eitaa logo
حدیث اشک
6.3هزار دنبال‌کننده
36 عکس
74 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
اشهد ان علی ولی الله با اذان تصدیق کن من را دوباره ای بلال چون شده پشت در این خانه حقم پایمال اشهد ان علی گفتم ولی خوردم زمین هیزم آوردند اینجا با فتاوای رجال این جماعت را که می بینی علیه حیدرند آن صف طولانی مسجد ندارد اتصال بار خود را بستی و رفتی، حلالت کرده ام بارخود را بسته ام، دیگر مرا هم کن حلال روبه قبله می نشینم غالباً وقت نماز فکر کن خوبم! اذانت را بگو طبق روال تو اذانت را بگو...حی علی خیرالعمل! خسته ام از حرف پنهان همه، ازقیل و قال بعد پیغمبر نبودی، حرمت زهرا شکست بین هجده سالگی شد قامت زهرا هلال دور هم بودیم در زیر کسا، یادش بخیر! بین بستر، دورهم بودن شده امری محال یک نفر بودم که سیلی خوردم از دست همه یک نفر سیلی اگر می زد، نمی رفتم ز حال با علی اصلاً نگفتم میخ در با من چه کرد خون برایم گریه کرده نیمه شب، آب زلال من که بودم میوهء باغ بهشتی رسول میوه ام افتاد، اما نارسیده ماند و کال من علی را می کشیدم، او علی را میکشید لعنتی اصلاً نداد آنجا به بازویم مجال مرتضی تابوت را آماده کرده نیمه شب راحتم کن زود از همسایه های بی خیال  رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بانوى خوبم, یک چشم تو خواب و یکى بیدار مانده بانوى خوبم, تا سحر بیدار مانده زانو بغل کردم, شدم خیره به بستر مثل کسى که بر سرش آوار مانده قرآن بخوانم؟ هم تو هم من جان بگیریم؟ از فرصت دیدار یک مقدار مانده با دستها دنبال مهر و جانمازى سیلى که خوردى, چشمهایت تار مانده انگار بدجور استخوانت جوش خورده بعد از دو ماه, این دردِ بدکردار مانده در شعله چادر سوخت, زهرا سوخت, در سوخت امّا صحیح و سالم این مسمار مانده از خانه تا مسجد, میان کوچه دیدم خون تو روى کاگلِ دیوار مانده قبل از نماز مغرب از بس سرفه کردى دیگر از آن سجاده یک گلزار مانده امشب که غسلت مى دهم, مى فهمم آخر که زیر این چادر چقدر اسرار مانده ! نصف شبى دیدم حسن رفته به کوچه دارد خودش را مى زند, غمبار مانده یک کم بجاى نان به فکر بچه ها باش در این مصیبت خانه, خیلى کار مانده گفتى خودم باید حسینم را بشویم چه حکمتى در پشت این اصرار مانده موهاى زینب شانه خورد و شانه افتاد شانه به موهاى حسین انگار مانده یک روز برمى گردى و مى بینى آن روز موهاى او در دست نیزه دار مانده این قوم زن را مى زنند, آن هم چه راحت در بین شان این رسمِ ناهنجار مانده دو مرتبه ناموس من را مى زنند, واى کوچه گذشت, اما سر بازار مانده چادر نمازت را بده زینب که فردا بى پوشیه در بین آن تالار مانده حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فاطمه جانم روزِ مرا سیاه کرد روز و شبِ پُر آهِ تو وای از این تبسمت آه از این نگاهِ تو قاتلِ تدریجیِ من از چپ و راست می‌شوند سرفه‌ی خونین تو و ناله‌ی گاه گاهِ تو خنده‌ی تلخ می‌کند آنکه شکست پشت من راهِ نفَس گرفته‌است آنکه گرفت راهِ تو باورِ کس نمی‌شود خاصه دلیرانِ عرب خانه‌ی مرتضی شده گوشه‌ی قتلگاهِ تو ضربه به در نشست و در خورد به تو ...دوباره خورد خورد به دیوار دوبار شانه‌ی بی پناهِ تو آه شده جوابِ من آه شده جوابِ تو خورد شده غرورِ من خورد شده سپاهِ تو قسمت بچه‌ها نشد بازی مادرانه‌ات قسمت گهواره نشد بچه‌ی بی گناهِ تو  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بانیِ خنده‌ی خدا روحِ جاریِ رودها ! زهرا بانیِ خنده‌ی خدا ! زهرا آینه دار هَل اَتیٰ! زهرا نقطه ی عَطف ماجرا! زهرا قصّه‌ی عشق را مقدمه ای علت خلقتی تو؛ فاطمه‌ ای! ابر از جلوه ی قمر به تو گفت راز شب را دمِ سحر به تو گفت هر که رنجید، زودتر به تو گفت ضَعف خود را فقط پدر به تو گفت* حس آرامشِ تو مطلوب است حالِ بابا کنار تو خوب است اُف به بالی که جلد بام تو نیست تشنه ای که فقیر جام تو نیست وای از آن دل که وقف نام تو نیست احدی در حدِ مقام تو نیست در خورِ والیِ خدا..،ولی است لایق فاطمه فقط علی است قبل از آنکه سر و صدا برسد از سر کوچه ها گدا برسد می نشینیم تا غذا برسد نانِ گرمَت مگر به ما برسد دور هُرم تنورِ تو جمعیم همه پروانه های این شمعیم نورِ لبخندهات جای خودش... اثرِ پندهات جای خودش... حُبِّ دلبند‌هات جای خودش... تو وُ فرزندهات جای خودش... هر کنیز تو باب حاجات است فضّه ات صاحب کرامات است تو کجایی و ما کجا هستیم دردمندیم..،بی دوا هستیم از خواصیم..،با شما هستیم ما گدایانِ مجتبی هستیم سرور نوکران تو حسن است پسر ارشد تو عشق من است خادم کوی تو برادر ماست نوکری کردنِ تو باور ماست دامن تو دخیل آخر ماست چادرت سرپناه کشور ماست تو خودت سایه ی سر مایی به اَبَالفَضل مادر مایی! فرصت نَقلِ اصلِ مطلب شد وقت خون‌گریه‌ی مُرَکَّب شد گُذر از جمعیت لبالب شد ناگهان بین کوچه ها شب شد شیشه با ضربِ سنگِ خاره شکست آنچنان زد که گوشواره شکست دست با صورت تو بد تا کرد خون به قلب تمام دنیا کرد این زمین خوردنت چه با ما کرد حسن از بخت بد تماشا کرد... آینه روی خاک‌ها افتاد چادرت زیر دست و پا افتاد *اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفا بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی مظلوم... کمتر سخن می گفت از در تا همیشه دیوار را می دید کمتر تا همیشه وقت عبور از کوچه ها هر بار هر بار بغض عجیبی داشت حیدر تا همیشه سی سال با یک چاه خلوت کرد اما تنها رفیقش بود کوثر تا همیشه یعنی چرا زهرا جلوی چشم حیدر دائم جلو آورد معجر تا همیشه؟! با این که حق فاطمه شد غصب، زینب برده است ارثش را ز مادر تا همیشه! آن جامه ای را که برای محسنش دوخت حالا شده تن پوش اصغر تا همیشه فربد افشاری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از زمین و آسمون غم میباره از زمین و آسمون غم میباره کار دنیا مگه غیر آزاره؟ الهی فداش بشم اما علی نمیخوام یه خم به ابرو بیاره حسن و حسینمو صدا کنم همه زندگیمو فدا کنم من که چیزیم نشده باید برا کلّ همسایه هامون دعا کنم نقشه هاشون شده حالا عملی حمله کردن همه بی معطلی محسنم شهید شد و نفهمیدم که شبیه منه یا مثله علی؟ غصه بی سرپناهی می گیرم دستمو به تکیه گاهی می گیرم این اواخر حسن و حسینمو دیگه با هم اشتباهی میگیرم دیگه این پهلو که بهتر نمیشه روزگار بچه هام سر نمیشه هوای زینبمو داشته باشی آخه هیچی جای مادر نمیشه فربد افشاری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یاکه باید چون علی با تیغِ عریان ایستاد یاکه باید مثل زهرا پیش طوفان ایستاد ریشه وقتی در میان خاک باشد می‌توان در هجوم باد مانند درختان ایستاد می‌شود در گرگ و میشِ فتنه هرجایی نرفت پشت دربِ خانه‌ی زهرا مسلمان ایستاد مثل فضه می‌شود بالانشین این حرم آنکه در پایِ حجابش غرق ایمان ایستاد فاطمه یعنی اگر باشید کم هم ، می‌شود مثل مقداد و ابوذر  مثل سلمان ایستاد فیض می‌بُرد از قنوتِ نافله‌هایش علی در سحر خوب است  گاهی زیر باران ایستاد پشت در گفتند جمعش از چهل تَن هم گذشت پشت در زهرا ولی تا حَدِ امکان ایستاد فاطمه می‌ماند آنجا حیف میخِ لعنتی..‌ تاکه او جان داشت پیش ضربه‌هاشان ایستاد بچه‌های فاطمه مانند زهرایند ، پس محسنش هم پیشِ ضربِ نامسلمان ایستاد فاطمه این ایستادن را به زینب یاد داد تاکه بِینِ  آتشِ شام غریبان ایستاد جای طفلان سنگ خورد و جای طفلان چوب خورد عمه اما بین صدها چشم حیران ایستاد هرگز از یادش نخواهد رفت اما قتلگاه... ...شمر با دامان خونین و پریشان ایستاد @hadithashk
نگار علی فضه در باز کن ، امروز نگارم خوب است؟ باغبانم پس در باغ و بهارم خوب است ؟ از چه با هول و ولا چشم به بستر داری ؟ با علی حرف بزن ،جان بسپارم خوب است ؟ چه کنم این همه از کوثر مان خون نرود ؟ مرهم تازه به زخمش بگذارم خوب است ؟ فاطمه ، فاطمه جان همسر خوبم پاشو اینکه من بی سپرم یار ندارم خوب است ؟ از خدا خواسته ام بعد تو و سوختنت درب این خانه شود سنگ مزارم، خوب است؟! نگران من و حال من و این خانه نباش تو که خوبی همه ایل و تبارم خوب است چه کنم فاطمه جان تا که دلت وا بشود مهر و سجاده و تسبیح بیارم خوب است؟ قول دادی ،نکنم گریه ،بخندی ، که نشد بزنم زیر همه قول و قرارم خوب است ؟! میروم باز می‌آیم ، نکند جان بدهی ! فضه در باز کن ، امروز نگارم خوب است؟! حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زهرا (س) مثل خورشید که لطفی به عطارد دارد از شب قدر نبی ، صبح تولد دارد فاطمه ماهیت سجده هر مخلوق است سجده‌اش محفل انسی است که با خود دارد گوشه عرش برین فاطمه از نام علی به روی سینه خود نقش زمرّد دارد هر کسی رانده شد از او ز خدا رانده شده مثل ابلیس که از سجده تمرّد دارد از اولوالعزم دو صد پله فراتر دارد از خداوند هر آن چیز که می‌شد دارد استخوان‌هاش به الله صمد مشغولند بس که سرگرم نماز است و تهجُد دارد از یهودی شده‌ها مسلم دین می‌سازد وصله چادرش اینگونه تفقد دارد مثل زهرا کسی از دست خدا بوسه نچید سر این قصه خدا نیز تشهّد دارد دست بر سینه زد ، اما نه سر سوزش زخم به ادب محضر مولاش تقیّد دارد بیشتر از همه جا کفش به لولا می‌خورد دشمن از لق شدن میخ تعمّد دارد حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای مادرم رگ پهلوم گرفته ، به بدن دست نزن فضه بی یاری اسماء به تن دست نزن قصد دارم خودم از جای خودم برخیزم پیش چشم علی اصلا تو به من دست نزن جابجا کردن من باعث این شد که فقط جانم از درد بیاید به دهن...دست نزن زخم چسبیده به پیراهن و خشکش زده پس خیلی آرام به آن آب بزن ، دست نزن حال من خوب شده پس تو دگر کار نکن اصلا امروز نظافت قدغن ، دست نزن اشک طفلان مرا پاک کن اما هرگز به رگ غیرت چشمان حسن دست نزن به علی هم بگو از گریه ی زینب بگریز قبل از آنی که بخوابد به کفن دست نزن نیتت خیر ، دمت گرم ،ولی جان علی رگ پهلوم گرفته ، به بدن دست نزن حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غریب‌ترین مردِ روزگار اگرچه شمع وجود تو گرم سوختن است بخند..،خنده ی تو التیام دردِ من است منم، عمیق‌ترین زخمِ پایدار ؛ علی منم، غریب‌ترین مردِ روزگار ؛ علی پُر است غربت من از همین تَجَلّی ها چِقَدر بی‌مَحَلی دیدم از مَحَلّی ها به رغمِ بی رَمَقی ، عزمِ همکلامی کن تو لااقل به منِ مرتضی سلامی کن دلیل شادی من! همنشین غم شده ای شبیه پیرزنِ سالخورده خم شده ای مرا به ماتم دستاس‌ها دچار نکن خودم برای تو نان می پَزَم..،تو کار نکن تنورِ گرم ، برای پرت خطر دارد برای سوخته هر شعله ای ضرر دارد شکوه کاخ امیدش خراب شد حیدر تو آب رفته ای..،از شرم آب شد حیدر غروب آمد و خورشیدوار دور شدی رشیده بودی و یک دفعه جمع و جور شدی بیا به خواهش من گوش کن..،بلند نشو به التماس حسن گوش کن..،بلند نشو هنوز چشم حسن مثل ابر می بارد هنوز تکّه ی آن گوشواره را دارد میان کوچه..،همین اوج ماجرایش بود: تمام صورت تو نصفِ دست‌هایش بود چه ضربه ای به تو زد آن حرام‌زاده‌ی پست سه ماه رد شده امّا هنوز رَدَّش هست سه ماه می شود این صحن ، بی رواق شده سه ماه می شود این خانه ، بی چـراغ شده ببخش فاطمه جان..،پشت در تک افتادی تمام هستی خود را برای من دادی یکی نگفت به دیوار..،بی‌پناهی تو یکی نگفت به مسمار..،پابه‌ماهی تو شکست آینه ات..،سنگ شد مصمم تر اشاره کرد به قنفذ..،مغیره! محکم تر حریمِ سبز تو را باغ یاس خواهم کرد برای ماندن تو التماس خواهم کرد قسم به خشکی هر لحظه ی زبانِ حسین نمی شود که بمانی..،تو را به جان حسین! تو را به جان حسینی که بعد چندین‌ سال کشان،کشان بدنش می رسد تهِ گودال زمان غارت او ، احترام می میرد یکی لباس تنش را به زور می گیرد خدا کند که نبینی سنان چه خواهد کرد غروب روز دهم..،ساربان چه خواهد کرد بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
هيزم آوردند پس همان امت كه بود از لطف پيغمبر پناه جمعشان جمع است در ويراني يك سرپناه هيزم آوردند تا نمرود را ياري كنند ميبرم در فتنه ي اين قوم بر داور پناه نعره ميزند خانه را با اهل آن آتش زنيد برد از اين نعرها بر مادرش دختر پناه فاطمه آمد كه آن گمراه گردد منصرف ديد غير از خود ندارد مرتضي ديگر پناه در ميان شعله گير افتاد حوراي بتول داد زهرا را فقط ديوار بعد از در پناه فاطمه افتاد در افتاد آن ها رد شدند بعد از این ديگر ندارد حضرت حيدر پناه ريسمان بستند دور دست هاي مرتضي از تعجب يك يهودي برد بر خيبر پناه فاطمه آمد به مسجد لب به نفرين وا كند پس ستون ها يك به يك بردند بر منبر پناه كاش آن لحظه زمين آن قوم را بلعيده بود كاش بر آن ها نميشد ساقي كوثر پناه...  محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر خسته ام بر دلم فتاده شرر از بلاها به خون نشسته جگر خسته از این سکوت حزن آلود خسته از غصه ی نگاه پدرخسته از دیدن در و دیوار خسته از بوی دود و خاکستر زخمی ام از شکستن عطری که فقط بود معنی اش مادر خسته از حال و روز مادرمان که بد است و نمی شود بهتر خسته از درد بی دوای دلش با نفسهای سخت و ضجرآور خسته از این خسوف طولانی که نشسته به روی قرص قمر خسته از فکر عهد کودکی ام که در آشوب خلق گشته هدر خسته از کوچه ی  بنی هاشم خسته از خاطرات تلخ گذر خسته از دیدن اراذل شهر اولی، دومی ، نفر به نفر خسته از شام سرد یلدایی که نویدی نمی رسد ز سحر خسته از قصه ای که کابوسش جان ز ما بُرد تا رسید به سر خسته ام از طنین ضرب غلاف بر حریر وجود پیغمبر (ص) خسته از ماجرای آتش و گل قصه ی باغ و هجمه ی تندر یک طرف بود کوه صبر و سکوت اسدالله و فاتح خیبر آن طرف هم ایادی شیطان ریسمان و چهل نفر لشکر وای از ظلم و خدعه ی دژخیم که چه مکری گرفته او در سر نشنیدیم کافران بزنند همسری را مقابل شوهر آتش کینه شعله ها افروخت که نگنجد به عقل یا باور خاک بر سر کنید از این غم باب وحی است گشته خاکستر آتش افتاده می رسد به مشام عطر سندل و یا گل قمصر؟ غنچه پژمرد و گل شکست و شکست رونق گل رسید بر آخر با هجومی حرامیان کشتند پسری را به قصد جان پدر وای بر محکمِ کتابِ علی (ع) که از آن رفت سوره ی کوثر بر کدامین مصاب گریه کنیم؟ وای بر حال آل پیغمبر (ص) من چو موسی (ع) شناختم ناری آورم از حرارتش بخبر قصد من از قصیده تنها بود گفتن گوشه ای از آن محشر شرح این غم نمی شود کامل گر نویسم هزارها دفتر  جواد محمود آبادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست از سنگری که هست و ز هم سنگری که نیست طفلان من به نان و غذا لب نمیزنند گیرم که سفره پهن شده ،مادری که نیست زینب نشسته اشک مرا پاک میکند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شستیم خون مانده به دیوار را ولی.. از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ آه ای مغیره ، بد زن من را لگد زدی حالا فقط علیست و آن همسری که نیست من در اتاق سوم و هفتم گرفته ام دراین محل برای توچشم تری که نیست از من حسین قول زیارت گرفته است ازدیدن تو آرزوی بهتری که نیست وقتی تو و حسین نشستید در تنور زینب نشسته چشم ب راه سری که نیست یک روز داغ چادر خاکی مرا شکست یک روز هم مصیبت آن معجری که نیست  سید پوریا هاشمی  حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زهرا (س) بسوزیم و بسوزانیم با گریه دو عالم را که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که به زیر سایه اش گیرد از آدم تا به خاتم را شب تشییع زهرا در سکوت کوچه های شهر علی میبُرد روی شانه اش عرش معظم را علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب میگفت از امشب میکِشم من انتظار ابن ملجم را به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش ز قلبش شُست با اشکش خوشی های مجسم را شتاب دست سنگین را فقط مقداد می فهمد چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را تمام نخل ها هستند هر شب شاهد اینکه علی در چاه میریزد تمام درد عالم را زنش را عده ای نامرد کوبیدند بر دیوار به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را همانکه همسرش را زد به طعنه سر سلامت و با تسلیت خود زنده کرد آنروزِ ماتم را  گروه یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تصویر هجرِ دلدار تصویر هجرِ دلدار ، از چشم تر نرفته در ساغرِ دلم جز ، خون‌ِ جگر نرفته یوسف رسید و یعقوب ، هر روز گریه می کرد داغ پسر هنوز از ، ذهنِ پدر نرفته درکِ حضورت ای نور ، در ترکِ خوابِ صبح است پس باخت داده هر کس ، سویِ سحر نرفته اشکِ دم سحرگاه ، از واجباتِ وصل است هرگز کسی به معراج ، بی بال و پر نرفته مال مرا بگیرید ، حال مرا نگیرید آن دل که با تو خوش بود ، دنبال زر نرفته پیری به پای معشوق ، تضمین هر جوانی‌ست عاشق شکسته امّا ، عمرش هدر نرفته بختی سیاه دارم ، کوهی گناه دارم از دست من چگونه ، صبر تو سر نرفته؟! ترک ثواب کردم ، خیلی خراب کردم دریاب این گدا را ، تا سمت شر نرفته بیچاره ی غمت را ، چاره به جز نجف نیست بیچاره تر کسی که ، رفت و دگر نرفته اطراف صحن حیدر ، دنبالِ استخوانم کلب سرای بابا ، جز این گذر نرفته* ما بی تو نا نداریم ، برگرد..،جانِ زهرا این خستگی کماکان ، از تن به در نرفته حسی عجیب دارد ، دفنی غریب دارد زهرا بدون حیدر ، هرگز سفر نرفته هنگام غسل،شب شد ، حیدر که جان به لب شد... این زخم‌ها که تازه است ، حتّی اثر نرفته دادِ علی بلند است ، بغضش به آه بند است(١) چون فکر کرد با خود ، میخ این‌قَدَر نرفته!(٢) بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادرِ ما سوخت سوختن را به عِینه معنا کرد آنچه با یاس ، هُرمِ گرما کرد گُل در آتش اگر که جمع شود دیگر آن را نمی توان وا کرد رُک بگوئیم..،مادرِ ما سوخت شعله با صورتش چه بد تا کرد! بانویی بی‌پناه و چل نامَرد... قتلگاهی شلوغ برپا کرد ” دُوُّمی داد زد سر زهرا...” یک نفر هم نگفت: بی‌جا کرد! نَفَسش رفت..،تا لگد کوبید فضّه او را دوباره احیا کرد صدف افتاد..،گوهرش افتاد نسلِ سادات لطمه پیدا کرد کاش می شد دروغ روضه نوشت: چکمه با چادرش مُدارا کرد تازیانه دخیلِ بالَش شد مرگِ خود را از او تقاضا کرد قنفذِ رذل پشت هم می زد... حیدر این صحنه را تماشا کرد فاطمه دست از علی نکشید نقش خود را چه خوب ایفا کرد آه! مانندِ یک شَبَح‌شُدَنَش وضعِ این جسم را معما کرد فاطمه سِرِّ خَلقِ عالم بود... راز را میخِ داغ افشا کرد تا ابد هیچکس نمی فهمد آنچه مسمار با دل ما کرد بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر من آتش گرفته سینه ام از ماجرای تو ابرم همیشه مادر من در عزای تو پاک ست فرش قلب من از آفت ریا شکر خدا که شسته شده زیر پای تواز داغ محسنت جگرم پاره پاره است بیچاره آن کسی که نسوزد برای تو یا `فضةُ خُذینیِ” تو می کشد مرا باید که مُرد از غمِ در روضه های تو زخم تو جانگدازترین داغ شیعه است ای جانِ شیعه جانِ جهانی فدای تو تا روز حشر مادر شیعه نمی رود از قلب بچه های تو سوز صدای تو ابلیس رو سفید شد از دشمن علی آتش کشید از حسدش تا سرای تو می میرم از غم پسری که به کوچه ها با اشک و رنج و بغض شد آنجا عصای تو  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من به چشم روشنی شام تار منتظرم به صبح – آن قسم آشکار- منتظرم بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما حضور سبز تو را ای بهار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال به حکم مطلق پروردگار منتظرم تورا نخواستم آنگونه‌ای که باید خواست شبیه مردم اهل شعار منتظرم زمانه می‌گذرد نا امید ؛ اما من به رغم خستگی روزگار – منتظرم هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست به دیرپایی این انتظار منتظرم تو را ندارم و از هرکسی ندارترم کجاست آن کرم بی‌شمار ؟ منتظرم میان روضه هوای مدینه پیچیده به خاک چادر آن بی مزار منتظرم محمد حسین بیاتلو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» رحمت‌الله‌به‌عشاق‌اباعبدالله شادی روح ، صلوات و فاتحه‌ای قرائت بفرمایید. @hadithashk
📣 اطلاعیه 🔹 به اطلاع کاربران گرامی می‌رساند به دلیل اجرای فاز نخست عملیات ارتقا و نصب تجهیزات جدید شبکه جهت افزایش تاب‌آوری خدمات در مرکز داده میزبان ایتا، ارتباط کاربران از ساعت ۱:۰۰ لغایت ۶:۰۰ بامداد جمعه دهم آذرماه با اختلال [یا قطعی] مواجه خواهد بود 🔸 پیشاپیش از شکیبایی کاربران عزیز سپاس‌گزاری نموده و امیدواریم با تلاش همکاران فنی، خدمت‌رسانی در سریع‌ترین زمان ممکن استمرار یابد •┈••✾••┈• 🔰کانال رسمی اطلاع‌رسانی ایتا: https://eitaa.com/eitaa
یا زهرا (س) عطر بهشت می‌وزد از آستانه‌ات گل می‌طراود از در و دیوار خانه‌ات پنهان شده است قدر تو مانند قبر تو ای بی‌نشانه کیست که دارد نشانه‌ات؟ مردی که از تبسم تو شعر می سرود مبهوت می‌شد از غزل عاشقانه‌ات یکتایی و برای تو همتا فقط علیست سوگند میخورم به خدای یگانه‌ات در کوثر زلال تو تکثیر می‌شویم از دل نرفتنی‌ست غم جاودانه‌ات بانو چگونه میشود از اشک تر نشد وقتی که مرثیه است هوای ترانه‌ات بعد از تو خاک بر سر این روزگار باد آتش چرا نشسته بر این آشیانه‌ات بعد از تو ، جای خالی تو گریه میکند با اهل خانه‌ی تو گرفته بهانه‌ات صبر علی رسید به‌پایان همینکه خواست تنها میان خاک سپارد شبانه‌ات دست خدا سپرد به دست خدا تو را آری زمین گرفت ز دست زمانه‌ات  محمد حسن بیات‌لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای مادرم پروانه ها جمعند، دور شمع خانه اشکند در پای وداعی عاشقانه ... در نیمه ی شب مادری تشییع می شد آرام بین بغض های کودکانه ... گفتند هم وزن پر کاه است اما کوه مصیبت بود، روی چند شانه ... دل کندن از در کندن آسانتر نشد ، آه مقصود، دیدن بود، تلقین شد بهانه ... راه تماشا را گرفت اشک خجالت شرمندگی هم داشت ،دفن مخفیانه ... تیر خلاصش را کشید از سینه ی درد وقتی کمان برگشت سوی آشیانه او رفت با رخت سپیدش تا بماند این رو سیاهی ها برای تازیانه ... تاریخ تاج گل برایش می فرستد حتی اگر باشد مزارش بی نشانه ... ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سلام آقا به رغم هجر تو شد عمر من تمام آقا گدای اول صبح آمده... سلام آقا صِدام کردی و خود را زدم به نشنیدن! نگشته ام سحری با تو همکلام آقا غریبه ها همه با سنگ، می زنند مرا رهام کن! که بد افتاده ام به دام آقا نبوده حرفی از ارباب رعیتی اما نداشت نوکر تو ذره ای مرام آقا اگرچه من نمکم را هم از شما دارم ولی تو خیر ندیدی از این غلام آقا سزای بچهء بد می رسد به بابایش شدی بخاطر من، تو بی احترام آقا همیشه نان حلال، اشک، روزیم کرده مرا بگیر ز هر لقمهء حرام آقا به سمت کرببلا که تو زائرش هستی سلام می کنم از روی پشت بام آقا فدای مادر پهلو شکستهء تو شوم که درد می کشد این روزها مدام آقا چهل نفر که علی را نشانه می رفتند... لگد زدند به صدیقه هر کدام آقا خدا کند که کسی پشت میخ در نرود اگر که رفت، نمی آورد دوام آقا رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بغض دلتنگان دری را که مَلَک با احتیاط  آهسته  وا می‌کرد که حتی کوبه‌اش هم حق تعالی را صدا می‌کرد که حتی طرز دق البابش آداب و رسومی داشت چه آسان آسمان را از زمین آن در جدا می‌کرد همین که بسته می‌شد‌، باز می‌شد بغض دلتنگان همین که باز وا می‌شد، گره بسیار وا می‌کرد کسی آن سوی در می‌زیست که عالم به قربانش! که عطر نان خود را نیز تقدیم خدا می‌کرد زنی بود آنچنان که قاصرم از مدح و توصیفش که وصفش را کسی هم‌چون علیِ مرتضا می‌کرد همین که باخبر می‌شد فقیری پشتِ در مانده سراسیمه نماز مستحبش را رها می‌کرد کمک می‌کرد هر خلق خدا را بی گمان، حتی اگر آتش درِ آن خانه عرض التجا می‌کرد به دست و پاش می‌افتاد اگرکه تازیانه‌ هم زنِ این خانه بی‌شک حق رحمت را ادا می‌کرد چه آسان خاک کوچه چادرش را -آه- می‌بوسید کسی که خاک را با یک نظر چون کیمیا می‌کرد یتیم آمد، فقیر آمد، اسیر آمد، محبت دید زن این خانه حتی دشمنش را اعتنا می‌کرد کجا او بی تفاوت بود؟ او کی سرگرانی داشت؟ کجا او اهل منت بود؟ او کی ادعا می‌کرد؟ تویی که هیزم آوردی برای شعله -یادم هست- تو را مادر به نام کوچکت هر شب دعا می‌کرد!  رضا یزدانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹