eitaa logo
حبیب الله
995 دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
42 فایل
این کانال توسط برادر حسن پور اداره میشودوبرای سهولت در رساندن اخبار مدنظر ایشان درموردسازمان بسیج اصناف وبرنامه های آن وموارد دیگرمی باشد Admin: @hosein78hp
مشاهده در ایتا
دانلود
✅باحضور اقشار مختلف مردم، اصناف و بازاریان و مسئولان برگزار شد؛ مراسم نخستین سالگرد سید روح اله عجمیان با حضور پدر شهید در مسجد امیرالمومنین(علیه السلام) کوهدشت : حجت السلام طهماسبی امام جمعه شهرستان : حاج آقا محمدی (مربی فقه بازار بسیج اصناف) مورخ ۱۴۰۲/۰۸/۱۸ بسیج اصناف شهرستان کوهدشت 🇮🇷سازمان بسیج اصناف استان لرستان🇮🇷 @habib_khoda
سلام و صبح بخیر حضرت امام محمّد باقر علیه ٱلسّلام در تفسیر آیهٔ کریمهٔ ذیل می‌فرمایند: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومَاً فَقَدْ جَعََلْنَاٰ لِوَليِّهِ سُلْطَاٰنَاً، (إِنَّهُ كَاٰنَ مَنْصُورَاً)، سَمَّىَ ٱللّهُ ٱلْمَهْدِیَّ ٱلْمَنْصُورَُ، كَمَاٰ سَمَّىٰ أَحْمَدٌ وَ مُحَمَّدٌ وَ مَحْمُودٌ، وَ كَمَاٰ سَمَّىٰ عِيٖسَىَ ٱلْمَسِيٖحَ عَلَيْهِ ٱلْسَّلَاٰمْ. در تفسیر آيهٔ (هر كس به ستم كشته شود، به ولىّ او قدرت و سلطه داده‌ايم ! همانا او پيروزمند است)می‌فرمایند: خداوند متعال مهدى را منصور (پيروزمند) ناميد، همان‌طور كه پيامبر را احمد، محمّد و محمود ناميد و نیز همان‌گونه كه عيسى‌بن مریم علیه ٱلسّلام را مسيح نام‌گذارى كرد. (بحار ٱلأنوار، ج ٥١، ص ٣٠) «أَللّٰهُمَّ صَلِّ‌ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» @habib_khoda
آيت الله ناصري           🌹  نـــماز  🌹 در آيه شريف دارد: رستگار شدند مؤمنان . آنهايی كه در نماز خود، خاضع و خاشع هستند.* يعنی چه خاشع و خاضعند؟ خضوع و خشوع را معنا كرده اند؛ يعنی حال كه ايستاده ای به نماز، توجه تو به خدا باشد. آنقدر كه توجه نداشته باشی طرف راست و چپ تو چه كسی ايستاده. اين معناي خشوع است. از حضرت سؤال ميكنند: «يا بن رسول الله ! خشوع در نماز يعنی چه؟» حضرت فرمودند: معنای آن، اين است كه خودت را برابر حق ببينی و متوجه نباشی طرف راست و چپ تو چه كسی ايستاده. آيانمازهای ما هم همين طور است؟ اگراينطور است، حقيقتًا مؤمنيد. شما كه صد در صد مؤمن هستيد؛ اما من بايد فكری به حال خودم بكنم. 📖 سوره مؤمنون ،آيه ١و٢ @habib_khoda
🌹🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
حضور فرمانده حوزه بسیج اصناف شهرستان میامی بهمراه بسیجیان و کسبه منطقه کالپوش و پایگاه‌های حضرت ابوالفضل ، حضرت علی اصغر ، کربلا و بقیه الله و ذوالفقار اصناف در شهر رضوان جهت کمک به مردم و کسبه سیل زده شهر رضوان . سازمان بسیج اصناف استان سمنان/میامی @habib_khoda
"این الطالب بدم القتول بکربلا" صبح جمعه هم نوا با عاشقان حضرت بقیه الله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) @habib_khoda
شهید مجید فریدی فر "توصیه میکنم زندگی این شهید که مصداق عاقبت بخیری و صفای باطنی است را کامل بخوانید" 👇👇👇👇
شهید محید فریدی فر....
هفت پرده از سرنوشت مجید فریدفر از اجرای آکروبات روی صحنه مولن‎روژ و باراکا تا شهادت "متفاوت‌ترین شهیددفاع‌مقدس؛از بازیگری کنار لیلافروهر تا عروج در آبادان"  این قصه مجید است. مجیدی که بدن ورزیده‌ای داشت و مثل فنر می‌جست. قصه پسری که دنیا را با آکروبات شناخت، ستاره سینما شد، با ویولن ساز عشق زد و با تفنگ در راه دفاع از کشورش، شهید شد. فاطمه پاقلعه‌نژاد: مجید فریدفر؛ پسری که در کنار لیلا فروهر روی پرده درخشید و به انگیزه گرفتن انتقام دختران ایرانی یکی از هزاران قهرمان ملی کشورش شد، درحالی‌که هنوز خودش بیش از ۲۵بهار از عمرش نمی‌گذشت. این قصه، قصه چریک مسلمانی است که ویولن را بهتر از همه هم‌سالانش می‌زد اما کنارش گذاشت و اسلحه برداشت و پابه‌پای مصطفی چمران در اردوگاه‌های جنگ‌های نامنظم لبنان و سوریه، چریکی جنگیدن را مشق کرد و در این مسیر آنقدر استوار بود که آوازه‌اش به گوش یاسر عرفات هم رسید. این قصه یکی از متفاوت‌ترین شهدای دفاع ۸ساله از میهن است. قهرمانی برآمده از دل فیلم‎فارسی‎ها که به چریکی سخت‎کوش بدل شد. قصه مجید فریدفر شهید سرافرازی که پدرش می‌گوید یکی از بنیان‌گذاران یگان  ویژه نوپو بوده است. پرده اول/از تولد تا اولین نقش  چراغ‌های سالن خاموش می‌شود و چراغ‌های سن روشن؛ صحنه برای ورود گروه آکروبات آماده است. پدری سرحال و ورزشکار با دو پسرش روی سن می‌آیند و به هنرمندانه‌ترین شکل مهارت خود را روی صحنه‌ای به نمایش می‌گذارند که محل هنرنمایی ستاره‌های شب‌های لاله‌زار قدیم است. در طول اجرا اما پسرک تر و فرز مدیر گروه چشم‌ها را به خود خیره کرده است. پسری با موهایی لخت و چشمانی نافذ و مشکی. در میان حاضران در سالن فکر یکی بیشتر از دیگران مشغول پسرک شده است. صابر رهبر که تصمیم دارد یکی از اولین فیلم‌های سینمای ایران را با هنرپیشه‌های نوجوان برای نقش‌های اصلی‌اش بسازد. مجید که حالا کلاس سوم است، برای کاراکتر مراد تست می‌دهد و لیلا فروهر برای نقش لاله. هر دو دل کارگردان را می‌برند و هر دو اولین نقش زندگی‌شان را می‌گیرند. نقشی که سرنوشتشان را تغییر می‌دهد و استعداد آنها را شکوفا می‌کند. پرده دوم/نوجوانی و سفرهای کاری  پسرک حالا ۱۶ساله است. در پایان نوجوانی ستاره شده و هر جا می‌رود مخاطبان سینما میشناسندش و برای امضا گرفتن از او صف می‌کشند. او که ۷سال پرکار را در سینما گذرانده حالا برای خودش یک سوپراستار است در ابتدای راه جوانی و شهرت. سوپراستار بااخلاقی که حتی شاگرد سلمانی چند خیابان آن‌طرف‌تر می‌داند که وقتی با صاحب‌کارش دعوایش می‌شود و اخراجش می‌کنند، مجید تنها کسی است که اگر وساطت کند استاد سلمانی رویش را زمین نمی‌اندازد و او به کارش برمی‌گردد. در این سال‌ها و با وجود شهرت، مجید هنوز هنر آکروبات را کنار نگذاشته و با گروه آکروبات خانوادگی‌اش، به همراه پدر و برادرانش، سفرهای دور و درازی برای اجرای برنامه به کشورهای حاشیه خلیج فارس و هند و پاکستان دارد. سفرهایی که هرچند او را از سینمای ایران کمی دور کرده اما  در یکی از سفرها  در کراچی پاکستان جلوی دوربین می‌رود. سفرهایی که دنیای مجید را از خانه کوچک خیابان پیروزی تا اغلب کشورهای همسایه گسترده می‌کند. پرده سوم/عشق به موسیقی هنرستان موسیقی، این اولین نقطه تغییر است. مجید، پسرک آکروباتیست که هنوز هم در بسیاری از شب‌ها در کاباره‌های خیابان لاله‌زار، در حالی که مهتاب بالانس زنان روی آسمان بشکه چوبی را می‌گیرد و روی پاهای پدر تعادل خود را حفظ می‌کند، همچنان برای صابر رهبر یا دیگر چهره‌های سرشناس سینمای فیلم‌فارسی یا نوجوانی فردین می‌شود یا رل پسرک جیب‌بر فیلم‌های قادری را ایفا می‌کند. او اما به دنبال هنری جدید است. هنری که وجه جدیدی از استعداد ذاتی‌اش را بروز دهد. او که از کودکی با ویولن دمخور بود و دستگاههای موسیقی ایرانی را با این ساز غربی به زیبایی اجرا می‌کرد، حالا برای ادامه تحصیل هنرستان موسیقی را برگزیده، ویولن در دست گرفته و عاشقانه می‌نوازد. برای پدر، برای گروه ارکستر مدرسه و کمی بعدتر، برای عشق
پرده چهارم/نامزدهای جاودانه «من یک سال زودتر وارد هنرستان شده بودم. مجید وقتی اومد، یه پسر شیطون و بامزه و خوش‌تیپ بود، و چون از بچگی از طریق پدرش که کارای هنری می‌کردن، وارد هنر شده بود و چند تا فیلم بازی کرده بود، اکثرا تو هنرستان می‎شناختنش، ولی من ندیده بودمش و نمی‎شناختم. به مرور بیشتر با هم آشنا شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم، که چون خانواده‌های هردومون مخالف بودن، ۴سال طول کشید تا راضی شن و این بود که تو هنرستان بهمون می‌گفتند نامزدهای جاودانه» این روایت سوی دیگر قصه مجید است. قصه اولین و آخرین عشق زمینی او. سیمین محمدحسینی دختری بود که این‌گونه وارد قصه مجید شد. مجید آکروباتیست آرتیست که حالا ویولونیست هم شده بود. محمدحسینی در مصاحبه با زینب ابوطالبی در برنامه «نیمه پنهان ماه» در سال ۹۵ قصه این عشق را به تفصیل شرح داده  است. از رفت‌وآمدهایی که روز به روز بیشتر شدند. خانواده‌هایی که هر دو طرف مخالف این آشنایی بودند اما عشق مسیرش را پیش برد و بدون حضور فریدفر بزرگ به ازدواج انجامید. ازدواجی درست در دل انقلاب ۵۷. وصلتی که گشت و گذار نامزدی‌اش، فرارهای یواشکی از خانه و زدن به دل راهپیمایی‌های انقلابی بود و هلهله‌اش، شعارهای داغ انقلابی. پرده پنجم/جمعه سیاه و آغاز تحول پسرک هنرمند با سبیل‌های تنک، با موهایی که روی گوش پف می‌کردند مسیر زمین گذاشتن ویولن که عشق روزهای نوجوانی‌اش بود تا دردست گرفتن کلاشینکف و پوشیدن شلوار شش جیب را به سرعت یک بلوغ سپری کرد. «از من بپرسید می‌گویم اتفاقات ۱۷ شهریور برای مجید نقطه تغییر بود.» اوج هیجان در میدان ژاله و پادگان نیروی هوایی. وقتی مجید با قیافه‌ای مغموم و شوک‌زده به خانه برمی‌گردد و برای خانواده‌اش از مردمی می‌گوید که مقابل چشمانش به گلوله بسته شدند یا نوجوانی که جلوی پایش پرپر شد. اوج رخدادهای انقلابی ۵۷ که درست در نزدیکی خانه پدری مجید رخ داد. سال‌های غلیان شعارهای انقلابی و جوانانی عدالت‌خواه که می‌خواستند نظامی نو برپا کنند و آرمان‌های‌شان پر بود از مفاهیم برابری، ریشه‌کنی ظلم و مخالفت با تضاد طبقاتی. پرده ششم/سازت را زمین بگذار!  انقلاب به بار نشسته و پیروز شده. مجید و سیمین علی‌رغم مخالفت خانواده مجید به خانه بخت می‌روند. با یک مهمانی سی، چهل نفره ساده و لباس عروسی که مطابق با سلیقه مجید آماده می‌شود. یک بلوز آستین بلند زیر پیراهن تور عروس و یک مقنعه به جای تاج و تور روی سر عروس. سیمین می‌گوید: «بلوز و مقنعه را که آورد گفتم اینا چیه آخه؟ بغض کردم و گفتم من عروسم اینا رو نمیشه بپوشم، گفت: نه با اینا خیلی قشنگتری، منم این‌قدر دوستش داشتم، چشم بسته همه چیز رو قبول می‌کردم». دوست داشتنی که در ادامه این زندگی کوتاه هم بارها و بارها تایید می‌شود: «پدرم جهیزیه کاملی به ما داده بود و مجید مدام گلایه داشت. می‌گفت واقعا الان همه مردم می‌توانند مبل، یخچال فریزر یا سرویس خواب داشته باشند؟ در عذاب بود و مدام می‌گفت باید این وسایل را کم کنیم. کم کم هم که بحث رفتن را پیش کشید. می‌گفت نمی‌گذارند این انقلاب ریشه بگیرد. باید برویم و جنگیدن درست را یاد بگیریم. یک اتاق کوچک گرفتیم و چون آن وسایل در اتاق‌مان جا نمی‌شدند، بیشترشان را فروختیم.» این بخشی از گفته‌های همسر مجید است درباره روزهای شروع زندگی و رفتن به جنوب لبنان و البته آموزشگاه نظامی سوریه. او از این ساده‌زیستی و دوری مجید از تجملات، خاطرات دیگری هم دارد. روزهای بازگشت به میهن، حضور در کلانتری تجریش و اتاق کوچک و محقر در روستای بالای دربند. از زندگی در خانه‌ای که برای رسیدن به آن باید هر بار ۴۵دقیقه را پیاده تا تجریش می‌رفتند یا بر می گشتند اما بی هیچ چیز، زندگی خوش‌تری داشتند: «می‌دیدم که مجید با این ساده‌زیستی حالش خوب است. سخت بود، غر می‌زدم اما هر بار با خنده‌ای چنان دلم را می‌برد که فراموش می‌کردم.» سیمین محمدحسینی ساده‌زیستی این چریک چپ‌گرای عدالت‌خواهی که حالا از دنیای پر زرق و برق موسیقی و هنر به مسئول کمیته تجریش بدل شده بود را در یک جمله بی‌نظیر، اینطور توصیف می‌کند: «مجید نه وصیتنامه داشت نه چیزی. مجید چیزی در این دنیا نداشت که برایش وصیتنامه بنویسد. او دنیایش را جور دیگری ترسیم کرده بود. یکی از رفقایش می‌گفت قبل شهادت برایم نامه نوشته بود اما آخر سر پاره‌اش کرده و گفته بود نمی‌خواهم بعد از من نامه‌ای برایش بماند که بخواند و درگیر من بکندش.» گفته‌ای که اسناد موجود در بنیاد شهید، مهر تائیدی بر آن است. چک لیستی پر از خالی که نشان می‌دهد از مجید هیچ سندی غیر از چند عکس در لحظه شهادت و چند تصویر یادگاری بر جای نمانده است. پرده هفتم/آخرین نقش 
«یک روز آمد خانه و گفت می‌خواهم بروم جبهه. گفتم اجازه نمی‌دهم. کمی فکر کرد و گفت: ایرادی نداره، من نمیرم ولی شما بیا با هم برویم یکی از این هتل‌هایی که جنگ‌زده‌ها در آن زندگی می‌کنند. می‌خواهم با دختر ۱۲ساله‌ای آشنایت کنم که دشمن بلایی سرش آورده که تحمل شنیدنش را هم نداری. اگر من نروم از حق او دفاع کنم، آنها که مشغول تجارت هستند نروند، آنها که به دنبال پست و مقام سیاسی هستند نروند، تو هم که سنت بالاست و نمی‌توانی بروی، چه کسی از حق این دختر دفاع کند؟» این روایت پدر مجید است از روزی که مجید رضایتش را برای رفتن به جبهه جلب کرد و برای یک ماموریت ۴۵روزه راهی شد. ۱۲خرداد ۱۳۶۰، آبادان. شهری که برای مجید آشناست. پدرش می‌گوید بارها از طرف پالایشگاه عید نوروز برای اجرای برنامه به آنجا دعوت شده‌اند و مردم آبادان روزگاری برای امضا گرفتن از مجید صف می‌کشیدند. این‌بار اما مجید برای امضا دادن راهی نشده بود. او به آبادان رفته بود تا از خاک مردمش دفاع کند. او به آبادان رفته بود تا این‌بار، با جانش، در آخرین نقشش به زیبایی هنرنمایی کند.  مجید حالا در سال‌هاست که در قطعه ۲۵ بهشت زهرا آرمیده. در همسایگی شهید احمد کشوری. اما به اندازه همسایه‌اش شناخته‌شده نیست و کمتر کسی از سرنوشت متفاوتش اطلاعی دارد. او که روی سنگ قبرش هم هیچ نشانی از گذشته‌اش دیده نمی‌شود، تنها یکی از هزاران ستاره آسمان ایران است که قصه زندگی‌اش متفاوت از روایت معمول از زندگی شهدای دفاع مقدس است.  او که در حیاط کوچک باصفایی در خانه انتهای کوچه ششم قد کشید. همان جا که محرم‌ها با پدر عجیب‌ترین تکیه تهران را دایر می‌کردند. تکیه‌ای که عزادارانش در آن سال‌های عزاداری‌های دلی، کلی چهره فیلم‌های فارسی، هنرپیشه‌های تلویزیون و قهرمان‌هایی بودند که شاید آوردن اسم‌شان هم حالا منشوری باشد و مستوجب سانسور. @habib_khoda
"به مناسبت انتخاب آیت الله منتظری به قائم مقام رهبری" پنهان‌کاری آقای هاشمی رفسنجانی در ماجرای قائم‌مقامی منتظری 🔹مرحوم آیت‌الله امینی: «در آن زمان که خبرگان در اجلاس فوق‌العاده در رابطه با انتخاب آقای به در حال مذاکره بودند، آقای در بیخ گوش من گفت: من در جماران بودم، در بیت امام گفته میشد که امام با انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی موافق نیست. من نیز همین مطلب را آهسته به آقای گفتم، ایشان گفتند: امام که نهی نکرده، به علاوه، در شرایط فعلی طرح این مطلب به مصلحت نیست، تا ببینیم چه پیش می‌آید.»(روزگار قائم‌مقامی ص۶٣) 🔰 بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی 💢کانال خبری @shohadayeiran57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎀فیلمی بسیار زیبا از مراسم جشن فارغ‌التحصیلی دختران دانشجوی پزشکی عراقی در مرقد حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) @habib_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله العظمی جوادی آملی «وقتی به امام سجاد سلام الله علیه خبر دادند که مختار قیام کرده،حضرت سوال کرد :حرمله را گرفتند یا نه؟...الان شما می‌بینید در غزه شب و روز کودک کشی است... [آن فرعون فقط پسران را میکشت، اما این صهیونیست ها هم پسران، هم دختران، هم پدران و هم مادران را می‌کشد ] » ۱۴۰۲/٨/١٧ @habib_khoda
🌸در مکتب روح الله: 🔹ننگ نیست بر کشورهای اسلامی بر حکومتهای کشورهای اسلامی که اسرائیل بیاید و فلسطینی ها را آن طور کند؟ در لبنان آن جنایت ها را بکند و یک میلیارد جمعیت مسلمین بنشینند تماشاچی باشند؟ از چی می ترسند اینها؟ چرا باید این قدر بی عرضه باشند؟ شریان حیات شرق و غرب در دست اینهاست، نفت شریان حیات اینهاست. اگر ده روز نفت را به روی آنها ببندند خاضع می شوند آنها. در عین حالی که این شریان در دست حکومت های باصطلاح اسلامی است، در عین حال تقدیم می کنند و التماس هم می کنند. 📚 صحیفه امام، جلد: ۱۸، صفحه:۵۴ @habib_khoda
سلام وصبح بخیر امام صادق علیه السلام: در شب و روزت منتظر امر (فرج) مولايت باش تَوَقَّع أمرَ صاحِبِكَ لَيلَكَ و نَهارَكَ بحارالأنوار جلد 98 صفحه 159 🌸🍃 اللّهم عجّل لولیک الفرج @habib_khoda
🌹🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
مسئولین با دقت بخوانید و عمل کنید. @habib_khoda
🌹شهادت شوخی نیست... 🇮🇷@habib_khoda 🇵🇸
🌹‏امروز،سالگرد عملیات استشهادی شهید ‎ عزیزه.جوان ۱۸ ساله ای که عضو مقاومت لبنان بود و سال ۱۹۸۲ با خودروی حامل مواد منفجره به ساختمان نظامی اسرائیلی ها حمله کرد و بیش از ۱۴۰ تا صهیونیست به درک واصل شدن.شهید قبل از عملیات، اعلام کرده بود که الگویش ‎ ست. 🕊شادی روح بلندش صلوات @habib_khoda
جلسات آموزش فقه بازار و مکاسب ویژه متقاضیان پروانه کسب شهرستان رباط کریم برگزار شد 🔶فرمانده حوزه بسیج اصناف شهرستان رباط کریم با بیان این که یکی از شرایط صدور‌پروانه کسب گذراندن دوره حضوری مکاسب وفقه بازار می باشد و با توجه به اهمیت موضوع این دوره امروز ١۶ آبان ماه با حضور متقاضیان پروانه کسب در کلاس مکاسب و فقه بازار برگزار شد . 🔶 عبدی فرد با اشاره به اینکه این دوره ها با همکاری بسیج اصناف و اتاق اصناف شهرستان و به صورت مستمر و همچنین با توجه به تعداد متقاضیان برگزار خواهد شد گفت هدف از این کلاسها و جلسات ترویج و آموزش کسب و تجارت اسلامی و یادآوری آموزه های دینی و شرعی در خصوص کسب وکار می باشد . 🔗❇️**نكته قابل توجه براي متقاضيان پروانه کسب که به صورت مجازی ثبت نام نموده اند اینکه می بایست در دوره حضوری فقه بازار و مکاسب شرکت داشته باشند ** 🔗🔗 کانال اطلاع رسانی حوزه بسیج اصناف شهرستان رباط کریم ‏https://eitaa.com/basijasnafrobatkarim @habib_khoda
حضور دکتر حسن پور در پروژه در حال ساخت تولید پارچه و پوشاک در شهرک صنعتی چرمشهر با مدیریت مهندس دمیرچی شرکت ایرسا نوین تکس @habib_khoda
حضور دکتر حسن پور در ششمین نمایشگاه تخصصی ماشین آلات مواد اولیه و صنایع چوب حسن پور با حضور در غرفه شرکت تولید ماشین آلات"راش ماشین" با جدید ترین محصولات این شرکت دانش بنیان که کاملا با مشابه خارجی خود قابل رقابت است، آشنا شد. دراین بازدید اعضای کارگروه ملی صنایع چوب و مبلمان حسن پور را همراهی نمودند. این رویداد در محل نمایشگاه بین المللی آفتاب تهران برگزار شد و به اذعان غرفه داران نسبت به سال گذشته جمعیت بازدید کنندگان سه برابر افزایش داشته است. @habib_khoda