🔹وسط مهمترین و سرنوشتسازترین مقابلهمان با اسرائیل هستیم. هیچ پیامی و هیچ حرفی که بوی ضعف،بوی ترس، بوی ناامیدی بدهد به هیچ بهانهای پذیرفته نیست. اگر دشمن تا چندکیلومتریمان هم رسید، اگر به تعداد انگشتان دست باقی مانده بودیم، اگر خشابهایمان خالی هم شده بود، باید مثل رزمندههای دفاع مقدس با صدای تکبیرمان دشمن را عقب میزدیم، باید مدام جابه جابه میشدیم و تیر میانداختیم که دشمن خیال کند عِده و عُدهمان زیاد است، چه برسد به حالا که جنگ را به خانههای دشمن رساندهایم.
🔸 این جنگ ستاد تبلیغات ندارد، شما ستاد تبلیغاتش باشید. توی گروههای خانوادگی و دوستانهتان هر پیامی را نفرستید نکند دل یک مسلمان با پیام شما بلرزد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹به اسم مطالبهگری از مسئولین و فرماندهان نظامی، جوری حرف نزنیم که بازی در زمین دشمن باشد. آقای ما گفت:« گاهی وقتها دشمن طرحی میریزد و روی حرف حقی که یک نفر از دهانش بیرون میآید حساب باز میکند، اینجا این حرف حق را نباید زد.»
اگر میخواهیم بگوییم برای مبارزه آمادهایم جوری نگوییم که ایجاد چند دستگی و بدگمانی نسبت به مجاهدان وسط میدان کند.
🔸در آخر این رشته پست حرف من نبود که من کسی نیستم، چیزی هم بلد نیستم. اینها حرفهای اساتیدمان بود که فقط با شکل دیگری تحریر شد.
به امید نصرت جبهه حق
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما اومدیم بجنگیم
جنگ یه روزش پدافنده
یه روزش صبره
حائر
﷽ 🔹حقیقت سمیر کتاب خاطرات سمیرقنطار است. مبارزی متولد لبنان که در عملیات ترور یک نظامی صهیونیست به
﷽
🔸چهارم آذر کتاب حقیقت سمیر را تمام کردم.
از مواردی که کتاب را برایم جذاب کرد، روایت به هم پیوسته وقایع بود.تا امروز هر چه از لبنان و فلسطین شنیده بودم جزیره جزیره و جدا از هم بود، اما در این کتاب، حوادث به ترتیب زمانی و بهم پیوسته روایت میشد.
🔹سمیر میگفت:« سال ۱۹۷۵ جنگ داخلی در لبنان شروع شد. نیروهای حزب کتائب و طایفهی مارونی با مسلمانان درگیر شدند. کاربه جایی رسید که شناسنامهی افراد دستگیر شده را نگاه میکردند و اگر میدیدند مسلمان است تیربارانش میکردند.»
🔸سمیر میگفت:« اسرائیل از مسیحیان و حزئب کتائب با دادن سلاح و آموزش نظامی حمایت میکرد. دامن زدن به درگیریهای داخلی چیزی جز سود برای اسرائیل نداشت؛ تمام حواس نیروهای مبارز صرف داخل لبنان میشد و دیگر کسی فرصت درگیری با اسرائیل را پیدا نمیکرد. از طرف دیگر گروهها به دست هم کشته میشدند بدون هزینه برای اسرائیل.»
🔹جنگهای داخلی ادامه پیدا میکند. سال۱۹۸۲ اسرائیل اعلام میکند که میخواهد به جنوب لبنان حمله کند.
سمیر روایت میکند:« اولش خیال میکردیم نیروهای مبارزی که در جنوب لبنان هستند مانع از پیشروی اسرائیل میشوند اما با کمال تعجب شنیدیم که شهرها به راحتی یکی پس از دیگری تصرف شد و اسرائیل به بیروت هم نفوذ کرد.» آن زمان سمیر در زندانهای اسرائیل بود و بسیار از اتفاقات پیش آمده نگران. اما خبرهای تلخ به همینجا ختم نشد.سمیر و دوستانش در زندان از تلویزیون خبر صلح یاسر عرفات با اسرائیل را شنیدند، قرارداد صلحی که نتیجهاش خروج نیروهای مبارز فلسطینی از لبنان بود. با شنیدن این خبر اشکهای سمیر روی صورتش راه باز میکند. یاس و ناامیدی بیشتر از هر وقت دیگری در میان زندانیان جولان میدهد.
🔸بعد از خروج فلسطینیها از لبنان بشیر جمیل رئیس جمهور لبنان میشود. فردی هم سو با اسرائیل و رهبر مسیحیان مارونی لبنان.
🔹در تاریکترین لحظات یک خبر همه را متحیر میکند. احمد قیصر جوان شیعه لبنانی، با یک ماشین پژو ۵۰۴ عملیات نظامی در صور علیه مقر نظامیان اسرائیل انجام میدهد که در آن به نقل از منابع اسرائیل ۷۲ نفر کشته و بیش از ۱۲۰نفر مجروح میشوند اما منابع مقاومت خسارت دشمن را بیشتر از ۵۰۰کشته معرفی میکنند. در میان کشته شدگان جمعی از افسران عالی رتبه و بازجویان اطلاعاتی اسرائیل هم حضور داشتند.
https://eitaa.com/haer1400
حائر
﷽ 🔸چهارم آذر کتاب حقیقت سمیر را تمام کردم. از مواردی که کتاب را برایم جذاب کرد، روایت به هم پیوسته و
🔸زیاد طول نمیکشد و در سال ۱۹۸۳ عملیات دیگری انجام میشود و ۲۷اسرائیلی کشته میشوند، باز هم به دست یک جوان شیعی.
🔹این عملیاتها و موفقیتها حرکتی رو به جلو را آغاز میکند. و آرام آرام همه میفهمند هستهی مقاومت شیعی به نام حزب الله شکل گرفته است. با مقاومت حزب الله اسرائیل از لبنان خارج میشود و میرسد به روزی که نه از جنگهای داخلی خبری است نه از اشغال لبنان.
از آن به بعد لبنان تبدیل میشود به یکی از پایگاههای مقاومت. جایی که امروز چشم امید همهمان به اوست.
🔸بعد از خواندن روزگاری که بر لبنان گذشته قرابت زیادی با احوال امروز سوریه میبینیم. وقتی به سرانجام این حوادث نگاه میکنیم دیگر این سخنان حضرت آقا که میگویند:« سوریه به دست جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد.» برایمان تنها جملاتی امید بخش نیستند.
🔹اینها تجربههایی است که پیش چشم ماست. روزهایی که سوریه در انتظار آن مینشیند هر چند این انتظار به درازا بکشد وخونهای زیادی به پای آن ریخته شود.
🔸سوریه منتظر هزاران نفر از فرزندانش که به گفتهی حضرت آقا به دست حاج قاسم تربیت شدهاند میماند. بچههای سنی و شیعهای که تصویرشان را تا چندسال پیش در مستندها کنار هم میدیدیم که در دمشق مقاومت میکردند و میگفتند:« اینجا شیعه و سنی ندارد سیده زینب برای همهی ما محترم است.»
https://eitaa.com/haer1400
💠﷽💠
در میان مه
۱٫
🔶🔸طبقهی بالای کتابخانهی بابا، گوشهاش، یک ردیف کتاب بود، با رنگهای قرمز و نارنجی، آبی و سبز.
یازده دوازده سالم که بود رفتم سراغشان.
روی جلد همهشان نوشته بود: کنگره بزرگداشت سرداران و شهدای استان کرمان و سیستان و بلوچستان. خاطرات شهدای کرمان بودند.
توی همهشان یک اسم مشترک وجود داشت:قاسم سلیمانی. آن قدر این اسم را لابه لای ورقههای کتابها دیدم که برایم سئوال شد:« قاسم سلیمانی کیه؟ هنوز زنده است؟الان کجاست؟»
رفتم پیش بابا و سئوالم را پرسیدم.
بابا گفت:« زمان جنگ فرمانده لشکر استان کرمان بوده، الان هم فرمانده سپاه قدسه.»
گفتم: «سپاه قدس چیه؟»
بابا لبخند زد. انگار چشمهاش ذوق داشت وقتی که میگفت سپاه قدس نیروهایی هستن که به فلسطینیها و به سید حسن نصرالله کمک میکنن. هر جا که مظلومی کمک بخواد میرن و بهشون کمک میکنن.
تصویر بچههای فلسطینی جلوی چشمم بود، بچههایی که تلویزیون نشان میداد میان دست مردهای قدبلندی با تفنگ و لباسهای زمخت گریه میکنند و به خراب شدن خانهشان نگاه میکنند.
آن قدر از آن سربازهای تفنگ به دست بدم می آمد که وقتی شنیدم قاسم سلیمانی دارد باهاشان میجنگد من هم لبخند زدم و سرو گردنم را گرفتم بالا که بچهی کرمانم.
سالها گذشت و رسیدیم به دههی نود، سرو کلهی داعش پیدا شد، سوریه و عراق بهم ریخته بود. اسم یک نفر تکرار میشد قاسم سلیمانی.
نزدیک انتخابات بود. نوجوان بودم، دبیرستانی. میان حرفها اسم او را شنیدم.
میگفتند:«شاید بیاد برای ریاست جمهوری کاندید بشه، بالاخره تونسته یه محبوبیتی پیدا کنه.»
توی دلم گفتم:« یعنی میشه یه آدم این همه سال بین خاک و خل، زیر گلوله بدوه، بخواد محبوبیت جمع کنه تا آخرش بره پشت میز بشینه؟»
انتخابات تمام شد. قاسم سلیمانی با پوتین وسط کوه و کمر و بیابان ماند.
#حاج_قاسم
#شهدای_کرمان
https://eitaa.com/haer1400