eitaa logo
💖نشر خوبیها
538 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
295 فایل
ارتباط با مدیر کانال و پاسخگویی به سوالات شرعی شما 👇 https://eitaa.com/sarbazegomnam313z لینک کانالهای ما در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/hadyehasemani 👇 http://eitaa.com/khanevadeh_mahdavi💖 👇 http://eitaa.com/khaneyeashq♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
✍نگاه پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به کوچکش بود. حسین به دنبال بچه‌ها می‌دوید. بچه‌ها فریاد می‌زدند و فرار می‌کردند. یاران پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌خندیدند. ✍حسین(علیه السّلام) از این سو به آن سو می‌دوید. مثل آهو جست می‌زد. حسین (علیه السّلام) به دنبال پسری که بزرگ‌تر از خودش بود و پیراهن سبز بلندی داشت، دوید. تا او را نگرفت، نایستاد. نوبت پسرک بود. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جلو رفت. نوه‌اش را صدا زد. ✍بچه‌ها ایستادند. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جلوتر آمد. حسین (علیه السّلام) که فهمید پدر بزرگ قصد دارد او را بگیرد، و شروع به دویدن کرد. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌دوید. بچه‌ها دوست‌شان را می‌کردند. حسین (علیه السّلام) به هر طرفی می‌رفت. از لابه‌لای مردها می‌گذشت. بچه‌ها را دور می‌زد. گاه می‌ایستاد و از پدر بزرگ می‌خواست اگر می‌تواند او را بگیرد. ✍پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نفسی تازه کرد. را به سلمان داد. بچه‌ها فریاد می‌زدند و خوشحال بودند. حسین با سرعت می‌دوید. از این طرف کوچه به آن طرف می‌رفت. نفس نفس می‌زد. خسته شده بود؛ اما دوست داشت با بیشتر بازی کند. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم خسته شده بود. همه بودند، ببینند چه کسی می‌شود. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) پیر بود و حسین هفت، هشت سال بیشتر نداشت. ادامه دارد........... (ع) ما را به دوستانتون معرفی کنید. 👇👇👇 http://eitaa.com/hadyehasemani