eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
گنج‌ها مِنَت ویرانه‌اش را خِیلِ مُژگان می‌کِشند گنج‌ها را غالبا شاهان به ویران می‌کِشند زحمتِ زائرِ نوازی‌هایِ او را از قدیم جبرئیل و آدم و نوح و سلیمان می‌کِشند او شبیهِ زینب و فرمان پذیرش عالم است بارِ او را آسمانی‌ها به قرآن می‌کِشند در خرابه ماند اما کاخ را ویرانه کرد اَمرِ او را آفتاب و باد و طوفان می‌کِشند گریه را از فاطمه آموخت تا زهرا شود از دو چشمانش خجالت اَبر و باران می‌کِشند آنکه دختر دارد این را زودتر حس می‌کند دختران نازِ پدر را با پدرجان می‌کِشند پایِ او عادت ندارد بر زمین باشد اگر عمه‌ها جایِ عمو او  را به دامان می‌کِشند موقعِ خوابش فرشته‌های غمگینی فقط بالِشان را را رویِ تاولهای سوزان می‌کِشند عمه‌هایش نیمه‌شب وقتی که خوابش می‌بَرد یک به یک از پایِ او خارِ مغیلان می‌کِشند دیگر از بازی بدش می‌آید از وقتی که دید چادرش را هرطرف با دستِ طفلان می‌کِشند با طنابی که به دستش داشت مشکل می‌رود با طنابی که به گردن داشت آسان می‌کِشند سنگ بود و چنگ بود و شعله اما هیچ یک طفل را دنبالِ بابا  نیزه‌داران می‌کِشند خواست با پایش بیاید زجر اما گفت نه طفلِ خواب آلوده را بِینِ بیابان می‌کِشند خیره خیره بر سرِ بابا نگاهی کرد و گفت از تنورِ گرم  مردم بیشتر نان می‌کِشند قسمتی از گیسویش با پیرزنها مانده است بسکه در این کوچه‌ها مویِ پریشان می‌کِشند گفت دیگر عمه دندانهای شیری‌ام نماند وای با سیلی چرا در شام دندان می‌کِشند  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سه سالگی روی زخمای دلم نمک زدن منو هم غاصبای فدک زدن پیش هرکسی که گفتم یتیمم جای دلداری منو کتک زدن توو سه سالگی قدم شکسته شد چشام از فرط کبودی بسته شد واستادم توو روی زجر لعنتی اونقدر زد منو تا که خسته شد کمک از ذکر مقدس میگیرم جونمو برات سر دس میگیرم آخرش آوردمت پیش خودم گفته بودم سرتو پس میگیرم روزامو با دلهره شب می‌کنم درددل با عمه زینب می‌کنم از شبی که روی خارا دویدم شب تا صبح هزار دفه تب می‌کنم کجا بودی وقتی بی‌قرار شدم مرکبای بی‌جهاز سوار شدم قد چند لحظه رو ناقه خوابیدم وسط بیابونا بیدار شدم آرش  براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از پای همه خار کشیده هم موی مرا شمر به اصرار کشیده هم گوش مرا زجر به اجبار کشیده چون مادر تو گونه ی من موقع سیلی از دست گذر کرده به دیوار کشیده عمه نشده خوار به چشم همه ی ما هرچند که از پای همه خار کشیده چشمی که شده تار پی دیدن رویت از عضو به عضوم همه شب کار کشیده بر کار دو ابروی عمو خورده گره باز تا کار من ‌و عمه به بازار کشیده یکبار نوشتند که زجر آمده پیشم اما ننوشتند که صدبار کشیده گفتند کشیده شده مویم وسط دشت اما ننوشتند چه مقدار کشیده شد خواهر تو چونکه سپر یاد گرفتم من هم بخورم بعد تو ناچار کشیده  حسین اوتادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نذر تو دیر به دادم رسیدی ای سر زخمی کاش بمانی کنار دختر زخمی باز بسوزان مرا به سوز صدایت باز صدایم بزن زحنجر زخمینذر تو کردم تمام بال و پرم را حال ببین حال این کبوتر زخمی چیز زیادی نمانده از من خسته نیمه ی جانی میان پیکر زخمی طاقت برخاستن ز خاک نمانده نای پریدن نمانده با پر زخمی پرپر و پژمرده ام خودم ولی امشب مست تو ام ای گل معطر زخمی نور تو در کنج آن تنور چه می کرد ای سر خاکی ، سرپر خون، سر زخمی ای به فدای سرت بیا که ببندم زخم جبین تو را به معجر زخمی    هادی_ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چهل منزل کتک خورده گمانم دارد از مولا و از زهرا نشان این طفل که می آید به دست بسته و قد کمان این طفل اگر مادربزرگش را چهل تن میزدند آن روز چهل منزل کتک خورده ست از یک کاروان این طفل محک خورده‌است با هرسنگ بین راه صبر او که پس داده‌است مثل عمه‌ی خود امتحان ‌این طفل نبین سر می گذارد روی خاک سرد ویرانه که جایش بوده در آغوش‌بابا یک زمان این طفل نمیدانم چه رخ داده ست بین راه که حالا قدش طعنه زده بر قامت پیرزنان این طفل نبین حالا ب این لکنت زبانش شهر می خندد که بوده روزگاری دختری شیرین زبان این طفل دو پای خالی از خلخال دارد، در عوض حالا دلی پر دارد از دست سنان و ساربان این طفل  ابوالفضل عصمت پرست لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خیلی دلم تنگه خیلی دلم تنگ شده واست بابا دلتنگتم با همه وجودم چطور دلت میاد پیشم نمیای؟ من که برات دختر خوبی بودم دلم گرفته بابا از زمونه دلم گرفته بابا از روزگار دل ربابم مث من گرفته داری میای داداش علی رم بیار اگه بیای حال منم خوب میشه اگه بیای پائیزمون بهاره قول بده اومدی برام بخندی قول میدم اینجا کسی چوب نداره بابامی با همین سر بریده منم هنوز دخترتم مگه نه؟ یادته دوس داشتی که زود بزرگ شم ببین ، مث مادرتم مگه نه؟ سکینه هم دلش برات تنگ شده عکستو رو خاک می کشید بابایی عمه میگه شبیه زهرا شدم اونم شبا درد می کشید بابایی ؟ عروسکم گم شده توی صحرا هیشکی دیگه ازش خبر نداره بد نمیشه حالا که مو سفیدم برام عروسک بخرن دوباره؟ خرابه فهمید که چرا بیدارم چیکار کنم دلم بابامو می خواد به عمه گفتم اگه امشب نیاد برای تشییع جنازم میاد صدای پا میاد می‌ترسم بابا صدای پا میاد می‌لرزه تنم سربازا رفتن پا می‌شم دوباره خودم رو از ترسه به خواب می‌زنم مجید رضایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا حسین(ع) تو نیستی و لشگری مرا عذاب میدهند عذاب لقمه نانی و عذاب آب میدهند سوال میکنم ز نیزه دارها سرت کجاست؟ ولی به حرف های بد به من جواب میدهند! برای آنکه بیشتر بترسم از حرامیان به تازیانه ها چقدر پیچ و تاب میدهند خودت بگو که جرم یک یتیم بی گناه چیست؟ که اینقدر به قلب زارم اضطراب میدهند همینکه میخورم ز ناقه بر زمین مرا پدر... به مو بلند میکنند و به رباب میدهند! تمام پیکرم ز فرط درد تیر میکشد به ناقه هرقدر که بیشتر شتاب میدهند! کجاست تا عموی من ببیند این کوفیان به آستین پاره ای به ما حجاب میدهد.. اگر که رنگ صورتم عوض شده دلیل داشت به ما همیشه جا به زیر آفتاب میدهند دوباره خواب دیده ام که زجر میرسد به من چه زجرها که هی میان خواب میدهند کسی دلش بحال گریه های دخترت نسوخت و پای هیچ کس شبیه پای دخترت نسوخت سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غارت گوشواره بعد تو میون شعله ها و دود گُلای خیمه شدن یاس کبود میدونی بابا من از چی دلخورم ما بودیم، حرمله بود، عمو نبود دیگه از غارت گوشواره نگم دیگه از درد گوش پاره نگم حال و روز رباب و خودت ببین دیگه از غارت گهواره نگم شمع عمرم داره سو سو میزنه منو هی دشمن بدخو میزنه حرمله خبر داره که سیدم لگداشو سمت پهلو میزنه صد دفه جونم رسیده به لبم بعد تو پایین نیومده تبم دس به دیوار میگیرم تا پا بشم همینم مدیون عمه زینبم شبا ضربِ سیلی افطار منه شاهدم این چشای تار منه گوشِ اون دختری که زد منو رفت ببین از رو نیزه، گوشوار منه؟ هی بهم میگن: آخه تو دختری کو بابات که اینطوری در به دری؟ قربون سرت برم، غصه نخور رو نی اَم از همه باباها سری اگه دشمنت به ما خارجی گفت اگه از سیلی رو گونه گُل شکفت اگه پای نیزه ما رو میزنن فدای سرت، تو از نیزه نیوفت زندگی بی تو دیگه درد سره این روزای من روزای آخره جون نمیدم بابا تا نبوسمت خرابه منتظرم، یادت نره مرضیه نعیم امینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غارت گوشواره بعد تو میون شعله ها و دود گُلای خیمه شدن یاس کبود میدونی بابا من از چی دلخورم ما بودیم، حرمله بود، عمو نبود دیگه از غارت گوشواره نگم دیگه از درد گوش پاره نگم حال و روز رباب و خودت ببین دیگه از غارت گهواره نگم شمع عمرم داره سو سو میزنه منو هی دشمن بدخو میزنه حرمله خبر داره که سیدم لگداشو سمت پهلو میزنه صد دفه جونم رسیده به لبم بعد تو پایین نیومده تبم دس به دیوار میگیرم تا پا بشم همینم مدیون عمه زینبم شبا ضربِ سیلی افطار منه شاهدم این چشای تار منه گوشِ اون دختری که زد منو رفت ببین از رو نیزه، گوشوار منه؟ هی بهم میگن: آخه تو دختری کو بابات که اینطوری در به دری؟ قربون سرت برم، غصه نخور رو نی اَم از همه باباها سری اگه دشمنت به ما خارجی گفت اگه از سیلی رو گونه گُل شکفت اگه پای نیزه ما رو میزنن فدای سرت، تو از نیزه نیوفت زندگی بی تو دیگه درد سره این روزای من روزای آخره جون نمیدم بابا تا نبوسمت خرابه منتظرم، یادت نره  مرضیه نعیم امینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به یادم مونده (س) به یادم مونده روزایی، که توو آغوش تو بودم به رویِ زانوی عمّه، یا رویِ دوش ِ تو بودم موهام و شونه میکردی، بهم میگفتی دردونه م نبینم توو خودت باشی، چراغ کوچیکِ خونه م همین می اومدی خونه، فقط میگشتی دنبالم برام یه چادر مشکی، خریدی! کردی خوشحالم میگفتی ای گلِ یاسم، منو می بوسیدی آروم میدیدی تا که خوابیدم، عبات و میکشیدی روم ولی حالا با دلتنگی، نشستم زیر نور ماه کجارفتی بابایی جون؟! ببین قدّم شده کوتاه ببین افتاده دندونم، رو لبهام ردّی از خونه به جای رویِ زانوهات، نشستم کنجِ ویرونه نبودی دستام و بستن، کبوده خیلی میسوزه یهو سرگیجه میگیرم، چشام تاره یه چن روزه دیگه میترسم از اَسبا، نمیخوابم دیگه راحت یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام! که با صورت برا تفریح و سرگرمی، هُلم میداد با دعوا من و هی رابرا میزد، بیا زجر(لع) و بزن بابا کف ِ پاهام زده تاول، ببین دستام چقد سرده ازش بسکه لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده شدم شرمندۂ عمّه، واسم شد بهتر از مادر بذار واست بگم حالا، که پیشم اومدی با «سر» نمونده واسه من مویی، ببین که سوخته گیسو از انگشتر نمی پرسم، نپرسی گوشوارم کو! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جسم خسته (س) نمانده ذره ای حتی به جسم خسته جان اصلأ نه ماند از شدت لکنت مرا شرح بیان اصلأ بیا عمه کمک کن راس بابا را بده دستم نمانده در تن رنجور و بیمارم توان اصلأ شباهت های بسیاری میان ما دوتا باشد نباشد در شمردن های این غم ها زمان اصلأ شکسته مثل بازویم پدرجان بین ابرویت ندارد هیچ درمانی گمانم این و آن اصلأ الهی بشکند دستش نه لب مانده نه دندانی برای مردم کافر دگر قرآن نخوان اصلأ بمیرم من بمیرم من بمیرم من چه حلقومی تن ات که جای خود راس ت نبوده در امان اصلأ بغل می گیرمت محکم تو را ای بهتر از جانم تو را هرگز نخواهم داد دست دیگران اصلأ محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از یتیمی خسته ام (س) من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام! از یتیمی خسته ام ،از زندگی سرخورده ام! دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف! از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام! زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده ام! هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت گاه ازینور خورده ام گاهی ازآنور خورده ام ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین گردنم آسیب دیده بس که با سر خورده ام بیشتر که گریه کردم بیشتر سنگم زدند ایستادم هرکجا تا سنگ آخر خورده ام آه بابا دخترت را هیچکس بازی نداد زخم ها از خنده ی این چند دختر خورده ام سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با سر افتادم زمین (س) با سر افتادم زمین! آنقدر رم کرد ناقه آخر افتادم زمین دستهایم بسته بود سعی کردم تا نیفتم بدتر افتادم زمین! درد من اینها نبود درد من این بود که بی معجر افتادم زمین پهلویم آتش گرفت راستی بابا شبیه مادر افتادم زمین بشکند دستش پدر یک اشاره کرد سمت خواهر افتادم زمین چند دندانت شکست تا که چشمم خورد بر چوب تر افتادم زمین سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یه باغچه گُل (س) یه باغچه گُل با ساقه ی شکسته خرابه و مخدرات خسته بعد تو ما یه روز خوش ندیدیم قسم به هر نافله ی نشسته نیستی شده کُنج خرابه خونه‌م دخترا میزنن زخم زبونم بذار بگن
بابات تو رو نمیخواد” 

دوسِت دارم، دوسم داری، میدونم 

چقد صدا زدم 
بابا کجایی؟” سخته توو صحرا گم شدن خدایی من که اصن شمرو حلال نکردم زجرو حلال نکن تو هم بابایی... قصّه ی غصّه هام نداره آخر حق بده تاره چشم دائماً تر اما بابا سوی چشامو کم کرد ضربه ی بی هوای سیلی بیشتر سیلی زدن به صورت منی که توو شهرمون بهم میگن ملیکه خیلی برای عمه جون دعا کن توو درد تک تکه ماها شریکه برمیدارم فاصلمونو تا تو باید ببینی حال خواهراتو آوردنت تا پیش عمه با من بردن من از این خرابه با تو محاسنت رو کی به خون کشونده؟ خاک یتیمی رو سرم نشونده؟ عیبی نداره دستاتو نداری مویی واسه شونه شدن نمونده بریم یه جایی که گِله نباشه بین من و تو فاصله نباشه هرجایی پیشم باشی خوبه اما بریم یه جا که حرمله نباشه...  مرضیه نعیم امینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابای من (س) ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است می رسد وقتی که تا ترقوه جان،بین عرب؛ گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است درعرب با اینکه نامت شد رقیه،آخرش پیش بابایت نشان دادی که جان ناقابل است گاه می میرد کسی در لفظ از دوری یار گاه مانند تو هم می گوید و هم عامل است ذکر تو زیر زبانم هست و تربت در کَفم آب وقتی هست درواقع تیمم باطل است هم که بابا را به یک لبخند جان تازه ای هم برایش بوسه ی از راه دورت قاتل است بعد از آنی که سر زینب به یک ضربه شکست تربت کرببلا در اصل چوب محمل است تا بگیرد بوسه خم شد نیزه سوی گونه ات قبله از آن روز نزد اهل معنا مایل است شد دخیل دامنت دستم که کشتی نجات؛ هرکجایی که توقف کرد آن جا ساحل است گوش پاره جای خود،اما دلیل گریه ام؛ ازشنیدن های الفاظی شبیه سائل است  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فراتر ز زمان (س) وقتی که فراتر ز زمان است رقیه از مَنظر من جان جهان است رقیه مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت در جزء نه در سطح کلان است رقیه مانند علی اکبر و مانند اباالفضل در کرببلا یک جریان است رقیه زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست؛ نسبت به اباالفضل همان است رقیه وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش من معتقدم گنج نهان است رقیه مانند حسین بن علی بر تن آدم جسم است اگر سوریه جان است رقیه آنجا که عمو آمده با مشک لب رود عکس وسط آب روان است رقیه من باورم این است که از خلقت عالم مقصود حسین است و بهانه ست رقیه رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر ای وای که گوشش به اذان است رقیه در مجلس تنهایی جسم علی اکبر با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جای سلسله (س) سلام کرد و نشان داد جای سلسله را چه بی مقدمه آغاز می کند گله را نه از سنان و نه از شمر گفت نه خولی بهانه کرد فقط طعنه های حرمله را نگاش چونکه به رگ های نامرتب خورد نکرد شکوه و پوشاند زخم آبله را ز استلام لب و خیزران شکایت داشت از اینکه چوب، رعایت نکرد فاصله را کشید زجر، هم از دست زجر هم پایش شبی که گم شد و گم کرده بود قافله را سبب چه بود که هنگامه ورود به شام نمی شنید صدای بلند هلهله را و در ازای دو تا بوسه داد جانش را ندیده چشم کسی اینچنین معامله را محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ابتا یا حسین(ع) (س) وقتی که آمدی به برم نو ر دیده ام گفتم که بازهم نکند خواب دیده ام بابا منم شکوفه سیب سه ساله ات حالا ببین چه سرخ و سیاه و رسیده ام خیلی میان راه اذیت شدم ولی رنج سفر به شوق وصالت کشیده ام اینرا بدان که بین تو و تازیانه ها عشق تو را به قیمت جانم خریده ام در بین این مسیر پر از غصه بارها از آسمان ناقه چو باران چکیده ام پایم سرم تمام تنم درد می کند از بس که زجر در دل صحرا کشیده ام کم سو شده دو چشم من از ضربه های او حتی به زور صوت رسا را شنیده ام چادر ز عمه قرض گرفتم که زیر آن پنهان کنم ز روی تو گوش دریده ام بشنو تمام خواهش این پیر کودکت من را ببر که جان تو دیگر بریده ام محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دختر زهرايم (س) بیقراری هایت از چشمان تارم دور نیست چشم های اهل معنا در حقیقت کور نیست سعی در کتمان اسرار جراحاتت مکن حنجرت را هم بپوشانی لبت مستور نیست دختر زهرایم و پای تو سیلی می خورم مرد میدانم حریفم دست های زور نیست یوسفم! افتادی از نیزه ولی با سنگ نه هیچ چشمی مثل چشم سنگزنها شور نیست نامسلمان حال ما را دید و خوشحالی نکرد در غم ما جز مسلمانان کسی مسرور نیست تا نگاه مرد رومی خواهرم را آب کرد گفتم عمه این نگاه شوم بی منظور نیست خانه ام خاکی لباسم پاره مویم سوخته عذر میخواهم بساط میزبانت جور نیست محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شیشه‌ی عمر من (س) ترک خوردی ای شیشه‌ی عمر من ! ای آیینه‌ی قدّیِ مادرم ! اگر چه کمی تاره اما بشین خودت رو ببین توی چشم ترم می‌دونم که نایی نمونده برات نگو که بریدی و خسته شدی شب گیسوی تو سپیده زده بمیرم که اینقد شکسته شدی بشین تا یه کم از قدیما بگم می‌شِستی روی زانوهام یادته ؟ می‌گفتم «عزیزم فدای چشات» تا زُل می‌زدی تو چشام؛ یادته ؟ همون روز که بازار، رفتیم با هم عروسک خریدم برات؛ یادته ؟ یه گل چیدی از باغچه و اون گل و گذاشتم میون موهات؛ یادته ؟ النگو و گوشواره‌هات یادته ؟ همونا که سوغات آوردم برات چقد ذوق، کردی و بعدش با شوق پریدی تو آغوشِ بازِ بابات چقد ناز، می‌کردی؛ تا آخرش ... بشینی رو زانوم و بوسِت کنم تا نازت می‌کردم؛ می‌گفتم گلم الهی با دستام عروست کنم چه روزای خوبی بود اما گذشت کجا بودیم و حالا جامون کجاس عوض کرده جاهامون و روزگار حالا روی زانوت، جای باباس سئوال از من اما جوابش با تو چی شد گوشواره‌ت؛ النگوت کجاس ؟ دوتا دستِ شونه زنم کربلاس بگو مخملِ تار گیسوت کجاس ؟ به کوری چشم حسودای شهر می‌مُردی برام و می‌مُردم برات برای رسیدن به من کشتنت رو نیزه چقد غصه خوردم برات دعا می‌کنم دستشون بشکنه همونا که با هم تو رو می‌زدن جا انگشتاشون مونده رو صورتت بمیرم چه محکم تو رو می‌زدن چشای من و دور دیدن؛ آخه تو رو توی بازار، بردن بابا به خاکِ لباسای تو خندیدن یتیم و غریب گیر آوردن بابا نه دیگه تو اون دختر سابقی نه بابای تو بابای اون روزاس بیا با هم از این خرابه بریم بریم اونجایی که جای ما دوتاس رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با با کجا بودی (س) ویرانه ام پُر می شود از عطر گیسویت با با کجا بودی...چرا خاکی شده مویت پیدا نکردم جای سالم در سرت بابا تا بوسه ای برچینم از مابِین ابرویت پرواز کردم سوی تو اما زمین خوردم این روزها زخمی شده بال پرستویت سجاده ام را پهن کردم کنج ویرانه من هم شبیه عمه ام هستم دعاگویت این است روز و شب دعایم: کاش من را باز یک بار دیگر می نشاندی روی زانویت احسان نرگسی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ابتا یا حسین(ع) (س) یه باغچه گُل با ساقه ی شکسته خرابه و مخدرات خسته بعد تو ما یه روز خوش ندیدیم قسم به هر نافله ی نشسته نیستی شده کُنج خرابه خونه‌م دخترا میزنن زخم زبونم بذار بگن
بابات تو رو نمیخواد” 

دوسِت دارم، دوسم داری، میدونم 

چقد صدا زدم 
بابا کجایی؟” سخته توو صحرا گم شدن خدایی من که اصن شمرو حلال نکردم زجرو حلال نکن تو هم بابایی... قصّه‌ی غصّه هام نداره آخر حق بده تارِ چشم دائماً تر اما بابا سوی چشامو کم کرد ضربه ی بی هوای سیلی بیشتر سیلی زدن به صورت منی که توو شهرمون بهم میگن ملیکه خیلی برای عمه جون دعا کن توو درد تک تکه ماها شریکه برمیدارم فاصلمونو تا تو باید ببینی حال خواهراتو آوردنت تا پیش عمه با من بردن من از این خرابه با تو محاسنت رو کی به خون کشونده؟ خاک یتیمی رو سرم نشونده؟ عیبی نداره دستاتو نداری مویی واسه شونه شدن نمونده بریم یه جایی که گِله نباشه بین من و تو فاصله نباشه هرجایی پیشم باشی خوبه اما بریم یه جا که حرمله نباشه... مرضیه نعیم امینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سلام ای سر (س) سلام ای سر که با پیشانی خون بار می آیی به عشق دخترت تا اخرین دیدار می آیی گواهی می دهد زخم عمیق روی ابرویت تو هم مانند ما از کوچه و بازار می آیی به خود گفتم ز نیزه گر چه راحت در نمی آیی به دیدارم ولی حتی شده یک بار می آیی من از تحقیر دختر بچه های شام می آیم تو هم از بار عام مجلس اغیار می آیی شباهت می دهد گیسوی من با گیسویت بابا نمی خواهی بفهمم از تنور انگار می آیی حجاب آستین پاره ام را خوب می فهمی تو که دل خون تر از من داری از انظار می آیی تو ای مجروح زیبای من ای آشفته گیسویم چه رفته بر سرت که اینچین تب دار می آیی حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آمدی؟ یاد این محل کردی گریه را سهم این غزل کردی من ز یادم نمی‌رود بابا جای من نیزه را بغل کردی گریه کردم که زود برگردی اشک من را به خون بدل کردی آمدی پیش دختری تنها کام من را پدر عسل کردی عاقبت با سر آمدی پیشم وعده را اینچنین عمل کردی روز آخر سنان را گفتم آرزوی مرا اجل کردی @hadithashk
شبی راحت تنِ رنجورم از تب نیست بابا جان دگر در آسمانم بی تو کوکب نیست بابا جان ندیدم روزِ خوش بعدِ تو و بعدِ عمو جانم برایم روزهای بی تو جز شب نیست بابا جان پس از توروزگارم شد سیاه،از بس کتک خوردم لباس و روسری، مویم مرتب نیست باباجان مرا با خود ببر بابا که اینجا ماندم دیگر به جز زحمت برای عمه زینب نیست بابا جان از هر کس که سراغت را گرفتم بی محلی کرد کسی گوشش بدهکارومخاطب نیست بابا جان صدقه می دهند حرف از کنیزی می زنند اینها کسی مانندِ من اینجا معذب نیست بابا جان تو هم که سوخته مانندِ من موی سرت خیلی چه کرده خیزران باتو،نه این لب نیست باباجان همین بس که به توگویم کسی مانندِ زجر اینجا به نامردی و بی رحمی ملقب نیست باباجان هر آنچه بر دهانش آمده نسبت به من داده کجا مانده عمو دشمن مودب نیست باباجان نمانده استخوانِ سالمی در پیکرم باقی شکسته پهلویم این کلِّ مطلب نیست باباجان @hadithashk