جواد الائـــمّه
به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم ، گـــدایِ جوادالائــمّه
غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه
رسیدم به آزادگی تا دلم شد
اسیــرِ ولایِ جوادالائـــمّه
ازآن صورت گندمین عطر گندم
گرفتــه هوایِ جوادالائـــمّه
رضایِ خُدایِ امامِ رضا را
بِـجُوْ در رضـایِ جوادالائـــمّه
اگر عاشقی هر نفس مثل سایه
برو در قفایِ جواد الائـــمّه
تو و جنّت و قصر و حور،آی زاهد
من و خـاک پــایِ جوادالائــمّه
مَلَـک در لباس کبوتر می آید
به ایوانْ طلایِ جوادالائـــمّه
نه تنها فلک،عرش هم تکیه داده
به گلدسته هایِ جوادالائــمّه
شمیم دل انگیز مشهد می آید
ز صحن و سرایِ جوادالائـــمّه
در این آخر ماه ذی القعده باید
بسوزم برایِ جوادالائـــمّه
مرا بیمه ام می کند تا مُحرّم
لباسِ عــزایِ جوادالائـــمّه
زنی بود و ظلم و دَف و پایکوبی
عطش بود و نایِ جوادالائـــمه
در حجره را بسته اند، آه خانه
شده کــربلایِ جوادالائــــمّه
بریده بریده ، شکسته شکسته
می آید صدایِ جوادالائــــمّه
دم العطش شد دم وا حسینا
عوض شد نوایِ جوادالائـــمّه
.
شبیه حسین ، آه آبـــش ندادند
صدا زد ، بمیرم جوابش ندادند
کنیزان شنـیدند آهش بلند است
جوابی به حــالِ خـرابش ندادند
اگر منع کردند از شُـرب آبش
ولی جا به بزم شرابـش ندادند
تنش را رها بر روی بام کردند
ولی تیغ و نیزه عذابش ندادند
دم آن همه کفـتر باوفـــا گرم
که تحـویل بر آفتابش ندادند
تنش از سر بام در کوچه افتاد
ولی نعل ها پیچ و تابش ندادند
دگر سنگها بغض خود را نشانِ
گُلِ رویِ از خون خضابش ندادند
زمانی که تشیـیع شد،رهگذرهـا
عذابی به عالیـجنابش ندادند
ولی آه ، در گودیِ قتله گــاهی
غروبی ، غریبی پس از بی سپاهی
تنــش زیر سُمّ ستوران رهــا شد
به بغض علی یکصد و ده هجا شد
همین که سرش رفت روی سنان ها
نشستند در موج خون آسمان ها
در آمد ز عمق جگـر ، آه زنــها
که در بین گودال می گفـت تنها—
—زنی قد خمیده : بُنـیّ بُـنـیّ
گُل سر بُـریده : بُـنیّ بُـنیّ
محمّد قاسمی
#ابن_الرضا #باب_الجواد #جواد_الائـــمّه #شعر_آیینی #شعر_شهادت_امام_جواد #کاظمین #محمد_قاسمی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غریب ترین
ای حجره ات غریب ترین جای این جهان
در قتلگاهت.... آه... کسی نیست روضه خوان
جز مادری جوان که ز جان آه می کشد
هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان
بغداد شد مدینه و مردی که باز هم
در خانه اش ز کینه همخانه داد جان
جعده است ام فضل و تو هم مجتبی ولی
آن پست تر از این و تو مظلوم تر از آن
انقدر بی کسی که به دستور همسرت
مشتی کنیز مست که رقاص و شادمان...
با سوز ناله های تو بر طبل می زنند
تا نشنوند داد دلت را در آن میان
انقدر بی کسی که تنت را کشان کشان
دادند روی بام به دستان آسمان
اما برای اینکه نسوزد تنت ببین
از مشهد آمدند تمام کبوتران
آه از تنی که زیر شررهای آفتاب
پوشیده بود پیکرش از نیزه و سنان
محمدعلی بیابانی
#اشعار_شهاد_محمد_تقی #جواد_الائمه #شعر_باب_الحوائج #شعر_شهادت_امام_جواد #محمدعلی_بیابانی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹