eitaa logo
حدیث اشک
6.3هزار دنبال‌کننده
36 عکس
74 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
وَاسْمَعْ دعایی وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده دارم فراری می شوم از خود به سوی تو در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده ناجی تویی راجی منم در دست های من بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده شعبان به پایان آمد و روی لبان من وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو پس فَاقْبَل عُذری که‌دلیل روضه ها مانده جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو تازه عنایات علی موسی الرضا مانده بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده تنها محبت راه ترک معصیت گشته با دوستت دارم جهانی روی پا مانده  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
به نام‌ دلبرِ اســـیرِ خار ولی مثلِ گُل معطَّر بود گلی که تشنه ی پیوند با صِنوبر بود حکیمه ای که به فردا شدن می اندیشید ملیکه ای‌ که معـــمّایِ قصرِ قیصـــر بود کنیز نه ... بنویســـید ماه بانویی اســــیرِ جاذبه ی آفتابِ دیگر بود به شب نشینیِ ‌‌خورشیدِ سامرا می رفت به سویِ آنچه که در طالِع اش مقدَّر بود بهشت فرشِ قدم ‌هایِ ساده اش‌ میشد بهشــــت‌ با خبــــر از احترامِ ‌‌مادر بود و ناگهان خبری سبز مثلِ گُل رویید گلی که ناب تریــن یادگارِ کوثر بود رسید‌ مژده که ایّامِ غم نخواهد ماند در آن‌ سیاهیِ شب آسِمان منوّر بود ســتاره ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد انیس و مونسِ شب هایِ تارِ نرجس شد به نام‌ دلبرِ خوش قد و قامتِ نرجس ردیــــف شد غزلی با قیامتِ نرجس که سر به زیر ولی سَربلند می آید اسارت است شروعِ اصالتِ نرجس چقدر رفته به زهرا شباهتِ زینب چقدر رفته به زینب شهامتِ نرجس عزیزِ حضرتِ‌ مولاست مهدیِ موعود کنیزِ حضرتِ زهراست حضرتِ نرجس حسن ‌شبیه حسن بوده است امّا نه جفایِ جعده کجا و نجابتِ نرجس ؟ به جای اشک دو رکعت نمازِ باران خواند جوانه زد گلِ نرگــــس به حرمتِ نرجس بهارِ منتظران بی خبر رسید از راه شــبیهِ معجزه ای با کرامتِ نرجس ستاره ای بدرخشید و ماهِ‌ مجلس شد به غمزه مسئله آموزِ صد مدرِّس شد پیاده آمده تا تــک ســوارِ ما باشد قرار شد گلِ نرگس قرارِ ما باشد امامِ صُلح غزل پوش می رسد از راه که ‌مـهربانی او ذوالفقــــارِ ما باشد سپاهِ گیسوی او تا رها شود در باد مسیح شانه به شانه کنـــارِ ما باشد به قلبِ آینه ای کــــاش آه ننشیند مباد زخمیِ گرد و غبــــارِ ما باشد عَجَم قبیله ی نام ‌آشنایِ عشقِ علیست طلایِ حضرتِ سلمان عیــــارِ ما باشد خدا‌ کند که شــــکوفایی گُل نرگس طلوعِ تازه ای از روزگــــارِ ما باشد خدا کند که بمیریــــم انتظارش را و این ‌نوشته ی سنگِ مزارِ ما باشد ‌: ستاره ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد دل رمیده ی ما را انیس و مونِس شد  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ولی الله ای زمین و آسمان سرمست تو ای عنان عاشقان در دست تو نیمه ی شعبان رسید و روز عید عاشقان را می رسد اینک نوید از درِ بیت الحسن ای دوستان باغبان آمد به سوی بوستان شد دوباره چهره ی حیدر عیان از جمال مهدی صاحب زمان السلام ای ذوالفقارِ در نیام السلام ای دست پاک انتقام السلام ای روضه خوانِ علقمه السلام ای داغدارِ فاطمه آمدی تا عشق را معنا کنی قامت ظلم و ستم را تا کنی روی تو مهتابِ جانِ عاشق است راهِ تو راهِ امامِ صادق است کار تو کار تمام انبیاست نام تو نام تمام اولیاست آسمان زیر نگاهت پست شد باده از جامِ نگاهت مست شد آمدی ما را تو حیران ساختی از بنی آدم تو انسان ساختی معنیِ نور و هدایت نام تو مستی و مستانگی از جام تو ای دمِ تو پاکتر از آبها روی تو روشنگرِ مهتابها با قدومت ای که بر عالم سری می کنی بر پا به محشر محشری با دعایی مرده را عیسی کن و از نگاهی کارِ صد موسی کنی ای مسیحِ آدمیت خنده کن آدمیت را به یک دم زنده کن چهره بنمای و جهان آباد کن قلبها را از قفس آزاد کن از فراغت مانده ام در احتضار می کُشد آخر مرا این انتظار آخر ای پرده نشین آسمان جان زهرا پرده برکِش از میان  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
همین جمعه ظهورِ تو بود کاش همین جمعه ظهورِ تو بود در همه جا جشن و سرورِ تو بود کاش همه مسجد و محرابِ ما آینه پردازِ حضورِ تو بود از حرمِ فاطمه تا جمکران بزمِ گل افشانیِ نورِ تو بود کاش که بر روی لبِ عاشقان زمزمه ی شعر و شعورِ تو بود کاش سری واردِ قم می شدی واردِ بستانِ نهم می شدی پرتوِ این شهر همه ایزدی یک سری بر عمّه ی خود میزدی عمه ی تو دستِ شفاعت بوَد صاحبِ ابوابِ کرامت بوَد حضرتِ معصومه عزیزِ خدا دخترِ والای امامت بوَد صحنِ ولایت تو را منتظر سینه ی او تشنه ی دریای مهر پس تو کجایی پسر فاطمه؟ زرد شده چهره ی عالم همه خاکِ رَهت سرمه ی چشمانِ ما عشقِ تو سرلوحه ی ایمانِ ما ما همه تن چشم به راهِ توییم مست ز یک ذرّه نگاهِ توییم عالم ما منتظرِ روی توست جانِ جهان عاشقِ ابروی توست کی شود این فاصله ها کم شود نورِ تو در دیده مجسّم شود! هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زَمامِ عالم امکان خبر رسید به دریا خدا گوهر داده به شاخ و برگ ولا باز برگ و بر داده به خانواده‌ی زهرا اگر پسر داده دعای نیمه شب مادری ثمر داده پیامی از طرف حق ز آسمان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد رسید و نقل محافل شد و چه زیبا شد دمید و با نفسش عاشقش مسیحا شد همینکه غنچه‌ی لعلِ لبش شکوفا شد میان سینه‌ی عاشق هم عشق پیدا شد ندا رسید که لیلای عاشقان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد زَمامِ عالم امکان هماره در دستش دل هزار پیمبر یکی یکی مستش وجودِ کون و مکان بود و هست، از هستش ندیده گشته‌ام بی اختیار پابستش چکیده‌ی وجنات پیمبران آمد دهید مژده ره صاحب‌الزمان آمد ندیده هیچ‌کسی اینچنین دل آرایی به این شگفتی و زیبایی و تماشایی بهشت، مست، از این بوی یاس زهرایی که هست این گل زهرا به این مصمایی شکوفه‌های گل نرگس از جنان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد دخیل دامن این نازدانه جبرائیل تکان دهنده‌ی این گاهواره میکائیل اسیرِ خنده‌ی زیبای اوست اسرافیل به دست اوست، اگر جان بگیرد عزرائیل به روح مرده‌ی ما شاه انس و جان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد تمام ایل و تبارش یکی یکی لیلا گرفته دست توسل به دامنش دریا به اذن خالق مناّن ز عالم بالا به پای بوسیَش عیسی رسیده با موسی که نور مطلق یزدان به ارمغان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد شنید عالم لاهوت تا صدایش را فرشته آمد و بوسید دست و پایش را گرفت حاتم طائی نخِ عبایش را خود انتخاب نمود از ازل گدایش را سحر شد و ز سما ماه جمکران آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد تمامیِ سکناتس شبیه پیغمبر نگاه نافذ او مثل ساقیِ کوثر چه کوثری که خودِ اوست جلوه‌ی کوثر و اولین سخنش بود ذکر یاحیدر بشارت آمد و ماهی ز کهکشان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد نوشته نام علی را به روی بازویش کشیده عرش برین را زمین، به ابرویش عسل عسل چکد از کنج لعل دلجویش به مصطفی و علی رفته خُلق نیکویش به بی زبانیِ هر بی زبان، زبان آمد دهید مژده ز ره صاحب الزمان‌آمد  رضا باقریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ناز شست حیدرش تا که گویی یا علی سجاده پر پر می زند سجده ی واجب کن و بشنو که بر در می زند بعد از آنکه از سحر تا مغربی باده زنم آمد اینک حضرتش دیدی به ما سر می زند من طلب دارم هزاران بوسه از پای علی هم سند داده مرا هم مُهرِ داور می زند بوی خوش می آید از عرش الهی تا نجف  عطر حیدر را ملک بر بال و بر پر می زند من که مستم یا علی جان من و جانان من این خم ابروی تو طعنه به محشر می زند دیده ام خمخانه گشته در هوای بودنت این غزل هم مست گشته جام و ساغر می زند درب جنت را ببین محکم چو کوبیدی به در ادخلوها به سلام از بهر حیدر می زند هم قلم هم نون هم سطر در شان علی است قبل خلقت اسم او خالق به دفتر می زند من سگ کوی علی ام ناز شست حیدرش دلبرم لب تر کند این نوکرش سر می زند سید علی حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
منم اهلِ آبادیِ آب‌ها  منم خانه بر دوشِ گرداب‌ها به چشمم ببین خانه‌ی خویش را  بنا کرده‌ام رویِ سیلاب‌ها من از اهِل دریایم و میشوم  بدونِ تو مانند مُرداب‌ها خیالِ تماشای آبادی‌ات  ربوده زِ چشمانِ من خواب‌ها نوای نِی اَم ، آتشین‌تر شدم  که می‌سوزم از آهِ بیتاب‌ها بیا تا که از طرحِ اَبروی تو  بسازیم تا کعبه محراب‌ها  – –  کجایی که جامِ محبت زدیم  همه رویِ دل طاقِ نصرت زدیم قدم زن، دلم جمکرانی شده  قنوتِ زمین آسمانی شده و در مسجد کوفه‌یِ قلبِ من  دوباره به پا ندبه خوانی شده بدون تو در کوچه‌های بهشت  تمامیِ گُل‌ها خزانی شده نصیبِ دلی که به دنبالِ توست  فقط حسرتی جاودانی شده نگاهت چرا در پسِ اَبرهاست  نشانت چرا بی نشانی شده در این جامِ خالی شرابی بریز  که هنگامه‌ی سر گِرانی شده  – – به آئینه بندانِ چشمم بیا  قدم زن به دامانِ چشمم بیا قسم بر نگاهت ، دلم دستِ توست  خداوندیِ این حرم دستِ توست نوشتم رویِ کعبه‌ی سینه‌ام  اگر اذن باشد عَلَم دستِ توست مرا می‌نویسی فدایت شوم  که از روزِ اول قلم دستِ توست در این ازدحامِ گدا آمدیم  که آئینه‌هایِ کَرَم دستِ توست تبِ جزر و مدِّ زمین و زمان  تمنایِ هر زیر و بَم دستِ توست طپش‌های قلبِ خدا هم تویی  ظهور و وجود و عدم دستِ توست  – – تو را خوانده‌ام تا حسابم کنی  مبادا که روزی جوابم کنی علی چهره‌ای بس که حیدر شدی  که آئینه‌دارِ پیمبر شدی دو رکعت به پشتِ سَرَت خواندنی است  که با زلفِ خود سایه گستر شدی حسینی و دل می بَری از همه  حسن هستی و مجتبیٰ تر شدی تو زیباترین عشقِ پروردگار  تو گیراترین جامِ کوثر شدی بده گیسوان را به دستانِ باد  که عالم ببیند چه محشر شدی در این فصلِ پاییزیِ بی کسی  تو خورشیدِ گُلهای پَرپر شدی شبِ ما زمستانی و سردِ سرد  بهشتم ! به گُلخانه‌ات باز گرد بزن آتشم شعله‌ات پا گرفت  که کارِ من و عشق بالا گرفت بزن آتشم نازِ چشمت که چشم  به دنبالِ تو راهِ دریا گرفت چه گُلهای یاسی که مجنون عشق  فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت به نامت سلیمانِ دل سکه زد  شفا را زِ دستت مسیحا گرفت برای تماشای اعجازِ تو  پرِ دامنت دستِ موسیٰ گرفت نداریم ظرفیتت را که حق  تو را بینِ قاب معما گرفت منم بغضِ سر در گُمیِ شما  مرا کُشتی از قبل ، کجایی بیا  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دلها بهاران میشود آتش گلستان می شود وقتی بیایی رحمت چو باران می شود وقتی بیایی دنیا برای جشن موعود تو ای ماه خورشید باران می شود وقتی بیایی با اذن حق افلاک در امر تو چون هست هرذره طوفان می شود وقتی بیایی ای نسخه پایانیِ دست خداوند هر درد درمان می شود وقتی بیایی دلها شده بازار سردی از عواطف دلها بهاران میشود وقتی بیایی ای دستگیرِ ضعفا با قدرت تو موری سلیمان می شود وقتی بیایی هرشیعه را که چاه غربت کرده محبوس سلطان کنعان می شود وقتی بیایی ادیانِ دیگر هم همه یار تو هستند کافر مسلمان می شود وقتی بیایی تو توبهٔ ما را پذیرفتی و آخر شرمنده شیطان می شود وقتی بیایی در دولتت ثابت قدم ها پای کارند پاینده ایمان می شود وقتی بیایی از نام تو هم ، ضربه ها خورده عدویت حتما هراسان می شود وقتی بیایی ازغربت زهرا تو قلبت درد دارد قبرش نمایان می شود وقتی بیایی درکعبه چون پا مینهی ذکر طوافت نام علی جان می شود وقتی بیایی آن دم که بر جد غریبت روضه خوانی هر دیده گریان می شود وقتی بیایی حامدآقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
يابن الحسن(عج) دستی بکش به روی سرم دل پرم ببین از این زمانه از همه دل می برم ببین حتی من از خودم چقدر دلخورم ببین آقا منی که نان تو را میخورم ببین گاهی عجیب اشک تو را در میاورم خبط از من است حوصله را سر میاورم اصلأ خودت برای دلم فکر چاره کن این نامه ی سیاه مرا پاره پاره کن با دست خود ردای تنم را قواره کن از نو بسازنوکرتان را اداره کن از درد و غصه های من در به در بگو وقت گناه یاد تو بودم مگر؟؟بگو تا شد همیشه حرف شما را زدم ببخش وقت عمل رسید و فقط جا زدم ببخش قطره نبودم و دم دریا زدم ببخش بر زخم کهنه ات چه نمک ها زدم ببخش یابن الحسن(عج)خسته ام آقا نظاره کن من توبه میکنم تو به من هم اشاره کن عجل ظهور...محو سخن میشوم بیا یاللعجب که ملک و وطن میشوم بیا با یک نگاه حر تو من میشوم بیا از اهل خوشتبار قرن میشوم بیا جانم فدای جان تو برگرد جان من ای آخرین غریبه امام زمان(عج) من حسین خیریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هوای جمکران دارم در سینه ام امشب آسمان دارم یک دشت، ستاره بر زبان دارم از کوفه و سهله می روم تا قم زیرا که هوای جمکران دارم آماده ی دار چشم های توست در پیکر خود اگر که جان دارم عمری ست گدای خانه ات هستم عمری ست از این تنور، نان دارم می خواهم که تمام هستم را می خواهم هر چه در توان دارم بر پای نگاه دوست بگذارم دریاب مرا که دوستت دارم مجنونم و راه خانه می گیرم از لیلی خود نشانه می گیرم صیدم؛ که ز دست های صیادم آزادم و آب و دانه می گیرم چون اشک، روان گاه و بیگاهم بارانم و بی بهانه می گیرم هر بار که یاد یار می افتم با آتش دل زبانه می گیرم یک روز چنان غبار می آیم بر دامنت آشیانه می گیرم من گرد و غبار راه دلدارم دریاب مرا که دوستت دارم در عید رسیدن تو حیرانم هم شادم و هم کمی پریشانم از اینکه تو هستی و ... نمی بینم از اینکه کجایی و ... نمی دانم دلگرم به ریسه و چراغانی سرگرم به کوچه و خیابانم مشتاق، شبیه طاق نصرت ها بی تاب، در انتظار مهمانم این چند خطِ ارادت من هم عرضی ست برای نیمه شعبانم ای مقصد حرف های بسیارم دریاب مرا که دوستت دارم سرمست تو کِی شراب می خواهد؟ کِی تشنه ی عشقت آب می خواهد؟ ناخالصی وجود صد رنگم یک نیم نگاه ناب می خواهد در باغ، تمام میوه ها کالند باغ دلم آفتاب می خواهد تا آمدن تو زنده می مانم؟ این پرسش من جواب می خواهد هرچند که دولت تو چون عیسی رزمنده ی پارکاب می خواهد با این همه من فدایی یارم دریاب مرا که دوستت دارم برگرد غریب سامرا برگرد ای وعده آخر خدا برگرد چیزی دگر از خدا نمی خواهیم ای صاحب ما فقط بیا... برگرد ما این مذل الاعدا خواندیم آقای معز الاولیا برگرد ما جمعیت قلیل دنیاییم دنیا شده بر علیه ما برگرد ای منتقم حسین و عاشورا با پرچم سرخ کربلا برگرد از دوری کربلاست می بارم دریاب مرا که دوستت دارم محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اشکِ شوق در صحن طبعم واژه‌ها هم بیقرارند انگار حسّ و حال شعری تازه دارند وقتی که حرف از مُنتَظَر شد بغض کردند گفتند یک عمر است که چشم انتظارند بارانی از مضمون چکید از چشمِ خودکار تا ابرهای کاغذی قدری ببارند دیدم کمال همنشینی هم اثر کرد کاغذ ؛ قلم ؛ واژه ؛ به حال من دچارند تسبیحی از جنس هِجاها ساختم چون دیدم تمام حرف‌ها لحظه شمارند پس بی درنگ از دلبرِ دلخواه گفتم یک یا علی هم بعدِ بسم الله گفتم سُستم ولی از عشق ، محکم می‌نویسم از عرش می‌گویند و من هم می‌نویسم در آینه‌بندان صیقل خورده‌ی شعر با چشمِ طبعم هر چه دیدم می‌نویسم قنداقه‌ای در دستِ نوری می‌درخشید پس دارم از خورشید عالم می‌نویسم از قطره‌اشکِ شوقِ بابایی خدایی از خنده‌های آب زمزم می‌نویسم آنقدر محوم که قلم از دستم افتاد پس بیشتر می‌بینم و کم می‌نویسم از روی دستِ شاعرِ مطلق نوشتم گفتند جاءالعشق ، جاء‌الحق نوشتم آمد کسی که با همه توفیر دارد او که نگاهش لطفِ عالم‌گیر دارد آمد طبیب حاذق دردِ جدایی هر چند که دردِ غمش واگیر دارد گفتند «اَشِدّاءُ‌عَلیَ‌الْکُفّار» ؛ هر چند در دست او شمشیر هم تدبیر دارد مانند جدش چشم او حُر آفرین است از بس نگاه نافذش تاثیر دارد با اینکه او در مهربانی بی‌نظیر است اما برای دشمنش شمشیر دارد آمد کسی که در زمستان هم بهار است او وارث اصلی تیغ ذوالفقار است باید که ما هم در سپاهش یار باشیم اما نه اینکه روی دوشش بار باشیم باید بصیرت داشت و از حق سخن گفت صفین اگر تکرار شد عمّار باشیم باید که پای عشق ، تا آخر بمانیم یا پای دارش میثم تمّار باشیم وقتی که آمد گفت وقت انتقام است باید خروشِ غیرت مختار باشیم باید برای یا لَثارات الحسینش از بغضِ خونخواهی حق سرشار باشیم باید فدک را از سقیفه پس بگیریم حق علی را از خلیفه پس بگیریم رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
کنارم باش دلگیرم از شهری که مسکین را نمیفهمد شهری که درد شعر پروین را نمیفهمد! شهری که صورت های غمگین را نمیفهمد شهری که ((لااکراه فی الدین)) را نمیفهمد وقتی دلم میگیرد از نامهربانی ها وقتی دلم پر میشود از بد گمانی ها حس میکنم باید غریب و بی نشان باشم انگار میخواهد دلم در جمکران باشم من دوست دارم هم رکاب آسمان باشم میترسم از اینکه شبیه کوفیان باشم بدکرده ام با خود ، خودم هم خوب میدانم ای آسمان بیکران مشتاق بارانم از کوله بار لطف تو اعجاز میخواهم آقا ، دلی چون لحظه ی آغاز میخواهم دیگربریدم مهربان ، همراز میخواهم ای آسمان بیکران پرواز میخواهم یارت نبودم سالها اما تو یارم باش من شانه ای مردانه میخواهم... کنارم باش از این جماعت از تمام شهر بیزارم آقا غریب و خسته ام تنها تورا دارم آقا پشیمانم من از رفتار و کردارم آری پشیمانم برای چندمین بارم پیمان شکستم بارها اما گذر کردی حال من بیچاره را آشفته تر کردی دلگیری از نامردی این مردم گمراه با استخوانی در گلو سر میکنی در چاه تنها تو از من خواستی یک قلب خاطر خواه سهم من از تو آسمان ، سهم تو از من آه دلخسته ای از جمعه های بی ثمر بودن دلخسته ای از سالها بی همسفر بودن در سهله یا در جمکران تنهای تنهایی در اوج تنهایی به فکر غربت مایی آقا شنیدم بارها وقتی که می آیی حس میکنم دیدم تو را یک روز در جایی! با اینکه از من ، از من بیچاره دلسردی من خوب میدانم که روزی باز میگردی روزی کبوتر میشوم در آسمان تو پرمیزنم در آسمان بیکران تو غرق محبت میشود دنیا زمان تو شمشیر تو یعنی دو چشم مهربان تو روزی جهانی میشود مجذوب نور تو روزی خبرها میشود شرح ظهور تو... محسن کاویانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
فراق و هجرانت برای دوری ات آهِ جگر بهانه گرفت شکست بغض نهان، چشمِ تر بهانه گرفت خوشا به حال دلم، از فراق و هجرانت خودش به جای هزاران نفر بهانه گرفت همین زمان که دعا می کنی برای دلم همین دقیقه دلم بیشتر بهانه گرفت دمی ز ماه رخت پرده را کنار بزن برای دیدن رویت قمر بهانه گرفت همیشه هر که دلش سوخت از غم هجران به اشتیاق نگارش سحر بهانه گرفت فدای اشک رقیه تمام هجران ها چقدر زیر کتک، در گذر بهانه گرفت همین که صوت پدر شد بلند از نیزه دوید و خورد زمین پشت سر، بهانه گرفت بگیر درس وصال از سه ساله ی ارباب رسید دلبر او آن قدر بهانه گرفت محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ما را همه گفتند گرفتار نگاهت لب تشنه ی بارانی انوار نگاهت احسنت بر این دولت بختی که نصیب است افتاده به ما نیز سر و کار نگاهت بخشنده تر از این نشنیدیم، ندیدیم خوب است پذیرایی رفتار نگاهت آن ذره که ناید به حسابیم ولیکن خورشید شدیم از تب بسیار نگاهت تو یوسفی و در طلبت ریخته خونِ آنقدر زلیخا سر بازار نگاهت نادیده گرفتی و ندیده نگرفتی قربان کرم خانه ی ستار نگاهت بیچاره دل ما پرما چشم تر ما کرده همه را یکسره آواره نگاهت ما دیده براهیم در این نیمه شعبان دنبال نگاهیم در این نیمه شعبان در کوچه ی ما آیینه بندانی اگر هست خیر قدم توست ، چراغانی اگر هست حتما خبر از آمدن مرد بزرگی است در کوچه ما صحبت قربانی اگر هست هجران، خبر آمدن صبح وصال است فرداش بهار است، زمستانی اگر هست گفتیم بیایی همه شیدای تو هستیم گفتی که بیارید مسلمانی اگر هست از فتنه ی ایام چه باکی چه هراسی پرچم به یَدِ یار خراسانی اگر هست نذر تو نذر حرم عمع سادات بر پیکر عشاق شما جانی اگر هست در طایفه ی ما همه جان بر کف یارند دور و بر ما لشگر سفیانی اگر هست دلداده حق بیم ز تحریم ندارد روحانیت عمامه تسلیم ندارد در جلوه رویت اَرنی ریخته محبوب  در کام تو شیرین دهنی ریخته محبوب در وصف لبت هر که چشیده است نوشته است  سرخی عقیق یمنی ریخته محبوب رویت نبوی و علوی سیرتی اقا در تو تب مکّی مَدَنی ریخته محبوب آنقدر کریمانه شدی لحظه بخشش این دست کرم را حسنی ریخته محبوب پیغمبر نازی و بدنبال تو آنقدر مجنون اویس قرنی ریخته محبوب پروانه سر راه شما بال و پرش سوخت در شمع سحر سوختنی ریخته محبوب در صبح و مسای تو حسین است شب و روز در طالع ما سینه زنی ریخته محبوب خیر العمل هر شب ما نام حسین است پس نیمه شعبان شب بین الحرمین است گفتند که ما دردسری داشته باشیم در جاده ی تو در به دری داشته باشیم با چشم گنه کار نظر بر تو محال است باید همه چشم دگری داشته باشیم تا یار که را خواهد و میلش به که باشد ای کاش که ماهم هنری داشته باشیم خوب است سحر داشتن و چشم تر اما باید به کف خود تبری داشته باشیم آقا نکند نامه ی ما با خط کوفیست آقا نکند ک ضرری داشته باشیم گفتند شب جمعه حرم میروی ای کاش همراه تو یک شب سفری داشته باشیم از علقمه باید بنویسیم بیایی  باید دهن نوحه گری داشته باشیم ای اهل حرم میر و علم دار نیامد  سقای حسین سید و سالار نیامد برگرد و بخوان روضه آب آورى اش را برگرد و بخوان روضه بى یاورى اش را برگرد و بخوان روضه شرمندگى اش را شرم دل بی تاب على اصغرى اش را پشت سر افتادن او خیمه اى افتاد از خیمه گرفتند دم حیدرى اش را وای از دل زینب چه کند بعد علمدار  محکم گره زد مقنعه و روسرى اش را با شمر سفر کردن او را چه بگوییم شرحى نبود اینهمه ناباورى اش را دیدى علم افتاد جه شد در ته گودال  با زور درآورده شد انگشترى اش را زینب بدنی دید اگر پیرهنى دید بردند زتن ارثیه مادرى اش را از بعد علمدار امان از دل زینب  در کوچه و بازار امان از دل زینب محمد جواد پرچمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جان عالم هستی و جان ها بلاگردان توست آسمان ها و زمین در خدمت فرمان توست با وجود تو دو عالم رزق و روزی می‌خورد قطب عالم هستی و “هستی” همه مهمان توست کاش از عمرم شود کم تا شود عمرت زیاد صدهزاران مثل جان من فدای جان توست حزن و شادی جهان وابستگی دارد به تو شادی فصل بهار از چهره خندان توست ظاهراً هرچند خوشحالیم اما باطنا… قلبهامان دردمند غصه هجران توست پرتو نورت اگر‌چه می‌رسد از پشت ابر چشمم ای خورشید مشتاق رخ پنهان توست ملجأ و منجی مظلومان بی یاور تویی هرکسی مظلوم باشد دست بر دامان توست در شب میلاد تو شب زنده‌داری لازم است لیله القدری دگر در نیمه شعبان توست می‌شود تقدیر را با خواستت تغییر داد سرنوشت کل مخلوقات در دستان توست صاحب الامر، آخرین راه نجات عالم است آخرین سرچشمه آب حیات عالم است هرکسی دل‌بسته باشد بر فرج درمانده نیست منتظر مانندِ انسان ز پا افتاده نیست منتظر ها با سلاح خود عبادت می‌کنند منتظر گوشه نشین مسجد و سجاده نیست هر کسی دل‌بسته صاحب زمان باشد ولی… اهل جنگیدن نباشد عاشق و دلداده نیست باید از راه ولایت طی شود راه فرج سوی گمراهی رود هرکس که در این جاده نیست منتظر بر روی نفس شعله‌ور می‌ایستد با چنین وضعی یقیناً حفظ ایمان ساده نیست هیچ ترسی نیست از تهدیدهای دشمنان آنکسی می‌ترسد از تهدید که آماده نیست مژده، ای مظلوم ها! در دولت آقای ما… هیچ فرقی بین یک مظلوم و آقازاده نیست هرکسی مظلوم تر باشد مقامش بیشتر هرکسی نامحترم شد احترامش بیشتر می‌زند بر بام عالم پرچم اسلام را زنده خواهد کرد بین مسلمین احکام را در غیابش گرچه خیلی روزگاری بد شده با ظهورش خوب خواهد کرد این ایام را می‌رسد تا بر تمام حرف‌ها پایان دهد تا بجای حرف ها عرضه کند اقدام را با بصیرت راه باید رفت در راه فرج چون که در این راه دشمن پهن کرده دام را دشمن طماع در اندیشه ایران ماست می‌برد در گور با خود این خیال خام را ای کسی که قصد داری فتنه انگیزی کنی یاد داری سرنوشت فتنه ناکام را؟ لشکر صاحب زمان تضعیف خواهد شد اگر… هرکسی با تفرقه، دشمن کند اقوام را یاری مستضعفین در عصر غیبت واجب است پس حمایت می‌کند شیعه عراق و شام را دل نباید بست بر چیزی بجز امر فرج با امید مهدویت پاره کن برجام را گفتمان مهدویت راه حل مشکل است غیر راه مهدویت راه حل ها باطل است آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مجذوب وصف ما را در این شبها تمنا می نویسند مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم آخر مرا هم پای دریا می نویسند اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی کلب نگهبان همین جا می نویسند ایل و تبارم را که نوکر می نویسند ایل و تبارت را که آقا می نویسند امشب برای ما کمی باران بخواهید هر آنچه می گویی همان را می نویسند این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را پروازهای رو به بالا می نویسند جمعی شما را رب ماها می نویسند جمعی شما را جای بابا می نویسند چشم من و دست کریمت مهربانا امشب صدایت می زنم من یا ابانا موجم که دارم میل طوفانی شدن را حین شعف پاره گریبانی شدن را با سائلت بودن دگر از یاد بردم من آرزوهای سلیمانی شدن را مثل تمام کوچه ها این قلب ما هم دارد تمنای چراغانی شدن را اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید دارم سرِ آیینه بندانی شدن را آقا به جان خاک پایت قصد کردم از نو بنا سازم مسلمانی شدن را از نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیم اذن دخول ماه مهمانی شدن را حتی به شوق لیله القدرش ندادیم این حال خوبِ نیمه شعبانی شدن را تو لیله القدری و خورشید زمینی تو آخرین تیر امیرالمومنینی وقتی تو اینجایی بیا معنا ندارد آقا کجا هستی کجا معنا ندارد بیماری ما غفلت از یاد نگار است دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد من که گناهم را کمی هم کم نکردم ... در معصیت این حرفها معنا ندارد تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر آقا بیا ... آقا نیا ... معنا ندارد ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد باید که نوکر سوی اربابش بیاید از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد وقتی تو از دست دلم راضی نباشی یا ربنا یا ربنا معنا ندارد نگذار بین غفلت کبری بمانیم باید میان غیبت کبری بمانیم باید فراق و سوختن باشد همیشه در به دری از مرد و زن باشد همیشه پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه باید اویسی در قرن باشد همیشه ... آواره ی صحرا نماییدم چه باک است مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه ای کاش نامم عبد تو باشد همیشه ای کاش نامت رب من باشد همیشه بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ ... یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه اصلا میان ما دو تا باید همیشه حرف حسینِ بی کفن باشد همیشه امشب سخن از جمکران جایی ندارد جز کربلا این دل تمنایی ندارد  محمد جواد پرچمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
چشم در راهم مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟ کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز چشم در راهم، که آن جانانه جانان می رسد کوچه های شهرِ ما بوی غریبی می دهد کی گلِ زیبای نرگس از گلستان می رسد گر چه می سوزد صدایم در شرارِ بی کسی بر شبِ دلگیرِ ما آن نورِ تابان می رسد گر چه ماییم و غبارِ سال و ماهِ انتظار بر کویرِ سینه ی ما بوی باران می رسد سینه ای داریم از سوزِ فراقش سوخته آن چراغ آرزو ماهِ شبستان می رسد می رسد آن کو دلش آینه ی رازِ خداست با لبی سرشار از آوای قرآن می رسد صبرِ ما آخر رسید، حجت ابن العسکری انتظارت در کدامین جمعه پایان می رسد؟ هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دمی که سیر وجودم الی السما می شد تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد گمان کنم خبر از یار می رسد امشب که باب فیض الهی به سینه وا می شد به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر نگاه مرحمت دلبری دوا می شد چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم که بند بند وجودم زهم جدا می شد کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد به هر نسیم که در زلف یار می پیچد به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد در این زمانه که مردم همه غریبه شدند در این سکوت کسی با من آشنا می شد چه بیقرار دلم میل سامرا کرده خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده حریم کوچک سرداب ، عرش اعلا شد نگار آمد و لبخندها شکوفا شد سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد به ریسمان محبت اسیر آقا شد خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود ز راه دور رسید و عروس زهرا شد عروس خانه غریب و امام خانه غریب چقدر شادی این خانواده زیبا شد نشسته یک پدری در کنار گهواره ترنم لب او نغمه های لالا شد شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد همه ذخیره ی حق در میان گهواره است عصا بدست نگهبان خانه موسی شد صدا صدای رسول خداست می آید طنین یارب او مثل پور لیلا شد ستاره ی سحر خانواده سر زده است خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟ خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟ نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟ بدست باد سحر بوی پیرهن آید نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟ فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟ ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟ کسی که طعم وصالت چشیده می داند نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟ بگفت سید بحرالعلوم کی دانید بغل گرفتن قد نگار یعنی چه دگر برای وصالت بهانه میگیرم اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم خوشم اگرچه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من زناله های شماست ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم گدایی در این خانه آرزوی من است زنام توست اگر زره ای بها دارم الا امیر سحر ای مسافر زهرا امید وصل ترا بین هر دعا دارم بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را امید رحمتی از یار آشنا دارم بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو قسم به خون روی دستمال اشک تو برای روضه دلم را جسور کردی تو شبانه روز شده اشک تو شبیه به خون ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا ز کو چه های مدینه عبور کردی تو در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین دل شکسته مادر صبور کردی تو لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش لسان عمه ی خود را شکور کردی تو میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی چه گریه ها که کنار تنور کردی تو تمام حاجتم این است با دلی پر درد ترا به حق اسیری عمه ات برگرد  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نیکو پسر فاطمه آمد برخیز که مستان همه در جوش و خروشند خوبان همگی در شعف و آینه پوشند شیخان همگی دست به دامان پیاله این جام به صد مسجد و منبر نفروشند آواز جلی میرسد از کوه و در و دشت عالم همه در حالت مستی و به گوشند جایی که کند مرغ جلی نغمه و آواز مرغان غزلخوان همگی لال و خموشند از واقعه ای ژرف خبر داده منادی اهل دو سرا جمله به گوشند و به هوشند خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد آن عید که گفنند بزرگ است همین است شوری به دل جمله ی مخلوق زمین است تنها نه زمین ولوله در عرش معلاست عالم مثَلِ یک صدف اودرّ ثمین است بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه از بودِ همین بوده و تا هست چنین است آن ساقی صاحب نظر میکده ی حسن هر کس که نشان خواست بگویید همین است شوریست به پا در دل جن و ملک و انس این زمزمه در روی لب اهل یمین اسث خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد مجنون شده آوارهء صحرا ز خیالش لیلا شده مجنون و گرفتار جمالش انجم همگی مات چنین نور الهی چشمان قمر خیره به ابروی هلالش فطرس به طواف رخ او بال گشوده جبریل شدش سایه فکن با پر و بالش حسنش همه جا شهرهء عام است ولیکن چشمی نبرد ره به بلندای کمالش این راه نجات است و جز این نیست، بگیرید ای گمشدگان دست به کنج پر شالش خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد آمد به جهان نور دل حضرت زهرا آمد که شود نوح همه عترت طاها آمد که شود فخر همه عالم و آدم آمد که شود نور دل مادر و بابا آمد که زند تکیه به دیوارهء کعبه آمد که سرور آورد از عرش معلا آمد که بگیرد به کفش تیغ عدالت با اذن و مدد از علی عالی اعلا آمد به تسلای دل مادر سادات بر کعبه زند پرچم شاه شهدا را خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تنها دلیل خلقت زیباترین بهانه برای سرودنی تنها دلیل خلقت بود و نبودنی با تو شروع میشود این بار شعرمن زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من گلواژه ی تمام غزل ها قصیده ها سبک جدید گویش و طراح ایده ها پایان خواب های دروغین به دست توست جان دوباره دادن بر دین به دست توست میخوانمت به نام خودت آسمان عشق سوگندمیخورم به تویعنی به جان عشق از سختی تمامی دوران دلم گرفت از این همه گناه فراوان دلم گرفت ازاین همه دورویی وبی مهری و نفاق از قحطی و نبودن ایمان دلم گرفت نوری که بی تو جلوه کند تار می شود حتی بهشت بی تو همان نار می شود بی سمت وسوترازهمه ی بادهای شهر حرف رسیدن تو چه تکرار می شود این روزها بدون تو شب جلوه میکنند این آسمان بدون تو آوار می شود باید بیایی از سفر ای سایه ی سپید خورشید از نبودن تو تار می شود دنیا مرابه غیرتو مشغول کرده ست در غرب ضدِّ آمدنت کار می شود تو نیستی و این همه بغض ترک ترک دارد به روی سینه تلمبار می شود پس زودتر بیا ز سفر ای صبور من آخر شکست پای ظهورت غرور من برگرد تا که آینه ها بی تو نشکنند آیینه ها حکایت جان و دل منند برگرد تا که خنده شودگریه های ما پیش خدا رود نفس ” ای خدای ما ` برگرد ای طراوت سرسبز باغ ها پایان بده به عمر دراز فراق ها برگرد اصل مطلب و خاطر نشان عشق سوگند میخورم به تویعنی به جان عشق ما هر چه می کنیم که آدم نمیشویم بر خیمه گاه سبز تو محرم نمیشویم تقصیر ماست این همه دوری و انتظار ما حق مان همیشه خزان است نه بهار ما عاشقیم و هیچ دعایی نمی کنیم ما فکر می کنیم ریایی نمی کنیم ما بیخودی به نام تو سوگند میخوریم وقتی که از گناه و جهالت همه پُریم ما که لیاقت تو و عشقت نداشتیم بیخود به روی نام خود”عاشق”گذاشتیم محمدحسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ولی الله کشیده از همان آغاز، نرجس انتظارش را نه چندین روز و شب، نُه ماه خالص انتظارش را ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید یقین اینگونه بهتر می‌کنی حس انتظارش را فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره مکش ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را مفاتیح الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح اگر می‌گفت مرحوم محدث انتظارش را نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند نوشته در امین‌الله و وارث انتظارش را شده کرب و بلا آیینه‌ای از مُنتظرها پس کشیده موقع جان دادن عابس انتظارش را منم من روضه‌ی عباس تا اینکه بیاید او کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غریب و زار عاشقم تو آمدی بهار شد ، من از بهار عاشقم دلم چه بی قرار شد ، چه بی قرار عاشقم مرا به دار هم کشی ، دست ز تو نمیکشم به خنده ام نگاه کن ، به روی دار عاشقم تو بهترین ترانه‌ای ، سرود عاشقانه‌ای تو نازدانه‌ای و من ، ترانه وار عاشقم تو خوبِ خوبها و من ، بد بدان عالمم بخر مرا ثواب کن ، گناهکار عاشقم هزار جمعه چشم ‌من ، شدست چشمه‌ی غمت نیامدی! هنوز هم ، هزار بار عاشقم هزار سال بعد تو ، خوشی ندیده روزگار بدون تو در این شب ، سیاه و تار عاشقم هوای جمعه های من ، پر است از غریبی ات غروب جمعه بیشتر ، غریب و زار عاشقم تو آه سرد میکشی ، من انتظار میشکم تو را ندیده ام ولی ، در انتظار عاشقم عماد بهرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بهاری نمانده است در راه مانده ایم و سواری نمانده است از ردّپای رفته غباری نمانده است از شهرهای یخ زده بیرون زدیم و باز کوهیّ و سرپناهی و غاری نمانده است ماندیم تا بیاید و بر ما گذر کند دیر است آنقدر که مزاری نمانده است تقویم ها ورق ورق از ما جدا شدند تا سالهای سال بهاری نمانده است هر صبحمان دو پنجره پر بود از انار هی دست می بریم و اناری نمانده است یا اینکه مرد ندبه ما را نیامده است یا آمده است گاه و گداری ، نمانده است بر جمکران ندبه شدن خط کشیده ایم آدینه ی قرار مداری نمانده است یک روز هم می آید و می بیند آن سوار تنها نماز خوانده و یاری نمانده است محسن ناصحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وقتی غزل به عشقِ تو آغاز می شود بال وُ پَـرِ پـریدنِ من باز می شود وا می شود زبانِ قلم می شود غزل دارد غَزل نوشته اَم اِعجاز می شود هیچم ولی همین که تو را می زنم صدا عرشِ خدا اسیرِ همین ساز می شود لطفِ خـداست نوکـری آلِ فاطمه پس صوتِ دلخراشِ من آواز می شود این نابَلَد همین که به مضمونِ تو رسید استادِ فَـنُّ و قافـیه پَرداز می شود تو آمدی وُ سامـره شد سُـرِّ مَن رَایٰ دارد زمان زمانه یِ پرواز می شود آقا مرا مسـافرِ سردابِتـان کنید با یک نگاه زائرِ چِشمانِتان کنید جان می دهم برایِ همین لحظه یِ وصال بیداری اَم کـنارِ تو شیرین تر از خیال حس می کنم کنارِ تواَم پایِ پرچَـمَت بیخودکه نیست اینهمه احساس وُ شور وُ حال یاایـُّهاَ العَـزیز به کامَـم عسل بریز آقا بِدِه جـوابِ مرا پیش از سوال کِی می شود که سر بِگُذارم به پایِ تو پس کِی به این گدایِ حرم می دهی مَجال زیباترین سروده یِ شبهایِ شعـرِ ما اِی کاش اِتصّـال شود ختمِ اِنفِـصال باران که می زند به خودم می دهم اُمید آمـد نویدِ آمـدَنَت با همـین رِوال باران زد وُ هـوایِ دلم روبه راه شد خورشید مستِ دیدنِ این قُرصِ ماه شد ای قرصِ ماهِ فاطمه قَدری سخن بگو عجـِّل علیٰ ظهورِکَ یابن الحـسن بگو روزِ کـمالِ دینِ خـداوند آمده از دلبرِ زمیـن وُ زمان یارِ من بگو از آرزویِ تَک تَکِ خـدمـتگزارها از آخرین ولی وُ یَلِ بُت شِکن بگو از مهربانی نَبـی وُ هیـبَتِ عـلی از مادر وُ دعایِ حسین وُ حسن بگو از لحظه هایِ راز وُ نیاز وُ عبادَتَش از علمِ باقری وُ صداقت…. سخن بگو از کَـظمِ غِیـظِ کاظمی وُ رأفـتِ رضا از جود وُ از هدایت وُ از حُسنِ ظَن بگو آمد چکـیده یِ همه یِ خلقَـتِ خدا هفت آسمان نشسته سرِ راهِ سامرا دارد دوباره می رسد از سامرا خبر داده به لطفِ حق شجـرِ سامرا ثَمر دور از دو چشمِ توطئه وُ فتنه وُ نِفاق دارد عروسِ فاطمه بَر دامَنَش پسر از رویِ انتظارِ ظهورش چقدر خوب…. تشخیص داده می شود اِنگار خیر وُ شر یا جامِعُ الائمـّه….وَ یا کاشف الکروب اِی نور چشم فاطمه مهدیِ منتَـظَر نادِ علی بگـو وُ به دادِ دلم برس یا فارِسَ الحِجاز…. علمـدارِ دادگر هر کس خدا برایِ خودش انتخاب کرد بی سر به شوقِ دیدنِ تو می دَوَد به سَر آقا اگـر اِشاره کنی می دَهَـم سَرَم مُردَن به عشقِ توست همان نذرِ مادرم آقـا تمـامِ ایل وُ تَـبارم فدایِ تو یک عمر گفته اَم که بمیرم برایِ تو قرآن بخوان کمی دلِ داوود را بِبَر رویایِ اهـلِ عـرش شده ربَّنـایِ تو یوسف هزار بار صدا زد که جانِ من… قـربانِ یک نگاهِ تو وُ رونَـمایِ تو تو آمدی شبیهِ عمو سفره وا کُنی حاتم شود گدایِ تو در سَرسَرایِ تو یک سالِ دیگر از تو شدم دور دلبرم این مبتـلایِ تو شده درد وُ بلایِ تو آقا بیا وُ حـالِ مرا رو به راه کن تا عاشقانه پَر بزنم در هـوایِ تو عالَم به شوقِ آمَدَنت ندبه خوانِ توست چشم انتظارِ تو حـرمِ عمّه جانِ توست حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
رتّل القران رتّل القران امّا باده را ترتیل کن روزگار دشمنت را سرگذشت فیل کن از سیاهی ها ببر اندیشه ی پیکار و پس آیه نصرُ منَ اَلله را خودت تاویل کن همچون هفتاد و دو تن سر از سران روزگار سیصد و اندی بیاور امر کن تحمیل کن چشم من در روزه ی نادیدنش جانا گرفت عید فطر ما عطا کن روزه را تعطیل کن قلب یعقوبت شکسته تازه کن اندیشه را سوره ی یوسف بیاور آیه ای تنزیل کن زنده ها گر مرده اند بهر تمنای غمش مردگان را زنده کن ساغر بده تقتیل کن رستم و سهراب هم، از مرگِ هم رنجیده اند خان آخر را ببر شهنامه را تکمیل کن تا که من عهد تماشایت بخوانم بر غزل حرمتِ دیدار رخ را بهر جان تحلیل کن دیده ی یعقوب زخم است از تمنای وصال عطر پیراهن بیاور سال را تحویل کن فوت آخر را بکن این کوزه گرها مرده اند با دمت آدم بساز و اندکی تعجیل کن ذوالفقارت را به حرف آور ولیکن بعد از آن سوره ی والعصر را با صبر خود تکمیل کن چون به دریا ریختی خاکستر فرعونیان خواهشا از شیخ کاشی هم کمی تجلیل کن سید علی حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹