﷽
چشمانتظارند..
علامه طباطبایی: یک صلوات تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان میشود که آنها را از گرفتاریهای آن عالم نجات میدهد. تا میتوانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشمانتظارند..
اللهم صل علی محمد و آل محمد
برای داش حبیب:
https://iporse.ir/6159236
متن زندگی و حواشی آن.
زندگی متنی دارد و حاشیههایی. موفقیت و سعادت انسان در گرو آن است که متن و حاشیههای زندگی در جای خود باشند. باختن زندگی جابهجا شدن متن با حواشی است. تمام همت انسان باید مصروف کسب و حفظ متن زندگی باشد.
اگر حاشیههای مطلوب هم حاصل شوند چه خوب، اما اگر متن حاصل بود و حواشی حاصل نشدند چه باک. اگر بین متن و حواشی تعارض و تزاحم پیدا شود حواشی را باید فدای متن کرد. تراژدی زندگی آن جایی است که انسان چنان سرگرم حواشی شود که متن را از کف دهد. اینجاست که میگویند:
خانه از پای بست ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است
گام نخست در راه موفقیت، تفکیک میان متن و حاشیه و تشخیص آنهاست.
گام دوم اهتمام به کسب و حفظ متن.
متن و حاشیه ممکن است بر اساس اختلاف جهانبینیها جابهجا شوند. نگاه مادی و نگاه الهی در این زمینه متفاوت است. متن ممکن است اجزاء و ارکان مختلف داشته باشد. معنا و بیمعنایی زندگی نیز در گرو رعایت جایگاه متن و حاشیه است. حفظ متن زندگی گاه مستلزم چشمپوشی از حواشی است.
چند مثال ساده:
کسی که برای به دست آوردن برخی تجملات زندگی، آرامش درونش را از دست می دهد، متن را به حاشیه باخته است.
کسی که به خاطر مال و ثروت یا اعتبارات زوالپذیر و غیر اصیل با کسی ازدواج میکند بدون اینکه علاقه قلبی به خود او داشته باشد، او زندگی را باخته است و متأسفانه دیری نخواهد پایید که طعم تلخ انتخاب نادرستش را می چشد و آن اعتبارات حاشیهای هرگز خلأ متن را پر نخواهند کرد.
و بالأخره کسی که عقبا را فدای دنیا میکند و به دست آوردن دنیا را به بهای از دست دادن عقبا طلب میکند دچار خسران مبین و غیر قابل جبران میشود.
متن زندگی را غایت قصوای حیات و به تعبیر پال تیلیش دغدغه نهایی (ultimate concern) انسان تعیین میکند. از نظر افلاطون و افلوطین غایت قصوا رسیدن به خیر اعلا (Supreme Good) و مشاهده مثل است. نزد سیسرون رومی نیز متن زندگی خیر اعلای حیات (Summum bonum) است. برای فیلسوفان مشائی سعادت حقیقی اتصال به عقل فعال و مشاهده معقولات است و متن زندگی تحصیل این اتصال است.
عرفان راستین، کشف متن زندگی و فدا کردن حواشی مزاحم است. در نگاه عرفانی متن اصلی زندگی باید کوشش برای تقرب به خدا، لقای او، فنای در او و بقای به او باشد. هر چیز که با این اصل تزاحم پیدا کند باید فدای آن شود. دغدغه عارف تحصیل رضای معبود محبوب است و لایخافون فی الله لومه لائم.
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
دکتر محمد فنایی اشکوری
@habibollah1
دوست داشتم بنویسم و نمیتوانستم..
دوست داشتم بنویسم. و نمیتوانستم. حتی چند کلمه. هرروز ضعیفتر از روز قبل میشدم و گرفتارتر. از بیمارستان که بیرون میآمدم تصورم از روزهای پیش رو این نبود.
حال خوشی داشتم. سبک بودم. پر از امید و شوق. ناامیدی از درمان در وجودم چراغ امیدی روشن کرده بود که زندگی را در سایهی مرگ از نو برایم تازه و شیرین میکرد.
دوست داشتم روزهای پر عاطفهای را با فاطمه و ارغوان و آیه بگذرانم. پر خاطره. پر از گفتگو و آغوش. پر از لبخند. دوست داشتم کار بکنم. برای سوره ماه رمضان کلی شوق و انگیزه داشتم.
اتاقم را از نو چیدم. صندلیام را آوردم بالای تختم. کتابهایی که دوست داشتم را بالای سرم چیدم. برای خودم تبلت گرفتم. که هیچ وقت نداشتم. چراغ مطالعهی ایستادهای که سالها بود دوستش داشتم را سفارش دادم. حتی به رؤیای خریدن دوچرخهی برقی فکر میکردم.
دوست داشتم واپسین روزهایم بهترین و شادترین باشد. درونم اینگونه بود. بیرون اما سر سازگاری نداشت. درد، زخم، ضعف، بیماریهای رنگرنگ، حالهای بد پی در پی، به خود پیچیدنها، تهوعها و حالخرابیهای لحظه به لحظه، افتادنهای بدون بلند شدن، سوختنهای از درون، مچالهشدنهای در خود و درد، و درد، و درد جایی برای این رؤیاها باقی نگذاشته بود..
✍ مسعود دیانی
▪️ روحت شاد.
@habibollah1
عرفان و جوانمردی.
بیشک دروننگری، انقطاع از ماسوا و خلوت با خدا از ارکان سلوک عرفانی است اما برداشت نادرستی که بسیاری از این آموزه کردهاند این است که پنداشتهاند لازمه این امر، ترک توجه به خلق خدا و اعراض از پرداختن به فعالیتهای اجتماعی است.
از این رو، عرفان در بسیاری از سنتها به عزلتگزینی، سر در لاک خود فرو بردن و بیتوجهی به خلق معروف شده است.
اما از آنجا که اسلام دین جامع و معتدل است و خدا و خلق و دنیا و آخرت و ماده و معنا را گسسته از هم نمیداند، توجه به وظایف اجتماعی و دستگیری از خلق و رسیدگی به نیازهای بندگان خدا را در کنار عبادت خدا ضروری و عبادت محسوب میکند.
از این رو، عارف راستین مسلمان نیز در اوج توحید و بندگی خدا، خلق را از یاد نمیبرد و خدمت به خلق را جزء لاینفک زندگی معنوی خود میشمارد.
کسانی که این بعد از سلوک در منش و شخصیت آنها بروز بیشتری دارد با عنوانهایی همچون فتیان و جوانمردان و اهل مروت معروفند.
فتیان و جوانمردان با خصلتهایی همچون عدل، احسان، جود، امانتداری، خدمت، خوشروئی، صفای دل، دستگیری از خلق، بردباری، بخشش، تواضع، پاکدامنی، شجاعت، ایستادن در مقابل ستمگر و ستاندن حق مظلوم از ظالم معروفند.
اسوه و مثل اعلای جوانمردان و اهل مروت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب (ع) است که تربیت یافته رسول خدا (ص) است. این بخش از تعالیم معنوی اسلام همواره کانون توجه پهلوانان سنتی بوده و در اشعار و مراسم زورخانهها نمود یافته است.
عیاران گروهی از جوانمردان بودند که با این خصلتها شناخته میشدند. از چهرههای نامدار این وادی پوریای ولی است که همواره الهامبخش جوانمردی به پهلوانان معنوی ایرانزمین بوده است.
دکتر محمد فنایی اشکوری
عرفان اسلامی در متون عالمان شیعی
حبیبشدن| عرفان اجتماعی
@habibollah1
غلام و تاجر و عاشق.
حضرت امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
«إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبدُوا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفًا فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ قَوْمٌ عَبْدُوا اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ»
انسانهایی که عبادت میکنند سه دستهاند:
۱. یک دسته کسانی که از خوف جهنم عبادت میکنند؛ عبادت این گروه عبادت عبیدان و غلامان است. در گذشته این طور بود که به غلامان پاداشی نمیدادند و فقط در صورت خطا آنها را تنبیه میکردند و غلامان همیشه از ترس مجازات کار میکردند.
۲. دسته دوم کسانی که به طمع بهشت و نعمتهای خدا کار میکنند. عبادت ایشان مثل عبادت تجار یا کارمندان است زیرا تاجران و کارمندان زحمت زیادی میکشند و در بیابان و دریا سفر میکنند یا باری را به دوش میکشند تا مالی به داراییشان بیفزایند.
۳. و اما دسته سوم کسانی هستند که خدا را از سر محبت عبادت میکنند. این عبادت عبادت احرار و آزادگان است. عبادت کسانی که در بند نیستند و به جلب منفعت و خوشی یا دفع ضرر و بدی نمیاندیشند. انسان حُرّ حتی از بند خود نیز رها شده و فقط در بند خداست یعنی در بند بینهایت؛ و کسی که در بند بینهایت است در حقیقت بند و محدودیتی ندارد.
سلوک توحیدی، محمدحسن وکیلی، ص ۱۱۵
حبیبشدن| عرفان اجتماعی
@habibollah1
راه خدا، راه خدمت به انسانهاست.
«راه خدا» تعبیری انتزاعی از «راه خدمت به انسان» است؛ زیرا هر کاری برای خداست، در حقیقت برای بندگان اوست؛ چرا که خداوند از بندگانش بینیاز است.
و از آنجا که معبود مطلق، فراتر از هر حد و مرزی است و با هیچ شخصی، خویشاوندی، و به هیچ گروهی گرایش ندارد، بروز عملی راه او، راه همۀ انسانیت است.
شهید صدر
کتاب انسان و عبادت، صفحه ۵۱
@habibollah1
شاخصهای انسان خوب.
شادى مؤمن در چهرهاش و اندوهش در دل است.
صبر او وسيعترين و نفس او متواضعترين است.
خودبرتربینى را ناخوش و خودنمايى را دشمن دارد.
غرق در فكر ابدیت خويش،
اندوهش طولانى و همّتش بلند،
سكوتش بسيار و وقتش مشغول،
باوقار و شکیبا و شکرگزار است،
از دیگران درخواست نمیکند،
اخلاقش سهل و آرام و برخوردش هموار و نرم،
در امر دين، جدی و نزد حق، خاضعترین است.
حضرت علی علیهالسلام
حکمت ۳۳۳ نهجالبلاغه
@habibollah1