هدایت شده از 🕋 ⚘ مُحَمَّد رحمة للعالمین ⚘⚘⚘
*بنام خالق یکتا*
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
*برگی ازادب پارسی*
(۴٧)
📚حکایات گلستان سعدی
🌹دیباچه
✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود مُمِدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب.
🔸از دست و زبان که برآید
🔹کز عهده شکرش به در آید
اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور
🔸بنده همان به که ز تقصیر خویش
🔹عذر به درگاه خدای آورد
🔸ورنه سزاوار خداوندیش
🔹کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبُرد
🔸ای کریمی که از خزانه غیب
🔹گبر و ترسا وظیفه خوَر داری
🔸دوستان را کجا کنی محروم
🔹تو که با دشمن این نظر داری
فرّاشِ بادِ صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات، در مهد زمین بپرورد. درختان را به خَلعَت نوروزی قَبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصاره نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسِق گشته.
🔸ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
🔹تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
🔸همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار
🔹شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
در خبرست از سرور کاینات و مَفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی(ص)
🔸شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم
🔹قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ وسیم
🔸چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان
🔹چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتی بان
🔸بلغَ العلی بِکمالِه کشفَ الدُّجی بِجَمالِه
🔹حسنتْ جَمیعُ خِصالِه صلّوا علیه و آله
هر گاه که یکی از بندگان گنه کارِ پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علی بردارد، ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند باز اعراض کند دیگر بارش به تضَرُّع و زاری بخواند حق سبحانه و تعالی فرماید:
💠یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرتُ لَهُ
- دعوتش اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
🔸کرم بین و لطف خداوندگار
🔹گنه بنده کرده است و او شرمسار
عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که "ما عبدناکَ حقّ عبادتِک" و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب که "ما عَرَفناکَ حقّ مَعرِفتِک"
🔸گر کسی وصف او ز من پرسد
🔹بیدل از بی نشان چگوید باز
🔸عاشقان کشتگان معشوقند
🔹بر نیاید ز کشتگان آواز
یکی از صاحبدلان سر به جِیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشِفت مستَغرق شده. آنگه که از این معاملت باز آمد یکی از یاران به طریق انبساط گفت از این بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه ی اصحاب را، چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
🔸ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
🔹کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
🔸این مدعیان در طلبش بی خبرانند
🔹کانرا که خبر شد خبری باز نیامد
🔸ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
🔹وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
🔸مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
🔹ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم
ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصَبُ الجِیب حدیثش که همچون شکر می خورند و رقعه منشآتش که چون کاغذ زر می برند بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد بلکه خداوند جهان و قطب دایره زمان و قایم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان شاهنشاه اعظم اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظلّ الله تعالی فی ارضه رَب اِرْضَ عَنهُ و اَرْضِه بعین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده. لاجرم کافه انام از خواص و عوام به محجه او گراییده اند که الناسُ علی دینِ ملوکِهم
🔸زانگه که ترا بر من مسکین نظر است
🔹آثارم از آفتاب مشهور ترست
🔸گر خود همه عیب ها بدین بنده دَرَست
🔹هر عیب که سلطان بپسندد هنرست
🔸گلی خوشبوی در حمام روزی
🔹رسید از دست محبوبی به دستم
🔸بدو گفتم که مشکی یا عبیری
🔹که از بوی دلاویز تو مستم
🔸بگفتا من گِلی ناچیز بودم
🔹و لیکن مدّتی با گُل نشستم
🔸کمال همنشین در من اثر کرد
🔹وگرنه من همان خاکم که هستم