#پنجشنبه ها،
از #صبحِ اولِ وقتَش،
بخواهى نخواهى همه چيز عاشقانه شروع ميشود...
از آوازِ پرندگان بگير
تا صداىِ جاروى رفتگرِ دوست داشتنى روىِ برگها
همه و همه
بودنِ تو را صدا ميزنند!
هنوز دلَت به نيامدن است جانم...؟
#علي_قاضي_نظام
#روزتون_پر_از_عشق
خوش نشستی در دلم، از هر ترانه بیشتر
من تو را از هر کسی در این زمانه بیشتر...
می زنم خود را به کج فهمی! تو کارت را بکن
هی بریز و هی بپاشان آب و دانه بیشتر
سینه ات امن است و گنجشکی شبیه من، ترا
دوست دارد از هزاران آشیانه بیشتر
هرچه دوری کرده باشی، عشق مثل بومرنگ
بی محابا می کند سویت کمانه بیشتر
آب می ریزی به رویِ آتشِ من! پس چرا
اشتیاقت می کشد در من زبانه بیشتر؟
بی صدا می آیم و در خواب می بوسم تو را
سعی خواهم کرد باشم بی نشانه بیشتر
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
باران که آمد
گلی در خانه ام رویید
آفتاب که تابید
آیینه ای تمام قد به خانه ام داد
درخت توی ایوان
شانه ای به موهایم بخشید
عزیزکم تو که آمدی
گل و آینه و شانه را بردی و
شعری به من سپردی!
#ناشناس
امروز
برایتان چهارچیز آرزو میکنم
نگاه خــدا
ســــلامتی
آرامـــش و
شــــــادی
روزتون پر خیر و برکت🍃
برایم شعر بفرست
حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت
برای تو می گویند...
مي خواهم بدانم
دیگران که دچار تو میشوند
تا کجای شعر پیش میروند
تا کجای عشق
تا کجای جاده ای که من
در انتهای آن ایستاده ام...!
#افشین_یدالهی
بی تو
پنج شنبه هایم
به مانند مزاریست که سالها کسی از ان بازدید نکرده...
و تو نمیدانی
که چه اندوهی دارد شبهای این ماتمکده....
#حمیدرضاابراهیمی
#شبيه_ابراهيم_باشيم!
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم.
🌹 شهید ابراهیم هادی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍂
بجهان دردمندان
تو بگو چه کار داری
تب و تاب ما شناسی
دل بیقـــــرار داری
چه خبر ترا ز اشکی
که فرو چکد ز چشمی
تو ببرگ گل ز شبنم
دُر شـــــاهوار داری
چه بگویمت ز جانی
که نفس نفس شمارد
دم مستعـــــار داری
غم روزگـــــار داری
#اقبال_لاهوری
📕 #زبور_عجم
🍁🍂🌾🍃
این جا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!
اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال؛ ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشیِ خوابها کم است!
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است!؟
#محمدعلی_بهمنی
تازه بعد از تو به خود آمدم
و فهمیدم
که چه اندازه به دنیای تو
وابسته شدم
#علیرضا_آذر
امام صادق علیهالسلام پرسیدند: ای سدیر، چه میشود که هر جمعه پنج مرتبه و در هر روز یک مرتبه، قبر امام حسین (ع) را زیارت کنی؟
سدیرگفت: فدایت شوم بین ما و او فاصله بسیاری است،
امام فرمود: بالای بام خانهات برو و به راست و چپ نظر کن، آن گاه سرت را به سوی آسمان کن و رو به قبر آن حضرت بگو:
السّلام علیک یا اباعبداللّه،