eitaa logo
نکات‌ناب‌و حکمت‌های آیت الله حائری شیرازی
73.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
308 ویدیو
522 فایل
دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله حائری شیرازی (ره) (لطفا تقاضای ارسال فایل نفرمایید) نظرات، پیشنهادات و انتقادات 👈 @haeri1395 ادمین فروش کتاب: @Ketab_haershirazi شماره تماس: 09195194676 کانال صوتی: @haerishirazi_mp3
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸گفتاری در باب نقد رهبری🔸 چرا اگر کسی به دیگری نسبت زنا داد و چهار شاهد بر آن اقامه نکرد، بایستی هشتاد شلاق بخورد و شهادت او بعد از آن قبول نشود و او عندالله فاسق شمرده شود؟ در حالیکه می‌دانیم طرف، فساد اخلاق [را واقعاً] مشاهده کرده و برای مبارزه با فساد، [این] نسبت را داده است! هر انسانی و هر مسلمانی بر اساس انسانیت و یا اسلامیت، تحت حکم عام «کلکم راع و کلکم مسئول» می‌باشد و نسبت به دیگری، حالت داور فوتبال دارد که کارت زرد و سرخش اعتبار دارد. اما: «ان الله جعل لکل شیء حداً و جعل علی کل من تجاوز الحد حداً» (همانا خداوند برای هر چیزی حدّی قرار داد و برای هرکسی که از آن حد تجاوز کند نیز حدّ قرار داده است) آنکه به دیگری نسبت زنا داد، بدلیل آنکه می‌خواسته با فساد مبارزه کند، کارت زرد یا سرخ خود را نشان داده است. این همان «حدّی» است که خداوند برای هر چیزی قرار داده است. زنا، محکوم بوده و «نسبت دهنده»، برای مبارزه با فساد قیام کرده. اما چون چهار شاهد ندارد، از «حدّ» تجاوز کرده است و برای متجاوز از حدّ، حدّ شلاق و مجازات‌های مدنی دیگر وضع شده؛ زیرا متهم، حقوق مدنی دارد. تا چهار شاهد بر علیه او شهادت ندهند، حرمت او محفوظ است و «نسبت دهنده»، حرمت شکنی کرده و «بند تسبیح» را خواسته پاره کند؛ لذا «هشتاد شلاق» و «عدم قبول شهادت او»، کوتاه کردن دست اوست. دیواری باید حائل میان «نقد» و «تخریب» باشد. اگر قرار است «نقد» آزاد شود، باید حدّ مجازاتِ «تخریب» مشخص شود و اجراء گردد و الّا مصونیت «بند تسبیح نظام» در خطر پارگی قرار می‌گیرد. در ماشین، ترمز در اختیار راننده است و در فوتبال، کارت سرخ و زرد در اختیار داور است؛ اما در قطار، ترمز در اختیار همگان است. در ادیان الهی نیز، کارت سرخ و زرد در اختیار همگان است و همه وظیفۀ امر به معروف دارند. در قطار، هرکس بی‌جهت ترمز قطار را بکشد جریمۀ نقدی دارد. پس باید برای کاربران کارت‌های زرد و سرخ، حد و حدودی تعریف شود و برای متجاوز از حدّ، جریمه‌ای مقرر گردد. در مسالۀ نقد رهبری باید توجه داشت که همانطور که نقد و تخریب در مورد فرد، دیوارِ بلندِ هشتاد شلاق را در پی داشت؛ پس در امر رهبری، تخریب، مجازات تخریبِ همه افراد را در پی دارد؛ چون «همه» به هم می‌ریزند و «همه» آسیب می‌بینند. در فوتبال، نقد هریک از بازیکن‌ها امر رایجی است. اما نقد داور [در صحنۀ بازی] پیامدهای کمرشکن برای نظام فوتبال دارد. زیرا ابهت و کاریزمای شخصیت اوست که فوتبال را با ابهت و ممتاز می‌کند. داور باید نقش الماس را در شیشه‌بری داشته باشد. چندین نسل از شیشه‌بُرها از یک الماس استفاده می‌کنند؛ خط می‌اندازد و خط بر نمی‌دارد! آیا در جامعه هم خط انداختن و خط بر نداشتن بدلیل صلابت مسئولان است یا به حریمی است که به کمک قوانین حمایتی برای آنها قائل می‌شویم و یا به هر دو دلیل؟ شکی نیست که اگر صلابت خود مسئولین نباشد، صیانت قوانین حمایتی به تنهایی کارساز نیست و اگر صیانت قوانین حمایتی نباشد، صلابت به تنهایی امنیت شغلی برای مسئول فراهم نمی‌آورد. هرکس به فراخور اهمیت کارش نیاز به «صلابت کسبی» و «حرمت قانونی» دارد. داور را مجموعه ای از کارشناسان به صورت محرمانه نقد می کنند. اگر نقد آنها نباشد، اصلاح امر داوران و رفع کاستی های آنان، جامۀ عمل نمی‌پوشد و اگر رسم شود که همه داور را نقد کنند، داور شایسته، ایمنی نخواهد داشت و قبول مسئولیت نمی‌کند و بازیکن‌ها وقتی دیدند به جای نقد خودشان، نقد داور امکان‌پذیر است، به جای اصلاح خود به تخریب داور می‌پردازند و اصلاح نمی‌شوند. «استبداد»، اصرار بر راه کج و غلط است وگرنه «صلابت» در راه صحیح، به هیچ وجه استبداد نیست. نباید فراموش کنیم که دشمن، کارهای زشت خود را در قالب برنامه‌های قشنگ به فروش می‌رساند. «سمّ قاتل آزادی و شرافت» را در بسته‌بندی شکیل به عنوان «راه مبارزه با استبداد و خودکامگی» عرضه می‌کند. در قضیه نقد رهبری نباید جوانان فریب ظاهر قضیه را بخورند و به خاکی بروند. نگاه کنید مسأله غیبت و ظهور را. امام یازدهم مورد سؤال و نقد واقع می‌شود که اموالی که از طرف بزرگان شیعه خدمت ایشان ارسال شده کجا مصرف شده است؟ امام در جواب می‌گوید: «اگر امامت امر مستمری است و شما به آن پایبندید چرا این سؤال از اجداد من نشد؟» و از آن پس، دستور می‌دهد پردۀ سیاهی در اتاق ملاقات نصب شود و شیعیان از پشت پرده با آن حضرت گفتگو می‌کنند و از آن زمان غیبت آغاز شد. اخیراً که مردم از خواب غفلت بیدار شدند و امام امت به عنوان وکیل امام زمان (ع) روی کار آمد، جنگ هشت ساله این همه شهید و مجروح داد و با قبول قطعنامه پایان یافت و امام تمام مسئولیت آن را به عهده گرفت. همه خانواده شهداء و دیگران به نفع امام راهپیمایی و تجدید بیعت کردند. باید مواظب «کلمه حق یراد بها الباطل» بود. @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی (رضوان الله تعالی علیه)🔹 🔸و ما ادریک ماه رجب!🔸 و ما ادریک ماه رجب! رجب ماه ورودی است. زیارت امام رضا علیه السلام که مشرف میشوید، اول می رسید به بست. ارزش بست زیاد است، چون ورودی حرم است. رجب بست است، شعبان صحن است، رمضان حرم است و شب قدر، ضریح است. @haerishirazi
🔴 همه ی دوستان گرامی عضو کانال را به مطالعه ی دقیق این مطلب بسیار مهم دعوت می کنیم.
🔹آیت الله حائری شیرازی (رضوان الله تعالی علیه)🔹 🔸برای خدا مشتری درست کنید🔸 اعتکاف را ترویج کنید. جوانها، دوستهایتان و امثال اینها را بیاورید که مزهٔ مناجات با خدا را بچشند. سه روز مهمان خدا باشند. این اثر می گذارد. برای خدا مشتری درست کنید. وقتی مشتری برای خدا درست کردید، خدا اعتکافتان را بهتر قبول می کند. @haerishirazi
🎁🎉 🔸 جدیدترین اثر آیت الله حائری شیرازی روانه ی بازار کتاب شد. 🔹 کتاب «مربی و تربیت» دومین اثر تربیتی منتشر شده از مرحوم استاد است که نگاهی ، و به مفاهیم تربیتی و رابطه ی مربی و‌ متربی دارد. مطالعه ی این کتاب و را به همه ی پدران و‌ مادران، مربیان، معلمان و هرکسی که به نحوی با مقوله ی تربیت مرتبط است، توصیه می کنیم. 📚 این کتاب را می توانید از نمایندگی های نشر معارف (پاتوق کتاب) در سراسر کشور تهیه بفرمایید. @haerishirazi
🔸من جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِها🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند 🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»... نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» منبع: (@dralihaeri) @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸عصر تکاورها🔸 🔅 از زمان پیامبر ما تا به امروز 40 نسل گذشته. هر نسلی یک مقدار از نور به سمت ظلمت رفته تا امروز که ظلمت 40 برابر شده است. از آنطرف هم همینطور است، نسل اول یک مقدار از ظلمت به سمت نور رفته بود. نسل دوم ادامه داده، همین‌طور ادامه پیداکرده تا امروز، که در این دوره نورانیت نسل ما 40 برابر آن دوره شده است. 🔅 به چه دلیل امروز مؤمنین 40 برابر آن دوره نور پیدا کرده‌اند؟ دلیلش جوانانی است که برای می‌آیند. می‌دانید آنها از چه هفت‌خوانی عبور کرده‌اند؟ از هفت‌خوان فضای مجازی که یک اقیانوس است، عبور کرده‌اند. اقیانوس، بدن را غرق می‌کند، اما این اقیانوس، عقیده را زیر و رو می‌کند. در این ورطه کشتی فرو شد هزار / که پیدا نشد تخته‌ای برکنار هزار کشتی در این گرداب آمد و فروشد و تخته‌ای هم بیرون نیامد. حالا این جوان از بین این اقیانوس آمده. جوانان امروز مؤمن‌تر از جوان های دوره ی انقلاب هستند. موانعی که این جوان از آن عبور کرده، در آن زمان و برای آنها نبود. 🔅 در سربازخانه‌ها برای تربیت یک تکاور و کماندو آنها را از موانع سخت عبور می‌دهند. هیچ‌وقت یک سرباز معمولی را این‌گونه تربیت نمی‌کنند. ولی تکاور و کماندو را روی موانع می‌دوانند. عصر امروز عصر تکاورهاست. @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸اعتکاف را با برنامه های زیاد، بی روح نکنید🔸 بعضی کسانی که در این اعتکاف ها بودند، سال گذشته و امسال را مقایسه می کردند. می گفتند که سال قبل برایمان از اول برنامه گذاشته بودند، مرتباً این سخنران می رفت، یک سخنران دیگر می آمد و همین جوری ما را با سخنرانی و برنامه های مسابقه ای و ... مشغول می کردند. امسال که این برنامه ها نبود ما توانستیم انسی با خدا بگیریم، توانستیم یک ختم قرآن بخوانیم یعنی همین اعتکاف را هم که برای انس با خداست، به وسیله سرگرمی ها و مشغولیت ها از روح می اندازیم. وقتی این مشغولیت ها را کنار می زنیم و می گذاریم معتکفین در حال خودشان باشند، خودشان با خدای خودشان راز و نیاز کنند، آن وقت است که این معتکف، مزه اعتکاف را می فهمد. @haerishirazi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ کلیپ صوتی ویژه ♨️ 🎙توصیهٔ زیبا و تاثیرگذار آیت الله حائری شیرازی به معتکفین ! در جمع جوانان کانون رهپویان وصال شیراز. اعتکاف ۹۴ @haerishirazi
💠 یَا مُقَلِّبَ ٱلقُلوبِ وَٱلأَبصارِ، یَا مُدَبِّرَ ٱللَّیلِ وَٱلنَّهارِ، یَا مُحَوِّلَ ٱلحَولِ وَٱلأَحوالِ، حَوِّلْ حالَنا إِلیٰ أَحسَنِ ٱلحال. 🌸 سال نو مبارک. 🌸 🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🔸ظاهرت را شکستم تا روحت را احیا کنم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 رفیق خوش سر و زبانی داشتم. شیک پوش و خوش قیافه با ریش همواره آنکادر و کلامی آرام و منطقی و از خانواده ای اصیل. شاید همین ویژگی های رفتاری باعث شده بود در همان جوانی ما مراتب پیشرفت را چند پله، چند پله بگذراند و تا مدیر کل حراست بانک مرکزی هم برسد. پیشنهاد فرمانداری و استانداری هم داشت، اما به یکباره با یکی از سرداران متنفذ هم ولایتی که اتفاقاً معرفش هم بوده از سر غرور جوانی و شاید نابلدی و ناپختگی درگیر می شود و ناگهان از اوج عزت به حضیض ذلت میخزد. آدمهایی که درآمد بالایی دارند، نوعاً اهل پس انداز نیستند و یکباره نگاه می کنند که هیچ ندارند. 🔹 رفیق شفیق ما چند سالی در تهران ماند تا چاره ای کند. وقتی دید آن سردار متنفذ، همه راهها را بر وی بسته و از عهده اجاره منزل در تهران هم بر نمی آید به شیراز برگشت. چند سالی در منزل پدری اش سکونت داشت. با پدرش که هم مسن بود هم کمی تند مزاج نتوانست کنار بیاید و بیشتر اوقاتش را در محل رفقا می گذراند. تجرد و فقدان درآمد مشخص و حالا سنی که بالا رفته بود و ریشی که به سپیدی گرویده بود و رفیقانی که چند نسل از او جوان تر بودند و استقراض های دامنه دار، رفته رفته روحیه مصمم اش را به کلی نابود کرده بود رو به انزوا گذاشته بود. تا اینکه یکی از رفقای مشترک، عرضه انحصاری تخم مرغ شرکتی که وابسته به کمیته امداد بود را به وی سپرد. با آن پیشینه عریض و طویل، شغل تخم مرغ فروشی را با افتخار پذیرفته بود و با انگیزه ای سرشار، محل متروکه ای را با اجاره بهایی اندک گرفته بود و وسایل را هم از خود شرکت بصورت قسطی برداشته بود. چراغ کسب خود را را روشن کرده و می رفت تا زندگی اش روی غلتک بیافتد. 🔹 در همین خلال روزی با من تماس گرفت و خواست مرا ببیند. رفتم به دکان اش که حالا رنگ و بوی بهتری پیدا کرده بود. معلوم بود آبی زیر پوستش دویده بود. مرا به اتاق پشتی برد. آنجا را هم خیلی با سلیقه تجهیز کرده بود و به عنوان محل سکونت برگزیده بود. بعد از چند دقیقه ای خوش و بش، سر صحبت را باز کرد که متوجه شده صاحب ملک آنرا را به شهرداری فروخته. شهرداری هم طی چندین فقره نامه، خواسته که من محل را تخلیه کنم و از طرفی، آن شرکت عرضه کننده هم در این منطقه نیاز به عرضه کننده دارد نه در مناطق دیگر. در این منطقه هم که اجاره بهای یک دکان از وسع من خارج است و در ضمن، اینجا محل سکونت من هم هست. با این حساب هم محل کسب و هم محل زندگیم را از دست خواهم داد و دوباره آواره خواهم شد ... من که اتفاقات پر فراز و نشیب زندگی او را میدانستم که از اوج چگونه سقوط کرده و به چه زحمت حالا سر پا شده، نامه ای را خطاب به شهردار نوشتم و از او خواستم با قیمت عادله ای محل را کما فی السابق به ایشان اجاره دهد. شهردار در جواب نوشته بود: «با در خواست شما موافقت نمی شود»! و از اینکه سفارش کسی را کردم که به زعم ایشان اموال عمومی را اشغال کرده، گله گذاری بلند بالایی هم کرده بود و خواسته بود مانع اجرای قانون نشوم! و از آن جالب تر، نامه را به دفتر پدر و بنام ایشان مستقیماً ارسال کرده بود. 🔹 پدر وقتی درخواست من و جواب تند شهردار را دیده بود، در تأیید و تقدیر از شهردار متن بلند بالایی نوشت و آنرا همراه با ضمائم اش در روزنامه عصر مردم چاپ کرد و از وی خواسته بود از این به بعد هر خواسته دیگری هم از طرف وابستگان ایشان آمد با همین جسارت و تندی بازگرداند!! 🔹 در آن وقت من شیراز نبودم و بی اطلاع از همه جا در قم بودم. برخی که نامه مرا در روزنامه دیده بودند، به من اطلاع دادند. غم سنگینی بر دلم نشست. چرا در روزنامه؟! چرا پدرم مرا اینگونه خرد کرده؟! پدر چند روز بعد تماس گرفتند و گفتند: «بعضی وقتها انسان باید شکسته و بی آبرو شود تا ذلت باطنی پیدا کند و احیاء شود و اسیر عزت ظاهری نشود ... ظاهرت را شکستم تا روحت را احیا کنم» منبع: (@dralihaeri) @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸ما را آزمایش می کنند به نهر طالوت🔸 🔅ما منتهی الیه ظلم را پشت سر گذاشته‌ایم. بیش از سیصد هزار شهید این مملکت، این همه حافظ و قاری قرآن، حضور جوان‌ها در اعتکاف، احیای شب قدر و مسجد جمکران و ... همه ی اینها از آثار «نور بین‌الطّلوعین» است. در قدیم اینگونه نبود! همه دنیا بسیج شده‌اند تا سوریه را زمین بزنند و تنها به خاطر مقاومت این مملکت شیعه، استکبار نتوانسته است. این عزت ماست. اینها همه از نشانه‌های نور دوران بین‌الطّلوعین است... 🔅 (العالِمُ بِزَمانِه لاَ تُهجَمُ عَلَیهِ اللَّوابِس): یعنی اینکه بدانیم چه ظلمتی را پشت سر گذاشته‌ایم و بدانیم که چه نوری پیش روست و بدانیم چه موقعیت خطیری در حال حاضر داریم؟ 🔅 درست است که نزدیک طلوع است و ما منتظر طلوع خورشیدیم؛ اما ما را آزمایش می‌کنند به قدرت جدیدی که بعد از پیروزی انقلاب به ما دادند: (فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ‌اللَّهَ مُبْتَلِیکمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلا قَلِیلا مِنْهُم) وقتی طالوت از لشکرش سان دید، قبل از اینکه با جالوت روبرو شود به لشکریانش گفت: خدا شما را می‌آزماید به نهر. هرکس از این نهر نوشید از ما نیست و هرکس ننوشید از ماست؛ مگر اینکه یک کف دست، آب بخورد: (إِلا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیدِهِ) همه خوردند الا قلیلی؛ یعنی ! 🔅 حالا ما هم کنار این نهریم! نهری که قبل از ظهور، بدان آزموده می‌شویم. آن‌هنگام، لشکر طالوت از صحرای سوزانی عبور کردند و حسابی تشنه شدند. به آب گوارایی رسیدند و باید خودداری می‌کردند. ما هم از یک تنگنا و اسارتی بیرون آمدیم. صحرای سوزان خوف و نگرانی، زندان و شکنجه و اذیت‌ها، بعد هم که رگبار مسلسل‌ها! صحرای سوزان تحقیر و قتل و کشتار [در دوره ی طاغوت] !! 🔅خب انقلاب پیروز شد. کاخ‌های شاه، ثروت و املاک او به دست ما افتاد. از نمایندگی تا استانداری، از فرماندهی تا مدیریت ادارات. همه به دست ما افتاد. بله این نهر، نهر بسیار گوارایی است! و همه هم در آن تهدیدها و تحقیرها، حسابی تشنه عزت شده بودند. این قدرت، جلوی ما رها شد. حالا: (فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی) ! 🔅 ما را آزمایش می‌کنند به قدرت جدیدی که بعد از پیروزی انقلاب به ما دادند که با قدرتمان چه می‌کنیم؟ با این عزتمان و محبوبیتمان چه می‌کنیم؟ با این امکانات که به دست ماست چه می‌کنیم؟ بله این حکومت، نهر طالوت است. اگر از این امکانات و قدرت و ثروتمان در جهت احیای حق، و تربیت انسان استفاده کردیم، جزء (وَمَنْ لَمْ یطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی) هستیم. و اگر نه، نه! @haerishirazi
تصویر ارسالی توسط یکی از مخاطبین حرم حضرت زینب سلام الله علیها کتاب تربیت دینی کودک اثری از آیت الله حائری شیرازی ره
🔸 به مسئولین بگویید: حائری همراه با مسافرین در جاده می ماند تا مسیر را باز کنید ... 🔸 🔹 اواخر زمستان 79 بود. همه از باران سیل آسای کم نظیری می‌گفتند که در راه شیراز است، اما تلفیق آن با ریزش هوای سرد، آنرا تبدیل به بارش برفی کرد که تاکنون هم نمونه اش نیامده !! از بعد از ظهر، بارش برفِ سنگین تبدیل به یخبندان شد و گردنه های ورودی شیراز یک به یک بسته شدند. خیل عظیم مسافرها در اتوبوس و ماشین شخصی در مسیر گیر کرده بودند و می رفت فاجعه ای انسانی ببار آید. 🔹 پدر بعد از اطلاع قضیه، در فکر فرو رفت و بدون مقدمه به محافظین گفتند: «به سمت جاده برویم». بعد هم تماسی به مسئول دفتر گرفتند که از انجیر، کشمش و مویز هر آنچه که امکان دارد تهیه کنند و به همراه ایشان بفرستند. در جاده تا چند کیلومتری سعادت شهر با ماشین رفتند. جاده را برف سنگین بسته بود و امکان تردد با ماشین وجود نداشت. همراه با محافظین، گونی انجیر و مویز را برداشتند و با پای پیاده به جاده زدند تا به ماشین ها و اتوبوس در راه مانده رسیدند. آذوقه ها را کیسه کیسه کردند و بین ماشین ها تقسیم کردند تا تمام شد. 🔹 بعد اتوبوسی را دیدند که مسافرینش امیدوارانه نگاه پدر می کردند. پدر به سمت اتوبوس رفت. محافظ، ابتدا به ارامی و بعد، بلندتر فریاد زد: «حاج آقا! حاج آقا! چیزی از انجیر ها باقی نمانده» پدر اما بی اعتنا به راهش ادامه می دهد. گویی صدای او را نمی شنود. وقتی وارد اتوبوس شدند، دستی به آرامی به سر مسافرین کشیدند و بعد رو به محافظ گفتند: مطلب شما را شنیدم و روی یکی از صندلی های اتوبوس نشستند و گفتند: «به آقایان بگویید حائری همراه با مسافرین آنقدر در جاده می ماند تا مسیر را باز کنید و همه همراه هم به شیراز بیاییم» و اینچنین شد که همان شب راه باز شد !!! به نقل از «محراب توانا» محافظ مرحوم آیت الله حائری شیرازی منبع: (@dralihaeri) @haeishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸ولی فقیه، واسطه ی بین مردم و امام زمان (ع) است🔸 در زمان امام راحل در فارس خشکسالی شد. نماز باران ها خواندیم [اما باران نیامد]. حضرت آیت الله محلاتی (مسئول دفتر امام راحل) به شیراز آمده بودند و در گردهمائی ائمه جمعه استان شرکت کردند. خواسته های ائمه جمعه مطرح شد. ایشان گفتند: این مطالب جزء مسئولیت های دفتر امام نیست. من برای رفع دلخوری بین طرفین عرض کردم: ائمه جمعه از خواسته خود صرف نظر می کنند اما ما چیز دیگری می خواهیم! ما معتقدیم به وساطت امام زمان علیه السلام باران می بارد و امام(ره) را هم واسطه ی بین مردم و امام زمان می دانیم. ما می خواهیم که ایشان برای آمدن دعا کنند. چون صبح آن روز عشایر را در حال کوچ در وضع بسیار رقت آوری دیده و به ایشان گزارش داده بودم و ایشان متأثر شده بود، قول داد خدمت امام (ره) مطلب را برساند. [این درخواست در روز] پنجشنبه بود. ایشان جمعه را در نماز جمعه صحبت کردند و شنبه قضایا را به امام راحل گفته بودند. از عصر روز بعد که یکشنبه بود تا یک شنبه هفته بعد، باران چنان بارید که به من اطلاع دادند اگر چند ساعت دیگر باران ادامه پیدا کند سیل خواهد آمد! در ساعات آخر آن روز که آقای رسولی برای کاری به من زنگ زد، به ایشان عرض کردم به امام بگویید از شما باران خواستیم و بحمد الله آمد. حالا برای رفع خطر سیل هم دعایمان کنید. همین طور هم شد و قبل از سیل باران قطع گردید! شما چنین نعمت هایی دارید. این خداست که شاه را برداشته [و ولی فقیه را به شما داده]؛ کتاب هایی درباره شاه نوشته اند که آدم شرمش می شود. درحالیکه سلطنت داشته، با ماشین دنبال دخترها می کرده! با ماشین دنبال دخترهایی که موهای بور داشته اند می کرده و تا خانه، آنها را تعقیب می کرده! خداوند این نوکر اجنبی را برداشته و جایش امام مستجاب الدعوه ای گذاشته است. @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸رهبرتان مستجاب الدعوه است🔸 رهبرتان هم مثل امام، مستجاب الدعوه است. من رفته بودم! (در آستانۀ مرگ بودم). حتی نمی توانستم وضویم را حفظ کنم. اینکه الان حال من خوب شده است به خاطر قندِ دعا خوانده ی رهبر است. فرستادم نزد ایشان و گفتم برای شفا، بر نبات دعایی بخوانید. نبات نداشتند. در عوض یک قندان قند آنجا بود و ایشان هم بر آن دعا خواندند. یک مقداری از آن قند را خوردم و بهبود پیدا کردم. خیلی اثر داشت! هنوز هم آن قندها را دارم. هر وقت به من فشار می آید، [برای شفا] مصرف می کنم. @haerishirazi
📣📣 یک مهم و ضروری از اعضای محترم کانال: دفتر آیت الله حائری شیرازی جهت پیاده سازی سخنرانی ها و دروس مرحوم استاد (قدس سره)، نیاز به تعدادی طلبه برای همکاری در این زمینه دارد. 👈 لذا لطفا هرکدام از اعضای کانال که در یک حوزوی عضو است یا ادمین یک حوزوی است یا و آشنایان طلبه دارد، آگهی زیر 👇 را برای مخاطبینشان ارسال بفرمایند. 🔴 این کار می تواند به ما جهت نشر سریعتر آثار این عالم حکیم و متفکر بنماید و قطعاً یاری دهندگان به این حرکت نیز در شریک خواهند بود. @haerishirazi
بسم الله الرحمن الرحیم دعوت به کار پیاده سازی صوت با حق الزحمه ی بالا (بصورت غیر حضوری)🏅 ✅ دفتر مرحوم آیت الله حائری جهت همکاری در پیاده سازی دروس و سخنرانی های معظم له به چند نفر واجد شرایط زیر نیاز دارد: 1- طلبه (اعم از خواهران یا برادران) 2- اهل مطالعه و دارای خزانه ی واژگان بالا 3- (مهم) تسلط حداقل متوسط به نرم افزار WORD 4- دارای روحیه ی مسئولیت پذیری و نظم در کار —------------------------------ افراد واجد شرایط فوق لطفاً به آدرس https://eitaa.com/haeri_type مراجعه کنند. ⚠️⚠️⚠️ تذکر مهم: لطفا حتماً در هنگام پیام دادن در پی وی، هشتک را هم ارسال بفرمایید. * تذکر: قبل از شروع به همکاری، از متقاضیان، آزمون مختصری گرفته می شود. * کار پیاده سازی بصورت غیر حضوری انجام می شود لذا نیازی به حضور در محل کار نیست. 💥📣 حق الزحمه پیاده سازی طبق بالاترین قیمت های بازار محاسبه می شود (هر کلمه: 70 ریال، معادل تقریباً ۳۵ هزار تومان به ازای هر ساعت صوت)
🔹آیت الله حائری شیرازی(ره)🔹 🔸دانستن لحظۀ مرگ، تحمل زیادی می خواهد🔸 شما ببینید اگر انسان عادی بفهمد که مثلاً فردا مسموم خواهد شد و بعد می میرد، چقدر برای او سخت است؟ امام کاظم (ع) به همین صورت مسموم شدند. بعضی سوال می کنند این کار امام با توجه به آیه ی «وَلاَ تُلقُوا بِاَیدِیکم اِلَی التَّهلُکه» (خودتان را بدست خودتان به هلاکت نیاندازید)، چطوری می شود؟ جواب این است که خدای تعالی تکلیف را برای آنها عوض می کند، تکلیف آن ها با تکلیف مردم کاملاً فرق می کند. امام موسی بن جعفر (ع) در مرحله ی اول یک رطب مسموم برایش آوردند، حضرت آن را جلوی سگ تربیت شده ی آنها انداخت؛ سگ خورد و مرد. این سگ پیش آنها خیلی عزیز بود. دوباره آوردند و حضرت وقتی خرما را برمی داشت گفت: خدایا تا حال برای من حلال نبود؛ یعنی امر نرسیده بود، اما الآن تکلیف دیگری دارم. در جبهه، آنهایی که خیلی مخلص بودند، در سفر آخر خداحافظی می کردند که من از سفر بر نمی گردم. آنهایی هم که خالص تر بودند، هفته شهادتشان را پیش بینی می کردند. بعضی که از اینها خالص تر بودند، روز را می دانستند! آقای خزعلی تعریف کرد که طلبه ای که به جبهه رفته بود گفت: رزمنده ای سئوال کرد: آدم تشنه اگر یک ظرف آب داشته باشد، با آن وضو بگیرد بهتر است یا از آن بخورد؟ گفتم حفظ بدن واجب تر است. بهتر است آب را برای خوردن بگذارد. بعد از چند دقیقه دیدم با این آب دارد وضو می گیرد. گفتم مؤمن! تو مگر مسئله اش را از من نپرسیدی؟ مگر نگفتم که این آب را برای خوردن بگذار، تو که داری آب را صرف وضو می کنی؟! گفت: اگر طرف بداند که نمی ماند چطور؟! گفتم منظورت چیست؟ گفت: مثلاً بداند که ساعت 10:30 شهید می شود و تا آن موقع یک ساعت بیشتر نیست! چون دیدم از این حرف ها می زند دیگر با اوحرف نزدم و منتظر بودم که ساعت 10:30 بیاید و به او بگویم که این چه حرفی بود که زدی؟ همینطور که من به ساعت نگاه می کردم دیدم رأس ده و نیم، خمپاره ای آمد و او شهید شد. بعضی تعجب می کنند که امامان ما از شهادتشان خبر داشتند. کسی که ایمانش بالاتر برود، امتحانش هم شدیدتر می شود. هر چه مرگ تصادفی تر باشد، سبک تر است. هر چه لحظه ی مرگ مشخص تر باشد، استقامتش هم سخت تر است. @haerishirazi
عزیزانی که برای آگهی پیاده سازی آثار آیت الله حائری شیرازی به کانال وارد شده‌اند، جزئیات همکاری را در آدرس زیر مطالعه نمایند: @haeri_type
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بشنويد| صوت كامل جلسه 1 توسط آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه
🔹آیت الله حائری شیرازی:🔹 🔸توبه باید پله پله باشد🔸 گفتهاند لقمه را کوچک بگیرید و خوب بجوید، بعد بخورید. «توبه» هم همینطور است. ذره ذره. خرده خرده. چرا وقتی زیاد تمرین خط میکنی، هر چه بیشتر مینویسی بدخطتر میشوی؟ کم بنویس اما خوب و با تأمل بنویس. «توبه» یک شبه، یک شبه هم از بین میرود. بارانی که شدید و سریع میآید، سیل میشود و از بین میرود. چه بارانی در زمین فرو میرود؟ بارانی که رعد و برق ندارد، ملایم میبارد، دو شبانه روز، سه شبانه روز، هفت شبانه روز میبارد، یواش، یواش در زمین فرو میرود و سطح آب چاهها را بالا میآورد، سیل نمیشود و در منزلگاه خودش قرار میگیرد. «توبه» مثل نردبام، پلّه پلّه است. اگر چند تا از تختهها را برداشتی آیا میتوانی از این نردبام بالا بروی؟ تقریبا غیر ممکن میشود بالا رفتن از این نردبام. بشین تأمل کن، با خدای خودت صحبت کن. بگو این تکه این جوری شده و میخواهم ذره ذره درستش کنم. امروز یک تکهاش را تکرار نمیکنم. بعداً یک تکهی دیگر هم اضافه کن. نه قولی بدهی که نتوانی عملی کنی. بسیاری وقتی یک مقدار تنبّه پیدا کردند بلافاصله میگویند من هر شب باید پا بشوم و نماز شب بخوانم. تو همچین حرفی را نزن. بگو نه من نمیتوانم هر شب پا بشوم. من عادت کردهام هر شب بخوابم. بگو من هفتهای یک شب پا میشوم. من از این نماز شب دو رکعتش را میتوانم بخوانم. بعدش این را بکن چهار رکعت. بعد بکن هفتهای دو شب. حالا «توبهات» را پله پله گذاشتی. تو پلّه اول را برو در پله اول که رفتی حالا پایت به پله دوم میرسد، به دومی که رسیدی پایت میرسد به سومی و همینطور در ادامه به چهارمی. پله! پله. @haerishirazi