eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
فرقی ندارد فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است هرجا که می‌گویم حسین آن‌جا بهشت است هر روز از این روضه به آن روضه دویده حق دارد آن‌که گفته این دنیا بهشت است چشمی که از داغت نمی‌بارد جهنم چشمی که از داغت شود دریا بهشت است شش‌گوشه را از شش‌جهت دیدیم و گفتیم از هر جهت این کعبه‌ی زیبا بهشت است بالا و پایینی ندارد خانه‌ی تو بالای سر فردوس و پایین پا بهشت است با جبر ما را عاشق خود کن که فردا در اختیار حضرت زهرا بهشت است گفتند زهرا زائر شب‌های جمعه است گفتیم زیر پای مادرها بهشت است خیمه به خیمه سوخت دست و پای طفلان در آتشی که شعله‌هایش تا بهشت است  سعید پاشازاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماه عزا آمد ماه عزا آمد دل عالم گرفته زهرا بُنَیَّ یا بُنَیَّ دم گرفته هرکس به هر نحوی عزادار شما هست حتی خدا در عرش خود ماتم گرفته کوچه به کوچه تا ابد شرمنده‌ی توست در
مُلک ری” هر خانه رنگ غم گرفته 

دیدم که از عشق شما لات محله 

رفته برای روضه‌ات پرچم گرفته 

راه نجات ما گنه‌کاران شمائید 

با گریه بر تو، توبه‌ی آدم گرفته 

حتما پشیمان می‌شود در روز محشر 

لطف تو را هر کس که دست کم گرفته 

شاهان عالم ریزه‌خواران تو هستند 

دست گدایی، سوی تو حاتم گرفته 

بالا سرت هرکس که آمد دست پُر رفت 

این 
پیروهن” ، آن دیگری `خاتم” گرفته برخیز دور خیمه‌ی زینب شلوغ است دور و برش را چند نامحرم گرفته اهل و عیالت بعد تو آقا اسیرند برخیز تا در خیمه‌ها آتش نگیرند  رضا قربانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
السلام السلام ای امام نوکرها پاسخت التیام نوکرها عشق یعنی حسین و دیگر هیچ هست حرف تمام نوکرها یا حسین است آخرین حرف و مُهر حُسن ختام نوکرها غبطه ها می خورند در محشر شهدا بر مقام نوکرها عشق دنیا به کام بعضی ها عشق آقا به کام نوکرها درِ این خانه هست موی سفید پرچم احترام نوکرها عطر ارباب می رسد تا حشر از مزار تمام نوکرها ذره ای از تبار خورشیدند نور دارد مرام نوکرها به فدای لبان عطشانت هست تکیه کلام نوکرها روضه ی زخم های گودال و گریه ی مستدام نوکرها  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قرار دل بی قرارم حسین هوای همیشه بهارم حسین `من از کودکی عاشقت بوده ام” هنوزم تو را دوست دارم حسین من و روضه ات زندگی می کنیم تویی لحظه لحظه کنارم حسین تویی عشق شیرین عمرم و من بجز عشق کاری ندارم حسین تویی آسمانی ترین واژه ام تویی عزت و اعتبارم حسین در این برزخ ناامیدی فقط به لطف تو امیدوارم حسین دلم را درآشوب دنیای درد به چشمان تو می سپارم حسین لباس پرآوازه ی نوکری بود پرچم افتخارم حسین چه بالا چه پایین بدون غمت چه لطفی ست در روزگارم حسین  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آشفته شده زلف پریشان تو در باد ای حنجره‌ی ملتهب از سرخی فریاد در حنجره‌ی باد رها شد نفس تو تا داد جهان را شرر آه تو بر باد شمشیر کشیده‌ست به روی تو همان دست که نامه پی نامه برای تو فرستاد فواره‌ی سرخی‌ست صدایت که کشیده‌ست از خاک بر افلاک سر از نیزه‌ی الحاد از حنجره‌ات دم نزده نعره به‌جز خون از عشق نگفته‌ست مگر هر دل آزاد هر تیر بلندای تو را بال و پری زد ناکام زمین‌گیر شد و از نفس افتاد لب‌تشنه‌ای امّا تن تو غرق گل سرخ ای در تو شکوفا شده اضداد در اضداد `هرچند به تاراج خزان رفت گلویت” هر دم نفس شعله‌ورت باز گُلی داد بر نیزه چرا لب به تغزّل نگشاید صیدی که نشانی دهد از خویش به صیاد؟ امیر اکبرزاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو باغ گلي ما جمله هوادار تو هستیم آقا عمری است گرفتار تو هستیم آقا کافی است که لب تر بکنی ، می میریم ما میثم تمار تو هستیم آقا دَر هم بخر از خوب و بد ما بگذر ای خوب ترین ، یار تو هستیم آقا احسان بنما و طلبت افزون کن... بر ما که بدهکار تو هستیم آقا ای شاه مران خیل غلامانت را ما خادم دربار تو هستیم آقا بگذار که بر گِرد شما خوش باشیم تو باغ گلی ، خار تو هستیم آقا گل گفتم و دل در اظطراب افتاد و... در سینه ی شعرم التهاب افتاد و... رنگ از رخ شعر من پرید از این حرف در قافیه هایم انقلاب افتاد و... ای وای خدا خیر کند امشب را در خاطر من طفل رباب افتاد و... ظهری که میان خیمه ها آب نبود اصغر”ع” ز عطش به پیچ و تاب افتاد و... چشمان علی”ع” به سینه ی مادر بود مادر جگرش گشت کباب، افتاد و... از بس ز عطش به صورتش چنگ زده مادر چه کند؟؟ فکر طناب افتاد و... چون حال و هوای حرم اینگونه بدید سقای حرم به فکر آب افتاد و... برخاست ز جا بسوی شط کرد شتاب تا قطره ی آبی برساند به رباب یک مشک ز آبِ نهر پر کرد ولی... این اول روضه بود و آغاز عذاب بگذار نگویم که چه آمد به سرش... بگذار نگویم که ز خون گشت خضاب بگذار نگویم که سرش از چه شکست یا از چه شد اهل خیمه ها خانه خراب بگذار که آرام بگیرم امشب بگذار که من لال بمیرم امشب... محمد هاشم مصطفوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غم تو آبروی ماست غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما برای ما که از غوغای این عالم گریزانیم همین یک دلخوشی مانده ست آن را هم مگیر از ما به غیر از خیمه ی تو هرکجا آلوده ی فتنه ست نشستن در پناه سرخ پرچم را مگیر از ما رضا فرمود فَابکِ لِلحسین اِن کُنتَ باکِیّا عمل کردن به این فتوای محکم را مگیر از ما دم نوحه برای سینه زن حکم نفس دارد بدون روضه می میریم این دم را مگیر از ما تمام سال با شوق همین یک ماه سر کردیم تمام سال را باشد... محرّم را مگیر از ما  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غرق نور کن بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن چشم امید من به دوتا قطره اشک بود این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن هرشب بساط ساز من آماده بوده است امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن فرزند هیاتی مرا زیر پرچمت از چشم شور مردم بی روضه دور کن ما مُرده ایم بی تو و بی کربلای تو فکری به حال مردم اهل قبور کن کردی سفارش آن دو ملک را ولی حسین گاهی هم از کنار مزارم عبور کن پرونده ام پُر است از اعمال بد ولی تو صفحه های نوکریم را مرور کن  محسن ناصحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ذکر حسین وقتی مرا اشکی به دریا می رساند یعنی شبم را تا به فردا می رساند چشم ترم با این زبان بی زبانی عرض سلامم را به آقا می رساند ذکر حسینم را میان روضه هایش روح القدُس تا عرش اعلی می رساند روزیّ ما را مهربانی های مولا قبل از شروع هر تقاضا می رساند با یک سلام ساده هر دلداده ای را تا کربلایش بی محابا می رساند مجنون ترینیم و دل بی تاب ما را پایین پای عشق لیلا می رساند شش گوشه و شش ماهه و شهزاده اکبر ع جایی که ما را لطف زهرا می رساند ماه محرم جلوه ی ماه سعادت ماه حسین بن علی ماه شهادت  اسماعیل شبرنگ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نوکر خوب اگه سرده اگه تاریکه دنیا نمی ترسیم آخه مهتاب داریم خدارو شکر بی صاحب نموندیم خدارو شکر که ارباب داریم درسته نوکر خوبی نبودیم ولی خوب جایی نوکر بودیم ای دل! صدامون می زده ارباب هرروز یه روزایی ولی کر بودیم ای دل!! یه ساله از سر دلتنگی و درد شبامون توی بزم روضه سر شد خدارو شکر امسالم نمردیم محرم شد چشامون باز، تر شد بهار عاشقیمونه محرم بهار اشک و فصل روضه خونی با این سینه زدن دل پاک میشه بهاره، موقع خونه تکونی دوباره پرچم مشکی خریدیم دلامون روشنه با این سیاهی با این پیراهن و این شال مشکی سیاهی لشکرت باشیم الهی رفیقا قدر امشب رو بدونید شاید فردا شبو دیگه نبینیم شاید این آخرین ساله که داریم کنار هم توی روضه میشینیم رفیقامونو حتما یادتونه رفیقایی که باهم گریه کردیم کی میدونه؟ شاید هم مثل اونا ما سال دیگه زیر خاک سردیم میون این همه غوغای دنیا قرار ما توو های و هوی روضه س شهیدا اینو فهموندن به ما که توو عالم هرچی خیره توی روضه س دلی که توی روضه سوخت، پاکه دلی که پاک شد جای حسینه چی میشه وقت جون دادن ببینیم سر ماهم روی پای حسینه ... داود رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به اذن حضرت مولا به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو که بال و پر بزنم پای روضه ی سر تو ببخش با پر زخمی , به زحمت افتاده لباس نوکریم را بریده مادر تو چه طور خرج غمت جورشد کسی میگفت رسیده رزق حسینیه ازبرادر تو شبیه حضرت زینب به سینه می کوبم که مقتدای عزادارهاست خواهر تو به چشم من همه جا روضه شما بر پاست تمام عالم آدم شده اند مضطر تو اگر کویر ترک روی هر ترک دارد کشیده خشکی لبهای زخم پرپر تو خزان و ریزش برگ از درخت در همه جا شد است در دل من روضه خوان اکبر تو طلوع , بردن بالای طفل شش ماهه است غروب , خون گلوی علی اصغر تو زمان بارش باران همیشه میبارم برای بارش تیر و امیر لشگر تو شب عروسی هر کس به سینه میکوبم برای حجله قاسم گل برادر تو من از خرابه شام و رقیه فهمیدم که قول تو نرود گر رود زتن سر تو بیا و قول بده آخرین دمم برسی به راه آمدن توست چشم نوکر تو موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب‌الزمان چشم نیاز دوختم به راه صاحب‌الزمان امید بسته‌ام به یک نگاه صاحب‌الزمان امید بسته‌ام ولی چقدر پُر توقع‌ام چشم گناهکار و روی ماه صاحب‌الزمان ‌ کویر شد اگر دل از شب سیاه کاریم صبح در آن جوانه زد گیاه صاحب‌الزمان دین ضعیف من در این طبیعت پر از گناه غزال خسته ای‌ست در پناه صاحب‌الزمان آه که آه می کشد هنوز سینه ی زمین بعد هزار و چند سال از آه صاحب‌الزمان هنوز بعد کربلا منظره ی وداع را مدام درک می کند نگاه صاحب‌الزمان عمه صاحب‌الزمان به دست خویش دوخته رخت عزای خاکی و سیاه صاحب‌الزمان  امیر عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نجابت یک کاروان شکوه و جلالت رسیده است یک پارچه عفاف و نجابت رسیده است یک کاروان ملائکه دور و بر حرم یک شهر ، ماهِ خوش قد و قامت رسیده است آهنگ طبل، بوی شرافت نمیدهد از این صدا ، صدای شرارت رسیده است ترسیده اند این زن و فرزند محترم تا حرف به جدائی و غربت رسیده است علیا مخدرات حرم هول کرده اند اینجا کجاست؟ روز قیامت رسیده است من از نگاه حرمله‌ی پست خوانده ام اصلا برای کشتن و غارت رسیده است می بینم اینکه در کنف آیه‌های زخم پیغمبر حرم به رسالت رسیده است می بینم اینکه بی تو در این شهر بی حیا کارم به ریسمان و اسارت رسیده است می بینم اینکه با همه‌ی بغض و کینه ها چه بر سر خدای شجاعت رسیده است می بینم اینکه بعد علمدار لشگرت کار حرامیان به وقاحت رسیده است اصلا بعید نیست ببینم که دشمنت در غارت تنت به رقابت رسیده است میبینی آخرش تو به بازارهای شام که کار خواهرت به خجالت رسیده است محمد عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندم تنها میان این قفس بی بال و پر ماندم جا ماندم از کرب و بلا و در به در ماندم این روزها جانم به لب آمد اگر ماندم انگار که روی زمین تنها ترین هستم محروم از خیر کثیر اربعین هستم مونس ندارم غیر این چشمان گریانم خیره شدن بر عکس شش گوشه است درمانم زوار، راهی بهشتند و پریشانم خیلی خجالت می کشم من از رفیقانم کارم فقط اشک است و ناله از فراق دوست تربت ببوسم هر سحر از اشتیاق دوست اصلا ندیده پستی و روی سیاهم را دیده همیشه خواهش و شوق نگاهم را قبل از دعایم داده هر آنچه بخواهم را او مطمئنا خوب می داند صلاحم را من راضی ام بر آن چه که جانان پسندیده امسال قربانش شوم هجران پسندیده تنها پناه و ملجأ جا مانده ها مشهد در وقت غربت دلخوشی هر گدا مشهد شاه خراسانی صدا زد که بیا مشهد تنها شدم رفتم به جای کربلا مشهد خیلی رئوفانه به فریادم رسید آقا خیلی عطوفانه سرم دستی کشید آقا دستم به دامانت رضا کاری برایم کن قدری از این درد و غمِ در سینه ام کم کن و انظر إلیَّ...سائلت را باز محرم کن سلطان! برات کربلایم را فراهم کن تسکین هر درد و غمی روضه است، می دانی ابن شبیبم، چند خطی روضه می خوانی؟ فابک علی المظلوم.. جدم دست و پا می زد فابک علی المحروم.. زینب را صدا می زد فابک علی المهموم.. خولی بی هوا می زد فابک علی المغموم.. پیری با عصا می زد او نیزه می خورد و علی آن لحظه آن جا بود عطشانِ زیر دست و پا فرزند زهرا بود علی سپهری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا برایم دعا کن دیگر شکستن ندارد ،بال وپر کوچک من میترسم از هم بپاشد،این پیکر کوچک من آه ای سر روی زانو،ای ماه آشفته گیسو دیشب خودت روضه خواندی ،بر منبر کوچک من این درد درمان ندارد،میدانم امکان ندارد زخم سرت را ببندی،با معجر کوچک من غارت گران دل نکندند،از گوش واز گوشواره انگشت وانگشتر تو،انگشتر کوچک من آتش به جان جهان زد،دستی که با خیزران زد یا بر لب خونی تو یا بر سر کوچک من بابا برایم دعا کن،شام مرا کربلا کن یکبار دیگر صدا کن:ای دختر کوچک من!  احمد علوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غم تو آبروی ماست غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما برای ما که از غوغای این عالم گریزانیم همین یک دلخوشی مانده ست آن را هم مگیر از ما به غیر از خیمه ی تو هرکجا آلوده ی فتنه ست نشستن در پناه سرخ پرچم را مگیر از ما رضا فرمود فَابکِ لِلحسین اِن کُنتَ باکِیّا عمل کردن به این فتوای محکم را مگیر از ما دم نوحه برای سینه زن حکم نفس دارد بدون روضه می میریم این دم را مگیر از ما تمام سال با شوق همین یک ماه سر کردیم تمام سال را باشد... محرّم را مگیر از ما  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا حسین(ع) سرت به دامنم اینبار مثل قبل نشد هنوز لحظه‌ی دیدار مثل قبل نشد تو آمدی که من آرام تر شوم نشدم دل شکسته‌ام انگار مثل قبل نشد چقدر غنچه‌ی لبخند دورِ لب داری یکی از این همه تکرار مثل قبل نشد پُر از گره شده موهام هرچه بافتمش یکی دو بار نه ، بسیار ، مثل قبل نشد سکینه دق کند آخر که بعد رفتن در حراجی سر بازار مثل قبل نشد رُباب بوده و لبخندهای مردم شام هنوز از آن همه آزار مثل قبل نشد هنوز جای کتک‌های دیشبش مانده هنوز این دل افگار مثل قبل نشد هنوز دیدِ کنیزی به خواهرم دارند هنوز صحبت انظار مثل قبل نشد نشد نماز بخوانم دوباره با چادر حکایت من و این کار مثل قبل نشد کمک گرفتم از عمه به پات برخیزم دوباره از در و دیوار مثل قبل نشد احمد شاکرى لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
راه بود و راه بود راه بود و راه بود و راه بود کاروان همراه ثارالله بود کاروان نه قبله گاه عالمین مرد یا زن جمله عشاق الحسین پاسدار قافله عباس ماست روی دوشش پرچم یا مجتبی ست اینکه چون‌خورشید روی مرکب است حضرت زهرای ثانی زینب است زینب است این اقتدارش بارز است عقل از درک عقیله عاجز است پرده های محملش نور جلیست یارب این دخت علی یا که علیست؟ هم علی و هم حسین و هم حسن تکیه میکردند بر این شیر زن سالها مستور مانده آیه اش چشم همسایه ندیده سایه اش قامتش دور از نگاه شوم بود آفتاب از دیدنش محروم بود قاسم و اکبر به دور محملش با ابوفاضل نمی لرزد دلش بار بگشایید اینجا کربلاست لحظه موعود زینب با خداست بارالها خسته ام جان بر لبم زینبم من زینبم من زینبم نیست جز شهد بلا در باده ام بر همان عهد ازل اماده ام این سر و این چادر و این معجرم این دو دستم این رخم این پیکرم تو اگر خواهی بیابان میروم پا برهنه بر معیلان میروم راضیم آواره گردم از حرم آتش خیمه بیوفتد بر سرم هرچه میگویی به چشم ای نور عین هرچه اما جز جدایی از حسین میشود آیا خوش اقبالم کنی جای او راهی گودالم کنی میشود خنجر ببرد گردنم زیر سم اسبها باشد تنم خوب‌ میدانم که غارت میشوم در شلوغی هتک حرمت میشوم از غریبه فحش و توهین میخورم از سنان سیلی سنگین میخورم آنچه میترسم میاید بر سرم دست نامحرم میوفتد معجرم من که‌ یک دفعه نرفتم در گذر میشوم با شمر و خولی همسفر سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یه دختری میریزه اشکام دونه دونه آهسته آهسته رو گونه یه دردی دارم توی سینه دردی که هیشکی نمیدونه وقتی که افتادم رو خارا یکی بهم حرفای بد زد هردفه اسمتو آوردم محکم به پهلوهام لگد زد به عمه جون نشون نمیدم جای لگدهاشو رو پهلوم صورتمو بادست گرفتم تانشه جای سیلی معلوم سر تو روی نیزه داره واسه دلم قرآن میخونه چی سر دندونات آوردند بیا که برگردیم به خونه ازمشتایی که توسرم خورد گُلِ سرم یه تیکه خونه طعنه ی دخترای کوفی بابا دلم رو میسوزنه یه دختری همش میخندید به من و این لباس پاره نمیتونستم راه برم خوب دیدم ادامو در میاره گوشوارمو دیدم تو گوشش لباس تو تن باباش بود خوش بحالش هرجا که میرفت باباجونش همش باهاش بود کجایی پس بابای خوبم شب خرابه خیلی سرده یکی به من گفته که بابات رفته سفر بر نمیگرده  عالیه رجبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سیر مسیر عشق سیر مسیر عشق شور و حال می خواهد معشوق حتما عاشق فعال می خواهد عشق زبانی حاصلش اصلاتقرب نیست حاجی شدن زنجیره اعمال می خواهد دور امیر الحاج باید گشت زیرا که محرم شدن هم کعبه آمال. می خواهد هر کس به خود آمد...یقین آقاش می آید خورشید قبل از فجر...استقبال می خواهد با اذن زهرا می شود دیوانه او شد مجنون شدن. هم کوکب اقبال می خواهد غسل طهارت. با همین یک قطره اشک است کوه گناه و معصیت حلال می خواهد ماه مبارک را رساندن به محرم ها ذی الحجه وذی القعده وشوال می خواهد خشکید اگر که چشمه چشمت تباکی کن این روضه های سخت قیل و قال می خواهد آقای خوبیها برای ما دعایی کن اوراق ما امضای صاحب مال می خواهد دارد محرم می رسد فکری به حالم کن تا کربلا پرواز کردن بال می خواهد من مطمئن که نیستم. روز دهم باشم حالا دل من روضه گودال می خواهد گودال گفتم. روضه ها یکباره صف بستند شمشیر ها راه مرا از هر طرف بستند گودال بود و تیرها سمت پرش آمد گودال بود و زود جد اطهرش آمد گودال بود و ازدحام تیر و خنجر بود اصلا نمی فهم چگونه خواهرش آمد قبل از همه اول سنان آمد سنانی زد خون گلو فواره زد از حنجرش آمد برگشت از گودال اما شمر. با چکمه بر سینه اش بنشست روی منبرش آمد از روبرو خنجر نبرید و غضب کردو با پا برش گرداند و از پشت سرش آمد خیلی تقلا کرد تا سر را جدا سازد هر ضربه ای که زدصدای مادرش آمد سر که جداشد گرگها یک کم عقب رفتند یک لشگر کفتار سمت پیکرش آمد نفرین به بَجدَل چشم هیزش کاردستش داد برگشت با انگشت... با انگشتر ش آمد از راه آمد خواهرش او را بغل. بگرفت گودال بود و یار از جان بهترش آمد زینب رسید و گفت ای مذبوحِ عریانم معجر ندارم تا که جسمت را بپوشانم سعید توفیقی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بيا عمه كمك كن نمانده ذره ای حتی به جسم خسته جان اصلأ نه ماند از شدت لکنت مرا شرح بیان اصلأ بیا عمه کمک کن راس بابا را بده دستم نمانده در تن رنجور و بیمارم توان اصلأ شباهت های بسیاری میان ما دوتا باشد نباشد در شمردن های این غم ها زمان اصلأ شکسته مثل بازویم پدرجان بین ابرویت ندارد هیچ درمانی گمانم این و آن اصلأ الهی بشکند دستش نه لب مانده نه دندانی برای مردم کافر دگر قرآن نخوان اصلأ بمیرم من بمیرم من بمیرم من چه حلقومی تن ات که جای خود راس ت نبوده در امان اصلأ بغل می گیرمت محکم تو را ای بهتر از جانم تو را هرگز نخواهم داد دست دیگران اصلأ محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نوای عشق حال و روزش با نوای عشق بهتر می‌شود هر که چشمش در میان روضه ها تر می‌شود این دل سنگم که جای خود، شنیدم از کسی ریگ‌های دشت با نام تو گوهر می‌شود نوکری پستم ولیکن دل‌خوشم از اینکه من روزگارم با غلامی شما سر می‌شود از شما دورم ولی شب‌های جمعه این دلم می‌پرد تا صحن تو، مثل کبوتر می‌شود با نوای یا حسین و ذکر شور یا حسن دل اسیر نام‌های دو برادر می‌شود کاروان را باز گردان ای عزیز فاطمه در همین جا قلب زینب زار و مضطر می‌شود بازگرد آقا که با دست پلید حرمله غنچه‌ی شش‌ماهه‌ی باغ تو پرپر می‌شود دخترت بی‌سایبان و خواهرت بی‌همسفر جعفرت بی‌پیکر و عون تو بی‌سر می‌شود چند روز بعد در این سرزمین پر بلا صحبت از دزدیدن خلخال و معجر می‌شود چند روز بعد در گودال بین تیغ و تیر حنجرت درگیر با تیزی خنجر می‌شود  علی مشهوری (مهزیار) "مهزیار" لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم به قربان شما آمدی جانم به قربان شما بابای من مهربان ساکن بر نیزه ها بابای من چه عجب که نیزه ها دست از سرت برداشتند نازنینم تو کجا اینجا کجا؟ بابای من جای تو آغوش من باشد نه در طشت طلا من بدم می آید از طشت طلا بابای من من که دلتنگ نوازش های دستان تو ام دست هایت را نیاوردی چرا؟ بابای من حرف هایم را اگر آرام می گویم ببخش از گلویم در نمی آید صدا بابای من باورش سخت است اما راه رفتن های من سخت گردیده برایم بی عصا بابای من ماجرای کوچه های شام پیرم کرده است چشم های بی حیا کشته مرا بابای من تو به روی نیزه ای و من به روی ناقه ای می شنیدم می شنیدی ناسزا بابای من خسته ام من از طناب و از عذاب بی کسی خسته ام از زجر پست بی حیا بابای من از لباس پاره ی عمه خجالت می کشم بعد من گاهی به دیدارش بیا بابای من حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلم گدایت بود چو نامید شدم پشتِ من دعایت بود چو بسته شد نفسم از گنه، هوایت بود به وقت حادثه گفتم امام ، ادرکنی اگر چه من نشنیدم ولی صدایت بود اگر به ورطه آلودگی نیفتادم تو هادیم شدی و بر کفم عبایت بود نشد ببینمتان بین جمکران اما به وقت سجده سرم روی خاک پایت بود به روز حشر اگر رد شدی تو از پیشم بگو به حق که زمانی دلم گدایت بود برای بخشش من رو زدی هزاران بار که عفو هر گنهم گریه بر خدایت بود همیشه بوده خیالت به روضه از من جمع همیشه دوریم از روضه ها عزایت بود به روضه های عمو رفته ایی سراسیمه و ذکر واعطشا روی لب نوایت بود  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گفتم نزن گفتم نزن افتادم از پا باز هم زد او را قسم دادم به زهرا باز هم زد کودک زدن دارد مگر،صد بار گفتم من که ندارم با تو دعوا باز هم زد ناراحتم خیلی به بابا حرف بد زد گفتم نگوید بد به بابا باز هم زد او چکمه پایش بود و من پای برهنه خون می چکید از هر دو تا پا باز هم زد فریاد می زد بر سر من از سر قیض گفتم خودم می آیم آقا،باز هم زد از زجر بی زارم بدم می آید از او چون حال من را دید،اما باز هم زد با پا مرا هل داد خیلی وحشیانه بر سر گرفتم دست ها را باز هم زد گفتم بگو آخر خودت دختر نداری؟ بابا نبودی هیچ آیا؟باز هم زد حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹