eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین جانم اونقدر میشینم اینجا که بیاد مادرت مشکی تنم کنه حسین شب هشتم پیرنو پاره کنم علی اکبر کفنم کنه حسین جوونیم نذر جوون کربلا دخترم فدای دخترت حسین الهی نبینه هیچکس اینجوری دلهره گرفته خواهرت حسین قربون رنگ سیاه پرچمت که داره پیر و خمیدم میکنه روز محشر برسه خوب میدونم این سیاهی رو سفیدم میکنه داره از راه میرسه محرمت سنج و طبل و دوقول آماده کنیم دلمون لک زده اربعین بشه دلامونو راهی جاده کنیم شب سوم محرم که میشه دخترت برات کربلا میده ما جلو در میشینیم مث یتیم مادرت میاد و مارو را میده  رسول عسگری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا هجوم‌ گرگ کابوست مبادا چراغ مرده فانوست مبادا دعایی می‌کنم جانت بسوزد اراذل دور ناموست مبادا کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آسمان زیر دست و پا گم شد نور حق بود و در خفا گم شد جامه ، عمامه و ردای تنش یا به غارت رسید یا گم شد چشم برهم زدند عریان شد چشم بر هم زد و عبا گم‌شد نیزه هایی که خورده بود حسین همگی زیر چکمه ها گم شد وای از ناله ی انا العطشان که میان سر و صدا گم شد بین گرد و غبار مرکب ها همه هستیِ انبیا گم شد از تن شاه بی ردا میگفت خواهری وا محمدا میگفت آه از پیکر رها مانده از تن شاهِ بی ردا مانده وقت مغرب شده ست و ذبح حسین دیر شد ، خواهرش کجا مانده؟ پیر مردی عصا زنان میگفت صبر کن چند نیزه جا مانده پاک کن خواهرش نبیند که بر تنش چند رد پا مانده قاتل از روی سینه اش پا شد خنجر کُند بر قفا مانده همه رفتند خواهر است و حسین حیف این شمر بی حیا مانده زیر لب ها خدا خدا میگفت خواهری وا محمدا میگفت @hadithashk
عزیزالله هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟ گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟ ای یوسف عزیز! چه کردند گرگ‌ها؟ آخر تو `کهنه‌پیرهنی” داشتی؛ چه شد؟ جسم تو ذرّه ذرّه در این دشت، پخش گشت در زیر آفتاب، تنی داشتی؛ چه شد؟ ای دور از دیار که تا دیر می‌روی! آواره تا به کی؟ وطنی داشتی؛ چه شد؟ خود را چه خوب خرج خدا کردی! ای کریم! سر داشتی؛ چه شد؟ بدنی داشتی؛ چه شد؟ هم بی حبیب ماندی و هم بی زهیر؛ آه! نام‌آوران صف‌شکنی داشتی؛ چه شد؟ تو شمع و در طواف تو جمع مخدّرات در خیمه‌‌گاه، انجمنی داشتی؛ چه شد؟ بالین تو سکینه، کنارت رقیّه بود در باغ، یاس و یاسمنی داشتی؛ چه شد؟  جواد هاشمی تربت لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از فرط تشنگی از فرط تشنگی لب نازش کبود بود تکیه به نیزه زد همه جا مثل دود بود ساعت حدود سه طرف قتلگاه رفت آن شاه بی سپاه به جنگ سپاه رفت آن سو برادریست که گودال میرود این سمت خواهریست که از حال میرود خواهر ز حال میرود آنقدر که نگو درمانده‌ای به حسرت یک بوسه از گلو دامن کشید و‌ رفت ولی در غبارها افتاد بین دسته ای از نیزه دارها سرنیزه ها که روی تنش سر گذاشتند این جسم را به دسته‌ی دیگر گذاشتند شمشیرها سیوف خذینی شنیده اند رفتند و تیغ روی دهانش کشیده اند ساعت گذشت از سه و نزدیک چار بود خورشید سر برهنه میان غبار بود آن ساقی عزیز که میرفت هوکشان شمشیرهای مست پی او سبو کشان یک سو عزیز فاطمه صدپاره پیرهن یک سو عزیزه های حسینند مو کشان شمشیر میبرید و نمیدوخت هیچ کس پس نیزه ها زدند به جسمش رفوکشان با این که تیز بود نگاه سنان و شمر سرنیزه های خسته چه کنداست نوکشان پا بر دهان قاری قرآن نمیزنند این شرط ذبح نیست به پشت و به روکشان آنها که آمدند به گودال بی سلاح یک دسته پا زنان و دگر دسته مو کشان بعد از هزار و نهصد و پنجاه تا شکاف شمر آمده‌ست خنجر خود بر گلو کشان خون بر دل کبوتر مقتل نکن ببُر کارت بریدن است معطل نکن ببر این تیغ کند هرچه قدر زجر میدهد جایش ولی خدا به حسین اجر میدهد میدید روی تل چه می‌آرند بر سرش تا ضربه‌ی دوازدهم مرد خواهرش ساعت چهار یوسف زهرا دریده شد با ضربه های شمر گلویش بریده شد ساعت چهار رد شد و سمت غروب رفت سردار سربلند سرش روی چوب رفت خارج شدند مردم کوفی ز قتلگاه وارد شدند خیمه‌ی عطشان به ذکر آه آنجا که پیش فاطمه نزدیکی فرات کون و مکان گریست براجسادالعاریات آنجاکه چنگ شمربه زلف حسین رفت وقتی بریده شد سرکل مقدسات جایی که خورد ، سینه‌ی ام‌الکتاب شد جایی که تکه تکه شد آیات محکمات فریاد زینب است که یاایهاالرسول هذا مرمل بدما ، هذه بنات ما را نگر که معجرمان آستین ماست خون گریه میکنند از این داغ کائنات این قوم هتک حرمت زینب نموده اند روز قیامت از تو نبینند التفات  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخم روی تنت زخم روی تنت آن‌روز که لب وا می‌کرد مرهم از پنجره‌ی بُهْت تماشا می‌کرد تا بیایی و قدم‌رنجه به گودال کنی نیزه بر قامت رعنای تو قد تا می‌کرد دخترت مویه کنان پشت سرت می‌آمد خواهرت موی کنان داشت تمنا می‌کرد شوق یعنی وسط نطق تو سرنیزه‌ی شمر سر بوسیدن لبهای تو دعوا می‌کرد عید اعدای تو‌بود و پسر ذی‌الجوشن چکمه‌ی تازه در آن هول و‌بلا پا می‌کرد سخت اگر ذبح شدی معرفت آهن بود همه دیدند که خنجر چه تقلا می‌کرد آه ای زاهد بی پیرهن کربوبلا چه کسی چون تو چنین پشت به دنیا می‌کرد اگر این کار جنون نیست بگو پس ز چه روی مو پریشان حرمت روی به صحرا می‌کرد  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دیر آمدم دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود گودال منبر بود و زخمت روضه خوان بود افتاده بودی زیر نعل تازه ی اسب با این که زیر پای تو هفت آسمان بود این نامرتب بودنت تقصیر شمر است تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود انگشترت هرچند دست یک نفر رفت پیراهنت اما به دست این و آن بود نزدیک مغرب شمر جسمت را رها کرد از خون وضو میساخت، هنگام اذان بود دندان تو افتاد روی خاکِ گودال جنس عصای پیرمردان خیزران بود با قامت خم رفتم از گودال بیرون یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود حتی تنور از داغ تو آتش گرفته خولی سرت را برد، فکر آب و نان بود مقتول زیر آفتاب کربلا ماند قاتل ولی تا شام زیر سایبان بود...  کار گروه العتبه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا هرکسی آمد به استقبال او با نیزه زد پیرمردی با عصا با بغض بی اندازه زد با لب تشنه شهیدش کردن اما بعد آن من بمیرم بر تنش بی رحم، نعل تازه زد یک نفر دستار، آن یک می برد پیراهنش روضه ی باز حسین است و سخت است گفتنش وضع او درهم شد و او قابل تشخیص نیست زخمی و عریان و تکه تکه افتاده تنش تیرهایی که زدندش بود از بهر ثواب پیکر او را رها کردند زیر آفتاب اربا اربا بود و در دریای خون غلتیده بود عاقبت با خون محاسن های آقا شد خضاب راس او را بین خورجین می برندش ناکسان بر لب و دندان او می خورد چوب خیزران این مصیبت کشت مارا جای اهل بیت او زینبش شد همسفر با خولی و شمر و سنان علی بهرامی نیا لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان غصه ات را نه فقط نوح و سلیمان خورده در غمت غصه همه عالمِ امکان خورده علتِّ خلقتِ هر اشکی و آبادیِ چشم این کویر از کرم و لطفِ تو باران خورده خوب شد حال هر آنکس که نمک گیرِ تو شد خوب شد هر که از این سفره فقط نان خورده عوضِ اشک همه چیز به نوکر دادی هر چه که خورده به نامش سند ارزان خورده سالم از بحرِ تلاطم زده کرده است عبور غرق هرگز نشد این کشتیِ طوفان خورده خوش بر احوال هر آنکس که تورا خدمت کرد هر کسی که لقبش کلبِ نگهبان خورده فارغ از هر دو جهان هستم از آن روز نخست که به گوشم دمِ زیبای حسین جان خورده تنِ بی پیرهنت در وسطِ گودال است بر سرِ نیزه سرِ قاریِ قرآن خورده چه قدَر سنگ به پیشانی و ابرویت خورد چه قدَر چوب به لبها و به دندان خورده آب مهریه ی زهراست، از این آبِ فرات سهمِ تو نه، ولی هر مَرکب و حیوان خورده کرده اند دوُرِ تنت لشگریان قصدِ طواف شد ضریحی بدنِ نیزه فراوان خورده. مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دیر آمدم دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود گودال منبر بود و زخمت روضه خوان بود افتاده بودی زیر نعل تازه ی اسب با این که زیر پای تو هفت آسمان بود این نامرتب بودنت تقصیر شمر است تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود انگشترت هرچند دست یک نفر رفت پیراهنت اما به دست این و آن بود نزدیک مغرب شمر جسمت را رها کرد از خون وضو میساخت، هنگام اذان بود دندان تو افتاد روی خاکِ گودال جنس عصای پیرمردان خیزران بود با قامت خم رفتم از گودال بیرون یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود حتی تنور از داغ تو آتش گرفته خولی سرت را برد، فکر آب و نان بود مقتول زیر آفتاب کربلا ماند قاتل ولی تا شام زیر سایبان بود...  کار گروه العتبه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دور گودال ازدحامی شد معرکه غرق در حرامی شد تکیه داده به نیزه ای آقا خاطرش محو خیمه ها می شد لشگر کوفه دوره اش کردند سنگ و تیرش زدند، تا می شد آنقدر نیزه خورد بر جسمش نیزه بر روی نیزه جا می شد زخمی و ناتوان به خاک افتاد داشت روح از تنش جدا می شد تا می آمد دوباره برخیزد استخوان شکسته تا می شد لشگر آن دم که بر سرش می ریخت همه آفاق نینوا می شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخمها تازه خوب وا می شد لگد شمر، با غرور و غضب بر سر و صورتش رها می شد شمر وقتی که روی سینه نشست کربلا تازه کربلا می شد سینه سنگین و حنجره پر خون نفسش سخت و با صدا می شد از گلو خنجرش نشد ببرد ولی افسوس، از قفا می شد کاش می شد که زینبش نرسد یا که از روی سینه پا می شد کاش زینب به خیمه بر می گشت عرش مبهوت این عزا می شد آه، ناموس حق در آن غوغا صید صد چشم بی حیا می شد ناله ی مادرش شنیده که شد راز گودال برملا می شد صبح فردا و نعل تازه و اسب بدنش مثل بوریا می شد @hadithashk
آقای من تا قنوتَت رو به سوی یار بالا م یرود بر دو دستت آسمان انگار بالا م یرود پرچمت را از زمانی که در خانه زدم برکت و نور از در و دیوار بالا میروداوج، معنایش به دست و پای تو افتادن است نوکرت از این جهت بسیار بالا م یرود بردن نام تو مُهرِ استجابت بر دعاست ذیل ذکر اسم تو اذکار بالا میرود عشق تو گنج یست پنهان در دل ویرانه ام با تو قدرِ خان هی آوار بالا میرود حق بده پیش تو قلب من به تندی میزند چون تپش در لحظ هی دیدار بالا م یرود تربت تو در حقیقت آب روی آتش است هر زمانی که تب بیمار بالا میرود حاجتش لمس ضریح و صحن و پایین پای توست دستهای سینه زن هربار بالا میرود سائل از پله که پائین رفت باب القبله را میشود شاهی که در دربار بالا میرود با به خاک افتادن تو شمر سردمدار شد شیر اگر افتَد، سرِ کفتار بالا میرود سینه ات سنگین شده این لحظه های آخری چکمه ای از معدن اسرار بالا میرود با فشار زانویش روی گلو معلوم بود یا غیاث حنجرت دشوار بالا میرود کشت هی جمعه، تو را تیغ دوشنبه ذبح کرد نیزه با دستور آن مسمار بالا میرود حنجر عباس بر سرنیز ه ها ساکن نشد این سر از پهلو و با اصرار بالا میرود گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غریبِ فاطمه گاهی غریبِ فاطمه بر زین وداع کرد گاهی ز مرکب آمده پایین وداع کرد نزدیک بود، اهل مُخیم فدا شوند از بس امام عاطفه سنگین وداع کرد دختر زیاد داشت برای همین حسین با خیمه های غمزده چندین وداع کرد چیزی نمانده بود که قالب تهی کند وقتی که زینب از همه ی دین وداع کرد مقتل نوشته است که آقای تشنه ام با یک دل شکسته و غمگین وداع کرد وقتی سپرد اصغر خود را به دست خاک یا رب چگونه لحظه ی تدفین وداع کرد مویه کُنان و موی‌کَنان شد عقیله تا معصوم با محاسن خونین وداع کرد ظهر از کنار خیمه و شب هم غریب وار با اهل بیت از ته خورجین وداع کرد گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نورحق نورحق، پیشانی‌اش از ظلمت باطل شکست حرمت آل عبا در کربلا کامل شکست کار چوب و سنگ و تیر و نیزه و خنجر نبود چهره اش در علقمه بعد از ابوفاضل شکست چوبه های تیر را با ذکر یا زهرا شکست کار تیر پهلویش دشوار شد مشکل شکست ذوالجناح آهسته آقا را لب مقتل گذاشت دید وقتی دنده اش را نیزه ناغافل شکست خاک بر چادرنماز زینب کبری رسید بادبان کشتی پهناوری در گِل شکست داشت با چشمان خود میگفت زینب جان نیا گوشه‌ی ابروی او را چکمه‌ی قاتل شکست سینه ی شاه دو عالم قیمتش عرش خداست دشمن او عرش را با قیمتی نازل شکست طعنه زد: «کو ساقی کوثر که سیرابت کند؟» شمر روی سینه اش هر قدْر میشد دل شکست نرم کردند استخوان های تنش را نعل ها استخوان هایی که از داغ ابوفاضل شکست گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا مستقیماً به دلِ مضطرِ زینب می‌رفت نیزه ای که به تن شاه مُوَرَب می‌رفت مقتل از خونِ جراحاتِ تنش تَر شده بود خون او در رگ‌ِ خشکیده‌ی مذهب می‌رفت اسبِ آغشته به خونش به حرم می آمد خبرش تا به حرم با سُمِ مرکب می‌رفت راه را تا دلِ گودال نشانش می‌داد ردِّ خونی که به تسلیت زینب می‌رفت بود ارثیه‌ی این قوم شهادت اما شمر ای کاش به گودال مودب می‌رفت از خدا بی‌خبری بر روی عرش سینه‌ش تا شود نزد خداوند مقرب می‌رفت نامرتب شدن پیکر او علت داشت بر تنش نیزه و شمشیر مرتب می‌رفت نیزه‌ی دست سنان قاتل او شد،چون داشت بیشتر خونِ تن از ناحیه‌ی لب می‌رفت سنگ میرفت خطا.. ؛ تیر نمی‌زد خورشید.. نوه‌ی شمس و ضحٰی مقتل اگر شب می‌رفت می‌چکید از ته خورجین به زمین نورِ گلوش داشت خورشید کجا در دل آن شب می‌رفت؟! زینب از کرب‌وبلا، بعد برادرهایش با دلی از غم‌ و از داغ لبالب می‌رفت موقع آمدنش سایه‌ی او دیده نشد موقع رفتنش اما چه مُعَذّب می‌رفت گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب(س) پیکرش تا جدا جدا می‌شد کار زینب خدا خدا می‌شد آیه‌ی محکم کتاب خدا زیر خنجر هجا هجا می‌شد روی آن تن که جای بوسه نداشت زخم تازه چگونه جا می‌شد؟ کشتن او که قیل و قال نداشت بخدا بی سر و صدا می‌شد تا که می‌خواست پا شود از جا استخوان شکسته تا می‌شد پیرها با عصا ته گودال بر تنش می‌زدند تا می‌شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخم ها تازه داشت وا می‌شد کاش پیش از رسیدن زینب شمر از روی سینه پا می‌شد او که جان جهان به قربانش داشت قربانی از قفا می‌شد مثل دل کندنِ حرم از او سر مگر از تنش جدا می‌شد!! کاش جای دوازده ضربه به همان نحر اکتفا می‌شد وقت غارت شدند شاد، انگار داشت حاجاتشان روا می‌شد گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وقتی ندارم سرپناهی غیر از اینجا من دستم به دامانت نکش از دست من دامن شانی برای خویش قائل نیستم اصلا خب نوکرانی بهتر از من داری اما من..‌. پیدا نخواهم کرد از تو بهتر اقایی تنها تو را دارم حسین از دار دنیا من خوب و بد عالم به زیر پرچمت جمع اند هستم میان گریه کن های تو حتی من مانند حر که عاقبت او را بغل کردی وا میکنی اغوش خود را _میرسم تا من از دوستی با غیر تو خیری نمی بینم تنها تو هستی که رفاقت می کنی با من سرمایه ای دارم اگر قطعا خودت هستی اصلا که را دارم بجز اولاد زهرا من ؟ کی رو زدم چیزی طلب کردم به جز اینکه سالی فقط یک کربلا دارم تمنا من امشب برایت دخترت مرثیه می‌خواند آزرده شد روحم همانند تو بابا ! من آن که سرش پی در پی افتاد از نوک نی تو آن که کنار نیزه ات افتاده از پا من ماه کبود من بیا تا صبح بشماریم تو بیشتر از شمر سیلی خورده ای یا من؟  علیرضا خاکساری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج) کاش من را بیقرار تاب گیسویی کنی سرنوشتم را اسیر طاق ابرویی کنی اشک را از دست دادن، سوی چشمم را گرفت این دل تاریک، بیتاب است سوسویی کنی با همین حال خراب از خانه ام بیرون زدم کی می آیی از منِ دلتنگ، دلجویی کنی پشت در ماندم، منِ درمانده را، راهم بده روسیاهی آمده ... خوبست خوشرویی کنی گرچه من از بدترین، بدکارها هم بدترم از کسی نشنیده ام از بنده بدگویی کنی گر نمیخواهی مرا، من جای دیگر می روم موقع رسوا شدن، باید تکاپویی کنی خیمه ام را آب و جارو می زنم، یک سر بیا قبل از اینکه قبر من را آب و جارویی کنی دست خالی مرا خاک نجف پُر می کند تا مرا با مرتضی مهمان بانویی کنی من که میدانم دوای درد من کرببلاست کاش از دردم بپرسی، فکر دارویی کنی به خدا دلواپسم، یعنی مُحرّم زنده ام... تا که عاشورا مرا خرج هیاهویی کنی کاشکی با گریه ام در روضه ی جدّت حسین کار مرهم، روی عمق زخم پهلویی کنی آه ای باد صبا آهسته تر! باید تو هم ... با پریشان مادر او، شانه بر مویی کنی رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا پادشاه تشنه بی حالی چرا زیر دست وپای دجالی چرا درسراشیبی گودالی چرا چانه رابرخاک می مالی چرا اینکه با پا پشت و رویت میکند نیزه اش رادر گلویت میکند بین مقتل کاربه دعوا کشید هرکسی آمد تو را با پا کشید کار به مُزد ذوی القربی کشید نیزه دندان تو را از جا کشید ذکرمی گویی و بی حد می زنند این اراذل ضربه را بد می زنند شمر دارد سرفرازی میکند پشت زن ها یکه تازی می کند درحرم گردن درازی میکند باسرتو نیزه بازی می کند یک طرف زن ها زغم مو میکشند یک طرف اوباش النگو میکشند حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان جلوه‌ی حق روی خاک، از کینه‌ی باطل شکست صورتش از سنگهای مردم جاهل شکست شمر آمد بین گودی، مادرش ازحال رفت با نشستن روی سینه، انبیا را دل شکست مثل قصابی که با مذبوح بد تا می‌کند استخوان گردنش را بی حیا کامل شکست سینه ای که نیزه خورده حاجتی بر نعل نیست پشت او هم از غم و داغ ابوفاضل شکست تن رها ماندو سرش در زیر پا بازیچه شد ابروی ارباب ما از چکمه‌ی قاتل شکست تا عقیله ابروی بشکسته را بر نیزه دید زد چنان سر را که گویی چوبه‌ی محمل شکست محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای خسته‌ی لب تشنه‌ ای خسته‌ی لب تشنه‌ی از حال رفته رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته رفتی ندیدی خواهر پرده‌نشینت مانند حیدر در دل جنجال رفته از مرکبت پیداست زخم بی‌شمارت خون تو تا زیر گلو از یال رفته طوری شکستم در همین یک ساعت انگار از عمر بی تو بودنم صد سال رفته من ماندم و یک لشگر و دنیایی از غم بعد از تو اوقاتم بر این منوال رفته یک ماهِ شش‌ماهه به پشت خیمه دفن است برخیز که دشمن به استهلال رفته رفتند طفلان پابرهنه بین صحرا خار مغیلان هم به استقبال رفته بی هوش نه، یک عده دختر مُرده بودند معلوم شد حالا که قیل و قال رفته از رنگ و روها می‌توان فهمید این را در این هیاهو چه کسی گودال رفته وقتی عروسک هست دست شمر یعنی در غارت خیمه همه اموال رفته آزاد شد آب و اسیران جان گرفتند آزاد شد آب و رباب از حال رفته آزاد شد آب و رقیه کاسه در دست دنبال لب های تو تا گودال رفته گروه شعر یامظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ذبح عظیم مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید راوی داستان به غروب منا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب باد مخالف آمد و ابر بلا رسید بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید از تل زینبیه سرازیر شد زنی آری رسید خواهرش اما کجا رسید جایی که حنجری شده درگیر خنجری جایی که جان او به لب تیغ ها رسید جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله به جز از کشتن یارت سخنی مانده مگر؟ ای گل سرخ برایت چمنی مانده مگر از تل اینگونه سرازیر نشو می افتی گیرم آیی تو به گودال ، تنی مانده مگر چه جوابی برسد از لب پاشیده شده به سلامت چه علیکی ، دهنی مانده مگر این که خاکی نشود امرِ محال ست بدان از چه خاکی نشود ، پیرهنی مانده مگر بین گودال فقیری اگر آمد تو بگو دست خالیست ، عقیق یمنی مانده مگر می روی سوی چه ؟ از مقتل مقصود امروز جز به آغوش برادر وطنی مانده مگر پرچم شاه دگر دست تو افتاده ، بگیر چون تو در دشت بلا شیر زنی مانده مگر  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وداع خواهرت گویند وداع خواهرت طول کشید چون بوسه به جای مادرت طول کشید از جای کشیدن قدم هات به خاک پیداست بریدن سرت طول کشید قلب همه را پر از تأسف می کرد دارایی خیمه را تصرف می کرد از بس پی آزار حرم ، حرمله بود گاهی به رباب آب تعارف می کرد گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹