eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
زهری آمد ای که بر جودت سلیمان نبی رو می زند روبروی گنبد تو نوح زانو می زند صحن و ایوان تو را جبرییل جارو می زند شمع عمرت در جوانی از چه سو سو می زند بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است ذکر مظلومیّتت در شهر پر آوازه شد در جوانی رشته ی عمر تو بی شیرازه شد زهری آمد رخنه کرد و درد بی اندازه شد زخم های کهنه ی آل پیمبر تازه شد باز یا رب بی وفایی زنی در اهل بیت روضه های مجتبی و زهر همسر، اهل بیت زهر گاهی چند سالی با جگر سر می کند رفته رفته مرغ روحت را کبوتر می کند گاه زهری در جگرها کار خنجر می کند قلب ها را پاره و جان را مکدّر می کند در دلت آقای من این زهر کار دشنه کرد مثل جدّت، لحظه ی آخر تو را لب تشنه کرد مثل جدّت، لحظه ی آخر تنت بی تاب شد تشنه بودی و لبت محتاج قدری آب شد آب هم چون کربلا در خانه ات نایاب شد ذکر لبهایت”علی این تشنه را دریاب” شد وقت مردن،جرعه آبی بر جگرها خوشتر است آب خوردن اصلاً از دست پسرها خوشتر است همچو بسمل! وای بر من، می زدی تو دست و پا هلهله می کرد دشمن، می زدی تو دست و پا در سرای خویش اصلان، می زدی تو دست و پا بشکند دستان آن زن، می زدی تو دست و پا ای شب قدر رضا، قدر تو را نشناختند پیکرت را روی بام خانه ات انداختند سایه سار پیکرت، بال کبوترهای شهر گریه کن های غمت، چشمان مادرهای شهر سینه زن های شما دستان خواهرهای شهر پیکر تو دفن شد مانند پیکرهای شهر کربلا امّا تنی عریان به روی خاک ماند داغ یک سینه زنی در سینه ی افلاک ماند امیر عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ناله ها مردم و هنگام جان دادن کسی با من نبود حجره ام دربسته بود و خانه ام ایمن نبود هادی ام را هم به سختی زیر لب دادم ندا قدرتی دیگر برای این صدا کردن نبود من بحال مرگ بودم قاتلم در شور و شوق انتظاری بیش از این از جانب دشمن نبود دست وپا تا می زدم رقاصه ای کِل می کشید آرزوی دیگری آن لحظه جز مردن نبود ناله های غربتم در هلهله جوهر نداشت خانه تاریک و سردم مأمن ماندن نبود آب می جستم مگر قدری کنم رفع عطش آب بود و جرعه ای از آن نصیب من نبود شکر می کردم خدا را تشنه ام مثل حسین نیزه ای اما به حلقم وقت جان کندن نبود سینه ام از چکمه های قاتلم سنگین نشد خنجری بالا سرم هنگام جان دادن نبود کاش یک خواهر برای غربتم می ریخت اشک خنده کن بسیار بود و گریه کن اصلا نبود خواهری را یادم آمد در میان قتلگاه محرمی دیگر برای عمه را بردن نبود پیکرم را با جسارت روی بام خانه برد سایه بال کبوتر بود و جان در تن نبود این جوانی را نثار عمر زهرا می کنم گرچه در باغ و بهارم فصل گل چیدن نبود غصه پهلو شکسته این جوان را پیر کرد چاره ای دیگر در این ماتم بجز رفتن نبود زود رفتم تا که زود آید امام منتقم نیتی دیگر به غیر از یار او بودن نبود محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قرارِ قلب خاطـرات من از رضـا این است سفره ای که همیشه رنگین است حُـبِّ سلطان اصالت دین است سرنوشت غـلامْ شیـرین است این دعـ‌ــا بی قرار آمـین است به فـدایِ جـواد او جـانم السَّلامْ ای قرارِ قلب وجود ای خـداوند از شما خـشنود هردلی شد به نامتان مسعود حـق کـند دشمن تو را نابود دارم عشقـَت میان تار و پود من غلام جــــــوادِ سلطانم تو نداری نظـیر و همـتایی ردِّ پای عـلی و زهـرایی نَفَس نابِ تو مسیحایی وارث اشک و آه مـولایی کُنج حجره غریب و تنهایی روضه هایی عجیب می خوانم مَحـْرمت خانه را جهنـّم کرد همسرت سینه را پراز غم کرد خون به قـلب تمام عالَم کرد قصّه یِ مجـتبی مجسّم کرد هرچه جُعده نمود اوهَمْ کرد چه کند اُمّ‌‌ِ فضل!!!....حـیرانم شد جواب محبّت تو عذاب سوختی مثل جَدَّت امّا آب..... نَرسید وُ شده دلِ بی تاب... روضه خوانِ حسین و طفل رباب دست و پا می زنی چُنان ارباب یاد گـودال وُ سـم‌ِّ اسبانم تـَهِ گـودال هر کسی آمد ضربه ای بر غریب مادر زد خنجر و تیر و نیزه... مشت و لگد پیرمـردی عصا زده مـُمْـتد غصّه یِ عمّه زینبت بی حـد از غـمِ شاه تشنـه گـریانم دَمِ آخر که می شوی بی حال روضه خوانی به یاد قدِّ هلال روضه یعنی حسین در گودال آتش و معجـر و موی اطفال پیکـر بی سری که شد پامال ندبه خوان روی نیـزه قـرآنم حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جود و عطا سلام معنیِ توحید یا امام جواد سلام مَاْمَنِ امیّد یا امام جواد مدینه نور گرفت از جمال زیبایت تویی عشیره‌ی خورشید یا امام جواد گدا گرسنه نخوابید در مدینه شبی ز بسکه جود و عطا دید یا امام جواد تمام شهر درِ خانه‌ات دخیل شدند همین‌که نام تو پیچید یا امام جواد مدینه خشک نبود و، همیشه باران هم به ربنای تو بارید یا امام جواد تمام جود و عطا را از اول خلقت خدا به نام تو بخشید یا امام جواد نقاب چهره‌ی تو لحظه‌ای کنار کشید به عرش نور تو تابید یا امام جواد به علمِ کودکیت دشمن تو ایمان داشت سؤال از تو که پرسید یا امام جواد بمیرد آنکه به سن جوانی از رهِ کین بساط عمرِ تو برچید یا امام جواد تمام جسم تو از گریه‌ی جگر خون شد ز هم درونِ تو پاشید یا امام جواد تو زهر خوردی و پشت در ام‌الفضل به حال و روز تو خندید یا امام جواد رضا باقریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جوانِ رضا عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید به پریشان شدن بال و پرش خندیدند درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف دست میبرد به سوی کمرش،خندیدند آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین همگی جمع شدند دور سرش خندیدند یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد بر نفسهای بدون اثرش خندیدند زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند دست پا می زند و نیست کنارش پدری تا ببیند به عزای پسرش خندیدند کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود لشگری دور تن مختصرش خندیدند هر چه می گفت حسین یاولدی یاولدی... عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بی قرار لطفِ یزدان به من ُو ایل و تبارم کم نیست بهتر از تو به خدا در هـمه یِ عالَم نیست تو جـوادی و منم سائـل دربار شما سفره انداخته باشی عـددی حاتم نیست همه یِ هستیِ سلطانِ خراسان به خدا... هر که از عشـقِ شما دم نزند آدم نیست کاظـمینی شدنم راه حسیـنی شدن است ذرّه ای فـرق مـیان تو و اربابـم نیست سنگ عشقت به روی سینه اگر می کوبم روز محشر به خدا جز تو کسی پشتم نیست بی قرار حـَرمت هـستم و می دانم که... تا نخواهد پدرت حکم حـرم محکم نیست کـربلا می روم از صحـنِ تو انشاءالله می زنم در حَرمت جار که دلدارم نیست حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ایهاالجواد تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر این گوشه چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از حداکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حداقل ، فقیر از دیگران اگر چه شنیده کرم ، ولی دیده همیشه لطف تو را در عمل فقیر با دست پر به خانه ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر (( دارایی کریم به منزل نمی رسد ))* درباره ی تو ساخته ضرب المثل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد زندگی تلخ به کامش عسل فقیر  مجتبی خرسندی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تو زخم دیده ای برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش تو زخم دیده ای پر خود بر زمین مکش ای مادری تر از همه کم دست و پا بزن پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش بر تار گیسوان تو جای لب رضاست این گیسوی مطهر خود بر زمین مکش اسباب رقص و شادی زن ها شدی چرا صورت به پیش همسر خود بر زمین مکش اینان ز دست و پا زدنت کیف می کنند طاقت بیار و پبکر خود بر زمین مکش بر روی نازنین لب تو خاک و خون نشست پس آیه های کوثر خود بر زمین مکش شکر خدا که نیست تماشا کند رضا گوید دو دیده ی تر خود بر زمین مکش در کربلا پدر به پسر التماس کرد برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش بس کن حسین آبروی خویش را مبر زانو کنار اکبر خود بر زمین مکش کار عباست بردن این جسم زینبا با گوشه های معجر خود بر زمین مکش  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
در پناه تو ماییم در پناه تو یا حضرت جواد محتاج یک نگاه تو یا حضرت جواد هستیم عذر خواه تو یا حضرت جواد قربان روی ماه تو یا حضرت جواد ما زنده از عطای جوادالائمه ایم یک عمر خاک پای جوادالائمه ایم هر کس که خاک پای تو شد سرفراز شد از منت عطای همه بی نیاز شد حرزت در این زمانه ی غم چاره ساز شد گفتیم یا جواد و در بسته باز شد غیر از جواد واژه ای اندازه ی تو نیست لطفی شبیه لطف پر اوازه ی تو نیست بر این دل شکسته ام ای جان نگاه کن ماییم و این زمانه ی بحران نگاه کن بر حال روزگار پریشان نگاه کن اقا به جان شاه خراسان نگاه کن ای مرهم همیشگی خسته جانی ام لطفی نداشت بی کرمت زندگانی ام ای در شکوه نام تو درمان درد ها سر میرسد کنار تو کتمان دردها هرچند بر دلم زده باران دردها درمان اگر تویی که به قربان دردها اقا تمام زندگی ام زیر دین توست در دل همیشه حرف تو و کاظمین توست دست جواد خسته ی بخشش نمی شود وقت عطا معطل خواهش نمی شود اقام جز به نور ستایش نمی شود مدحش به صد کتاب نگارش نمی شود درمانده ایم و خنده ی مولا علاج ماست این اشک شوق در شب دنیا سراج ماست وقتی که غم به شانه سرازیر می شود حتی جوان ز زندگی اش سیر می شود در عنفوان زندگی اش پیر می شود لبخند دشمنان به دلش تیر می شود مثل پدر دلش به غریبی دچار شد زهرا زا داغ عمر کمش داغدار شد جان می دهد غریب ترین غریب ها دف می زنند دور سرش نانجیب ها افتاده بود و طاقت برخواستن نداشت جز خاک و خون نشانه ی دیگر به تن نداشت از بس که در غریبی خود دست و پا زده تنها و خسته جان نفسش بند امده می سوزد از عطش ولی ابش نمی دهند هستند اهل خانه،جوابش نمی دهند خون می چکد ز لعل لب اسمانی اش گویا خنک شده جگر یار جانی اش از خاک تا به بام تنش را کشیده اند حالا کبوتران خدا سر رسیده اند بی احترام شد بدن حجت خدا اما سرش نشانه نشد روی نیزه ها هرچند تا سه روز تنش افتاب خورد از نعل تازه کی بدنش خاک و اب خورد؟ هرچند خاک و خون ز لبانش جدا نشد دیگر به خیزران لب او اشنا نشد حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قاتلت آشناست قاتلت آشناست واویلا همسرت بی وفاست واویلا بدنت تیر می‌کشد، یعنی مرگ بهرت شفاست واویلا خنده‌ی ام‌فضل ملعونه حاصل گریه‌هاست واویلا مثل زهرا به خاک افتادی در دلت غم به پاست واویلا آن کنیزی که می‌کنَد خنده چه قدَر بی حیاست واویلا فاطمه آمده به بالینت حال وقت عزاست واویلا این شب آخری به یاد حسین حجره‌ات کربلاست واویلا تشنه‌ی آب هستی ای مولا این اشاره به جاست واویلا تشنه‌ای که جدا شده سر او گل خیرالنساست واویلا روی خاک است با تنی عریان کفنش بوریاست واویلا بدنش زیر دست و پا و، سرش به روی نیزه‌هاست واویلا گریه‌های حزین یک خواهر از چه رو بی صداست واویلا نغمه‌ی یا بنی می‌آید این صدا آشناست واویلا چه قدَر تیر در بدن دارد به تنش کهنه پیروهن دارد   رضا باقریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بدنت آب شد شد عطش غالب و از تو جگری باقی نیست بدنت آب شد ازتو اثری باقی نیست هی نفس می زدی و تشنه زمین می خوردی از تو ای جان رضا، بال و پری باقی نیست این همه هلهله را آه تو پاسخگو نیست بس کنیز آمده جای گذری باقی نیست همسرت هم به تو و العطشت می خندد هیچکس نیست کنارت نفری باقی نیست تا لب بام کشیدند تو را با صورت با چنین حال، برای تو سری باقی نیست  رضا رسول زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
صدای خنده ی کفتار زهری میان سینه ای بیمار میپیچید غم برگلویش چون طناب دار میپیچید یک آن تمام نظم عالم را بهم میریخت تا ناله اش در گنبد دوّار میپیچید از دردهایش کم نمیشد ذره ای حتی روی زمین حجره هر مقدار میپیچید یک سو صدای ناله ای جانسوز می آمد یک سو صدای خنده ی کفتار میپیچید روی شکم هرقدر پارا جابه جا میکرد طاقت نمی آورد و بالاجبار میپیچید لب تشنه جان داد و صدای `یَبنی المظلوم” با گریه های مادری هربار میپیچید هنگام برخورد سرش با پله های بام در گوش زهرا ضجه ی دیوار میپیچید دیوار گفتم داغ مادر را تداعی کرد جنگ میان آتش و در را تداعی کرد آمد فشاری استخوان سینه مو برداشت دستی رسید و چهره ی آیینه مو برداشت تا عرش زیر چکمه ی یک بی شرف افتاد در یک طرف افتاد مادر یک طرف افتاد این اتفاق تلخ را تاریخ میفهمد داغ درون سینه ها را میخ میفهمد عالیه رجبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
عرش خدا می لرزد چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد در خراسان دلت قلب رضا می لرزد پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد کمی از رنج غریبیِ شما بردارد از ترک های لبت درد عطش می بارد چقدر حجره به گودال شباهت دارد افتابت به لب بام تماشایی شد تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد دل خورشید به تنهایی تان می سوزد چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زهرِ جفا دشمنانت یک طرف ، آن آشنا از یک طرف بی‌وفایی یک طرف ، زهرِ جفا از یک طرف کلِّ عالم خون بگرید در عزای تو کم است ارضیان از یک طرف ، اهلِ سما از یک طرف ارباً إرباً شد دلت از فتنه و نامردی‌اش زهرِ کاری یک طرف ، رقاصه‌ها از یک طرف تشنه‌ای و ... طالبِ آبی و ... این ها یک طرف بر زمین می‌ریزد آب آن بی‌حیا از یک طرف می‌کِشد جسم تو را تا بام خانه ، پیکرت میخورد بر کنج پله ، بی‌هوا از یک طرف خاطراتِ کوچه و گودال پیرت کرده‌اند داغِ مادر یک طرف ، کرببلا از یک طرف تشنگی تاب و توانش را ربود و ناگهان بر زمین افتاد از زین شاه ما از یک طرف پیرمردان آمدند و بهرِ قربت میزدند با لگد از یک طرف ، چوبِ عصا از یک طرف کربلا بال کبوتر نیست ، جانم را گرفت ... ... بادِ داغ از یک طرف ، زلفِ رها از یک طرف روزیِ ماه محرم از شما خواهم گرفت رزقِ اشک از یک طرف ، سوز و نوا از یک طرف از سوی قم یا خراسان یا که از عبدالعظیم راهی‌ام کن اربعین کرببلا از یک طرف محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا جواد الائمه سر را زِ خاکِ حُجره اگر بَر نداشتی تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی خواهر نداشتی که اگر بود می‌شکست وقتی که بال می‌زدی و پَر نداشتی از طوس آمدند بِگِریند در غمت یاری به غیرِ چند کبوتر نداشتی وقتی که زهَر بر جگرَت چَنگ می‌کشید جُز یاحسین ناله‌یِ دیگر نداشتی ختمی گرفته‌اند برایَت کنیزکان لبخند می‌زدند و تو باور نداشتی تو تشنه کام و آب زمین ریخت قاتلت چشمت به آب بود و از آن بَر نداشتی کف می‌زدند دور و بَرَت تا که جان دهی کف میزدند و تاب به پیکر نداشتی کف می‌زدند ولیکن به روی دست دستِ زِ تن جُدایِ برادر نداشتی شُکرِ خدا که پیرهنی بود بر تنت یا زیرِ نیزه‌ها تنِ بی سر نداشتی شُکرِ خدا که لحظه‌ی از هوش رفتنت خواهر نداشتی ، غمِ معجر نداشتی حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بابُ الجواد هم آسمان قصیده‌ای از بی کرانی‌اش هم بی کرانه‌ها غزلِ آسمانی‌اش ای کال‌ها کمال سرِ کوچه‌باغ اوست باید رسید تا به خدا با نشانی‌اش او در مدینه جای پدر را چه پُر نمود در غیبت پدر ، پسر و میزبانی‌اش باغِ معارف است حدیثش ، پیمبران حَظ می‌برند موقعِ شیرین زبانی‌اش از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست نوشیده است از لبِ جام دهانی‌اش بابُ الجواد حاجت ما را چه زود داد مشهد پُر است از نفسِ مهربانی‌اش شش‌گوشه شد ضریحَش اگر بی دلیل نیست از شش جهت گداست در این میهمانی‌اش یارب مگیر فیضِ شبِ کاظمین را هرکس خوش است پیشِ عزیزان جانی‌اش وقت زیارت است و عباراتش از رضاست قربان کودکیش فدای جوانی‌اش حالا کبوتران همه از مشهد آمدند تا آسمان بام ؛ پِیِ سایبانی‌اش آقایِ طوس از جگرش آه می‌کشد در کنجِ حجره تا پسرش آه می‌کشد اُفتاده است رویِ زمین و برابرش لبخند می زند به تقلاش همسرش اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش قسمت نبود آب بنوشد بجای آن خاکی شده است حیف لبانِ مطهرش باب‌الحوائج است ولی می‌توان شنید از بینِ حُجره ناله‌یِ موسی بن جعفرش این دفعه می‌زدند به دَف تا که جان دهد کَف می‌زدند وقتِ نفسهای آخرش از پا گرفته و بدنش می‌کشند...وای تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش خون گریه می‌کند لبه‌یِ تخته سنگ‌ها از بَس که خورد بر لبه‌یِ پله‌ها سرش این پشت بام گودی گودال نیست شُکر با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش سخت است فکر این غم و سخت است باورش مردی که قاتلش بشود زهرِ همسرش حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جگر پاره پاره‌ات تشنگى از نگاهتان پیداست جگرت بى شکیب میسوزد جگر پاره پاره‌ات پیشِ عده‌اى نانجیب میسوزد دست و پا میزنى و می‌گویى جرعه‌اى آب...تا که جان گیرم باز تکرار مى‌کنى آقا جرعه‌اى آب...وَرنَه میمیرم... چقَدَر پیر گشته‌اى آقا گیسوانت همه سفید شده داغ که به روى دل دارى؟ پدرى که ز زهر شهید شده؟ همه ى شهر با تو لج کردند دلشکسته شدى و مایوسى حس غربت به خانه ات دارى... با غریب مدینه مانوسى..... اى على اکبرِ امام رضا کاش خواهرى کنارت بود کاش تنها نبودى آقا جان کاش همسرى کنارت بود گرچه تنهایى‌ات مسلّم شد سر پیراهنت که دعوا نیست بدنت زیر آفتاب اما.... بدنت زیر دست و پاها نیست جاى شکرش همیشه باقى است سرِ تو از تنت جدا نشده کفنت کرده‌اند آقا...شکر قسمت تو بوریا نشده آرمان صائمى لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ابن الرضا درحقیقت رنگ غم تغییر کرد آخرین انگور هم تغییر کرد درمیان چشم انگور سیاه جای آب و جای سم تغییر کرد در زد آقا از صدای در زدن؛ زود رنگ متّهم تغییر کرد پس به روی زن نیاورد و نشست اینچنین نوع کرم تغییر کرد دانه ی انگور را برداشت و... گفت شاید که زنم تغییر کرد زن ولی وقت تعارف هم که شد یا جوادی گفت و کم تغییر کرد دم که پایین رفت آقا خوب بود حال او در بازدم تغییر کرد چون حسن مثل حسین و مثل خویش حالتش در هر قدم تغییر کرد... پس غریبی دروطن تکرار شد شمع بودن سوختن تکرار شد یک حسین تشنه در هنگام زهر بعد از آن صدها حسن تکرار شد چونکه ام الفضل،ام الرّذل گشت باز نامردی زن تکرار شد چون که مثل طوس در بغداد هم زهر و انگور و دهن تکرار شد پس غریب بی کفن در دشت...نه پس غریب با کفن تکرار شد با دهان و با گلو و با جگر یک نبرد تن به تن تکرار شد اِرباً اِربا...نه ولی سرخ و کبود ماه زیر پیرهن تکرار شد باچه توجیهی مداد از هم نریخت؟ هرقدر توضیح داد از هم نریخت با وجودی که گذشت از جسم تو ازچه خاک و ابر و باد از هم نریخت؟؟؟ باورش سخت است که با حرز تو آیه آیه ان یکاد ازهم نریخت کربلا تکرار شد اینجا ولی پیکر بغداد...داد از هم نریخت درقیاس اکبر و فرزند تو لااقل جسم جواد از هم نریخت کربلا در کوچه ودر طوس بود با جواد این امتداد از هم نریخت شکر که پیراهنش بر پیکرش هر قَدَر هم شد گشاد از هم نریخت اِرباً اِربا گشت آقا از درون از برون شاید زیاد از هم نریخت سخت برهم ریخت در مشهد،رضا با وجودی که جواد از هم نریخت مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا جواد الائمه به نام تو بهشتی می کنم حال جهنم را خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را بدون جلوه ات در کودکی ، باور نمی کردند تکلم های در گهوارهٔ فرزند مریم را نٙوٙد ساله برای طفل نُه ساله تواضع کرد تو خٙم کردی برای دست بوسی قامت خٙم را یکی از قاتلانت علم تو در خردسالی بود که رسوا کردی آخر با سؤالی ابن اکثم را حسن از حیث همسر با تو همدرد است اما او چو زینب خواهری دارد که از دل می بٙرٙد غم را اگر تشنه میان حجرهٔ دربسته افتادی به یاد جد خود با اشک بنشان آتش سٙم را شما رفتید و صدها سال لازم شد که بنویسند برای هر جواب مسأله «الله أعلم» را سید علی احمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زخم دلت ز خون دل سر مژگان تو گلستان است ز تشنگی لب خشک تو چون بیابان است تمام پیکر تو آه می کشد گویا که مو به موی تن تو ز غم نیستان است فتاد داغ عظیمی به شانه های فلک که زلف خاکی تو در زمین پریشان است زبس که چنگ زدی روی خاک این حجره تمام دور و برت نقش کندن جان است میان حجره در بسته بس تنت غلطید که گوییا به صدف همچو در غلطان است حروف واژه محرم چو میله های قفس صدای هلهله و خنده قفل زندان است نمک به زخم دلت ریخت کاسه آبش که کاسه در کفش انگار چون نمکدان است نشد که آب لبی تر کند ز لبهایت صدای العطش آب صوت باران است پدر زطوس فرستاد سایبانت را که آفتاب عراقی عجیب سوزان است خدا کند که نسوزد تنت شبیه حسین شبیه ان بدنی که چون نیستان است به زیر تابش خورشید داغ کرببلا سه روز سوخت همان پیکری که عریان است موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ولی الله از هر چه توبه کرده ام آقا، گذشت کن بر این همه توسّلِ بی جا، گذشت کن حبِّ گناه، مانده بر این، قلبِ عاصِیَم دارم فقط به دل، غمِ دنیا، گذشت کن هر شب به صد بهانه، به دنبالِ هیئتم فردای آن، بدی ست مُهیّا، گذشت کن انگار حاجتم شده، یکبار دیدنت این هم غمی، به دیگرِ غمها، گذشت کن تا کِی به ادّعای تهی، دَم زِ تو زدن تا کی، « اَحارُ فیکَ » به لبها، گذشت کن ای رمز و راز و علّتِ خلقت، نگارِ من بگشای، بر بشر، تو معمّا، گذشت کن سر گشته و خرابم و حیران، به کویِ تو از هر چه توبه کرده ام آقا، گذشت کن حسین رضایی(حیران) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
سیلاب خون زهری تمامیِّ جگرش را گرفته بود سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود طوبای باغ سبز `رضا” زرد زرد شد آفت تمام برگ و برش را گرفته بود پروانه در هجوم ملخ ها پرش شکست آتش تمام بال و پرش را گرفته بود از درد مثل حضرت زهرا س خمیده شد با دستهای خود کمرش را گرفته بود جان می کند مقابل چشم کنیزها... یک عده پست دور و برش را گرفته بود رقص و صدای هلهله های بلندشان تأثیر آه شعله ورش را گرفته بود دور از مدینه غربت بغداد را چشید ارث غریبی پدرش را گرفته بود شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود با ضربه های ممتد او استخوان شکست در پیش خواهری که سرش را گرفته بود ای کاش بیخیال شود ساربان فقط. انگشترش ولی نظرش را گرفته بود  بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یابن الزهرا رنگ سرخ ناله هایت از ستم بی رنگ شد پاسخ نی نامه ی خون رنگ تو نیرنگ شد پرشده از نقشه ی جان کندنت این خاک ها بس که در هر جای حجره رد و پای چنگ شد قلب هر سنگی از آهت آب شد با این وجود گوش این سنگین دلان سنگین تر از هر سنگ شد کاسه آبی چند گامی آن طرف دشمن گذاشت هر قدر خود را کشیدی فاصله فرسنگ شد عاقبت وقتی رسیدی ریخت دشمن آب را تشنه کشتن اینچنین از کربلا فرهنگ شد دست وپا از بس زدی گودال گویا کنده ای چون حسین بن علی در مقتلت جا تنگ شد موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دف می زنند از بس نفس نفس زده و آب آب کرد لبها پر از ترک شد و دیگر جواب کرد بر خاک می کشند تنش را کنیزها تاریخ را روایت این صحنه آب کرد دف می زنند دور سرش پر ز هلهله است لبخندهای همسرش او را کباب کرد او را کشان کشان به روی بام می برند تیزی سنگ و خاک رخش را خضاب کرد پرشد تمام پله ز خونابه ی سرش از بس که سجده بر سر عالیجناب کرد حتما کبوتر از حرم توس بوده که خود را سپر به پیکره ی آفتاب کرد نه آفتاب طاقت بوسیدنش نداشت آن بوسه ای که بر لب ارباب باب کرد شکر خدا سرش نه به تاراج می رود نه تیر و نیزه ای بدنش را خضاب کرد گیرم سر حسین به تاراج می برید دشمن چه کار با سر طفل رباب کرد گیرم غنیمت است سر شیرخواره هم باید به معجر سر طفلی حساب کرد؟ احمد شاکری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
چاره ساز زهر آبت کرده آن قدری که پیدا نیستی نه! تو فرزند من؛ آن زیبای رعنا نیستی نیل اشکم را به دست چاره سازت خشک کن ای مسیحاروی من! کمتر ز موسی نیستی درد پهلوهای تو ارثی ست، بر آن صبر کن میوه قلبم! مگر فرزند زهرا نیستی؟ وقت مرگم آمدی، من نیز امروز آمدم با رضا باشی تمام عمر تنها نیستی! وقت مرگت درک حال من برایت مشکل است آه تقصیر خودت هم نیست، بابا نیستی! با وجود اینکه داری می کشی پا بر زمین بازهم شکرخدا که اربا اربا نیستی بازهم شکر خدا دست کسی مقراض نیست طعمه عقده گشایی های زن ها نیستی پیکرت بر پشت بام خانه خواهد رفت لیک چاک چاک و بی کفن بر خاک صحرا نیستی راس اکبر رفت روی نیزه ها در کربلا من ندارم طاقتش را، شکر آنجا نیستی صبر کردی بر مصائب، مثل اکبر روی نی شاهد سیلی به روی عمه اما نیستی اشک می ریزی `سبیکه”! آه حق داری ولی خوش به حال تو که جای ام لیلا نیستی! پیمان طالبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹