده پیرهن زهراست در آن سکوت وقیحانه بعد پیغمبر  به خطبه های رسولانه بت شکن زهرا ست نوشته بر در و دیوار خانه ی حیدر  -مثال روشن در عشق سوختن- زهرا ست   بهشت گوشه ای از خانه ی گلین علی ست برای خانه ی مولا اگر که زن زهرا ست @h_zarnaghi
🔹خزان جدایی🔹 مرا شکوفه بخوان و مرا بهار بخوان بهار سوخته از رنج روزگار بخوان بیا و در شب یلدای دوری‌ات ای عشق! دل مرا که چنین خون شده، انار بخوان کجا ببینمت، آخر نشانی تو کجاست؟ بیا و منتظران را سر قرار بخوان مرا که بر سر راهت نشسته‌ام عمری به راهِ آمدنت لااقل غبار بخوان به دور از تو گرفتار در حصار شبم مرا به آن سوی این سیم خاردار بخوان از این خزان جدایی دلم به تنگ آمد بخوان، مرا به شکوفایی بهار بخوان 📝 @ShereHeyat
https://www.azarbaydgan.ir/topic/detail/%D8%BA%D9%85-%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87 روزنامه آذربایجان / بخش فرهنگ و هنر / ۲۹ آذرماه ۱۴۰۲ شعر از : حسن زرنقی
با من بسوز ... پاییزمان گذشت و زمستانمان رسید باران به شیشه یخ زد و بورانمان رسید تاراج رفت اگر به خزان تاج و تخت ما شولای برف بر تن عریانمان رسید باریده است آینه در کوچه باغ ما آری زمان آینه بندانمان رسید ای کوچه ها که تنگ دلی ها کشیده اید آغوش وا کنید که مهمانمان رسید این ابرهای درهم درد آشنای ما آخر به داد حال پریشانمان رسید بر لب هنوز خنده ی خشکیده ای که هست! بر دل اگر چه داغ فراوانمان رسید ای شاخه ی بریده ی از باغ آرزو با من بسوز لحظه ی پایانمان رسید گل می کنیم باز زمانی که ای بهار بر شاخه ی بلند تو دستانمان رسید @h_zarnaghi  
بگیر زیر پَر خود، عزیز دار چو جانت چهار دسته‌گلی را که پیش توست امانت که بوده‌ای که علی گفت جای فاطمه باشی؟! که بوده‌ای تو؟! که پیدا نبوده است کرانت چه صادقانه شریک غم علی شده بودی چه عاشقانه شدی مادر امام زمانت رسیده‌ای به مقامی که راه عرش خدا را به خشت خشتی از این خانه داده‌اند نشانت چه خانه‌ای که به هر لحظه در معیت زینب به روی شانه‌ی جانت خوش است بار گرانت حسین را به ابوالفضلِ خود سپردی و رفتند فدای حس غریب تو و دلِ نگرانت چهار فصل بهارت چقدر سبز گذشت و... چقدر سرخ رسیده چهار فصل خزانت  ✍ @h_zarnaghi
همراهان گرامی لطفا در صورت امکان به اشتراک گذاری مطالب کانال با ذکر منبع(لینک کانال) که در انتهای هر مطلب نوشته میشود همراه باشد 👇👇 @h_zarnaghi از همراهی شما و نظرات ارزشمندتان صمیمانه سپاسگزارم 🌺🌺
برای و پر می کشند سوی تو یاران یکی یکی از اشک و آه قافله داران یکی یکی تا قامت صنوبری ات شد دوتا دوتا پاییز میشوند بهاران یکی یکی این لاله ها که رنگ خدایی گرفته اند گل کرده اند در شب باران یکی یکی تشریح می کنند به صدها زبان زخم اندوه داغ های فراوان یکی یکی در امتداد خون تو حالا گذشته اند یاران با وفای تو از جان یکی یکی در هر طرف حماسه تشییع شان ببین بر شانه های محکم ایران یکی یکی از خود گذشته اند و به دریا رسیده اند  این سرخ رودهای خروشان یکی یکی رفتند تا به وقت خودش سر بر آورند چون کوه از میانه ی طوفان یکی یکی یا نه... کنار پنجره در صبح روشنی زیبا شوند در دل گلدان یکی یکی آری هنوز منتظر روز رجعتیم روزی که می رسند شهیدان یکی یکی @h_zarnaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو همان کوهی همان بشکوه نستوهی که ما شانه هایت را فقط در روضه لرزان دیده ایم ❤️ @h_zarnaghi
پرنده بودی و در سر هوای پر زدنت ولی به گرد تو دامی تنیده بود تنت گسست دام تنت پر زدی و زیبا بود... میان آتش و خون لحظه ی رها شدنت چراچنین شده ای؟! از چه غرق درخونی؟! مگر چه بوده گناهت؟! دفاع از وطنت مدافع حرمی تا همیشه چونکه خدا... نوشته نام حرم را به روی پیرهنت   در این بهارِ پس از تو کسی نخواهد دید به لطف سرخی خون تو زردی چمنت جوانه می زنی از خاک و سبز می مانی لباس سبز تو اکنون که می شود کفنت @h_zarnaghi
هدایت شده از علی
https://www.azarbaydgan.ir/topic/detail/%D9%BE%D8%B1-%D9%85%D9%8A%E2%80%8C%DA%A9%D8%B4%D9%86%D8%AF-%D8%B3%D9%88%D9%8A-%D8%AA%D9%88 روزنامه آذربایجان / صفحه هنر و ادب / مورخه ۹ دی ۱۴۰۲ شعر از :حسن زرنقي
شعله در شعله دید چشم جهان خشم شب را حدود ساعت یک موشکی تا زمین رسید و پرید خواب دنیا حدود ساعت یک دجله بغداد را گذشت و رسید تا به دریا حدود ساعت یک باز انگار بر زمین افتاد دست سقا حدود ساعت یک  مثل خورشید شب شکن شده بود ید بیضا حدود ساعت یک روضه ی اکبر است یا قاسم؟ "اربا اربا حدود ساعت یک"  بود آنشب در آسمان ها هم شور و غوغا حدود ساعت یک  باز در متن شعله مُحرم شد حاجی ما حدود ساعت یک جمعه ها زنده میشود پس از این  داغ دلها حدود ساعت یک این غزل را که بی سر است بخوان می روی تا... حدود ساعت یک بعد از این آه، حرف ها دارد دل من با حدود ساعت یک @h_zarnaghi