🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸تفاوت کار ابراهیم (ع) با عاشورا🔸
آنچه ابراهیم انجام میدهد در این حد است که زن و بچه خود را در صحرایی میبرد که نه آب، غذا و نه زیلویی در آنجاست.
اما حسین بن علی علیهالسلام زن و بچه خودش را درجایی میآورد که دیگر دوستی نمانده و همه شهید شدهاند. مدافعی از این هشتادوچهار زن و بچه نیست و همه به شهادت رسیدهاند.
اگر ابراهیم علیه السلام زن و بچه خودش را درجایی قرار داد که دوست نبود، دشمن هم نبود. اما حسین بن علی علیهالسلام باید امتحانش سختتر از ابراهیم باشد چرا که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «علماء امتی أفضل من انبیاء بنی اسرائیل» یعنی علماي امت من بالاتر از انبیاء بنياسرائيلاند و به دلیل این که از امت آخرین است و در حال تکامل و پیشرفت است.
یعنی زن و بچه خود را درجایی قرار میدهد که دوست نیست اما هرچه بگویی دشمن است دشمن عادی نیستند. دشمنی هستند که نهتنها دین ندارند و به معاد معتقد نیستند؛ بلکه مردانگی و جوانمردی هم ندارند که فرمود «یا معشر آل ابى سفيان ان لم يکن لکم دين و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا في دنياکم» به آنها پیشنهاد کرد در حد مشرکین باشید. مثل عهد جاهلیت که تا مردی زنده بود به سمت حرم او نمیرفتند برای شما هم یک پیشنهاد دارم اول کار مرا بسازید، بعد به سمت حرم من بروید.
@haerishirazi
🔸 صحبت عجیبِ شهید حاج قاسم سلیمانی:
من فکر نمیکنم حوزه علمیه صد سال دیگر هم بتواند مثل آیت الله حائری شیرازی را متولد کند. یک دانه است!
📌 جهت پیوستن به کانال آیت الله حائری شیرازی کلیک کنید 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/454361092C75c4b499d3
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸حرکت نور و ظلمت در آخرالزمان🔸
عصر ما عصری است که به خاطر حاکمیت طاغوتها، هزار سال است که عدهای از نور به ظلمت میروند «وَ الَّذينَ کفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» و به خاطر ولایت الله، عدهای هزار سال است از ظلمت به نور میروند. فاصله اینها در این عصر ما بیشتر از یک سال قبل است، بیشتر از ده سال قبل است، بیشتر از صدسال قبل است؛ چرا؟ چون هر دو در حال دور شدن از هم هستند.
بشر به ظلمتی رسیده است که در هیچ تاریخی سابقه چنین ظلمتی نداشته است. ظلمهایی در این عصر میشود که در هیچ عصری چنین ظلمتی نبود. بالعکسش هم هست. پاکهایی پیدا میشوند در این عصر که در هیچ عصری چنین پاکهایی نبودند. اینها به خاطر ولایت الله است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» . اصل ولایت است. انسان اگر تحت ولایت الهی باشد مرتباً از ظلمت به سمت نور میرود.
طاغوت اسم خاصی ندارد. هر جا خدا نبود طاغوت است. خود انسان وقتی غیر خدایی عمل کند، میشود طاغوت. ظلمتش را زیاد میکند. اما هنگامی با ولایت الله است که از ظلمت به نور میرود.
شما میگویید من با نماز از ظلمت به نور میروم یا با ولایت الله از ظلمت به نور میروم؟ نه؛ با نماز نمیروی، با ولایت میروی. وقتی ولایت نبود، انسان را دور میکند از خدا.
به عاشورا نگاه کن. مگر عاشوراییها نماز نمیخواندند؟ نماز بی ولایت میخواندند. شدند اشقیای کربلا با همان نماز، با همان حج، با همان جهاد، با همان امربهمعروف، با همان نهی از منکر، با همان روزه، با همان زکات، با همان صلهرحم. همه اینها را انجام میدادند، اما شدند اشقیای کربلا. چرا؟ چون با ولایت طاغوت بودند و این مهم است که انسان بگوید من به این رهبر (آیت الله خامنهای) حواسم هست و اقتدا کردهام، حرفهای دیگران هر که باشند حواست را پرت نکند.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸حرکت نور و ظلمت در آخرالزمان🔸
انسان عاشق عشقه. دلش میخواد عاشق باشه و گریه یکی از علائمشه. حسین بن علی علیه السلام هم خداوند شعلة دائم اشک قرارش داده.
تو شبهای شام غریبان که شمع به دست میگیرید، باد میزنه شمعتونو خاموش میکنه. بعد شمعتون رو میبرید پیش یکی که هنوز شمعش روشنه تا با آتش اون، مال خودتون رو روشن کنید.
مشعل روشن، عشق حسین بن علی علیه السلام است هر کسی پیش او بره، چراغِ خاموشش رو روشن میکنه. کشتة اشک (قتیل العبره) یعنی این. همونطوری که زمزم رو دادند به اسماعیل، اشک رو دادند به حسین بن علی علیه السلام.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه🔹
🔸امت به تبعیت از امام خود حرکت می کند و از شخصیت ها عبور خواهد کرد🔸
امت به تبعیت از امام [خود] در حال حرکت است، هر کس حرکت نکند جا میماند و امت وقتی به او نرسیده و میخواهد به او برسد او را روی دست بلند میکند و روی سر میگذارد. وقتی به او رسید نگاهش از وی بر میگردد، وقتی از آن گذشت وی را پشت سر میاندازد. این امت در گذشته کسانی را روی سر گذاشته و بعد از عبور از آنها، آنها را زیر پا نهاده است، در آینده هم کسانی را روزی روی سر و زمانی زیر پا میگذارند. این نتیجه حرکت کردن امت و تعلق و وابستگی شخصیتهاست.
(بخشی از نامه ی مهم آیت الله حائری شیرازی به رهبر معظم انقلاب در خرداد 1388)
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه🔹
🔸چرا حضرت امام، سر به سر رهبری می گذاشتند و ایشان را تحریک می کردند؟🔸
امام همیشه سعی میکرد دل آقای هاشمی را نگه دارد، اما همیشه آقای خامنهای را تحریک می کرد! خود آقای خامنهای دوره ریاستجمهوریاش آمده بود شیراز؛ با من نشسته بود دو به دو صحبت میکردیم. ایشان به من گفت: «امام خیلی به آقای هاشمی علاقهمند است. هر وقت آقای هاشمی میرود مسافرت، یک گوسفندی قربانی میکند و برای سلامتی اش میدهد به فقرا؛ وقتی هم که برمیگردد یک گوسفند دیگر قربانی میکند به عنوان شکرانه! اما این کار را برای احدی نمیکند»
امام آقای هاشمی را با نوازش حفظ میکرد که از دستش درنیاورند. اما آیت الله خامنه ای را قلقلک میکرد که اگر نفسانیتی در او هست، تا من هستم ظهور پیدا بکند و بعدش گرفتار مشکل نشود.
اگر شما یک نامهای به یک کسی بنویسید و جواب شما را به جای اینکه بدهد، بگوید ببرید در فلان مسجد و این نامۀ جواب من را بخوانید، شما چقدر ناراحت میشوید؟! میگویید من به تو نامه نوشتم، جواب نامه را بده به من. [چرا علنی خوانده شود؟] رهبری در خطبههای نماز جمعه مسائلی را مطرح کردند. امام گفت: اینطور نیست. به آقای خامنهای گفتند که امام گفته مطلب این نیست. ایشان نامه نوشت به امام که نظرتان در رابطه با خطبهها چیست؟ امام دو صفحه نوشت. گفتند خوب این نامه را چهکار کنیم؟ امام گفت: بدهید صدا و سیما ! نگفت بدهید به ایشان!
[آیت الله خامنه ای] به من گفت: «من پای رادیو بودم، دیدم دارد نامه من را رادیو میخواند!! وقتی نامه را در تلویزیون گوش گرفتم، در جواب، به امام نامه نوشتم. در نامهام نوشتم که نامه حضرتعالی را استماع و «سپس» زیارت کردم. معنایش این است که اول از رادیو شنیدم. بعد دیدم این زهر دارد؛ نوشتم نامه حضرتعالی را استماع و زیارت کردم. این بود که امام هم جواب داد شما «خورشیدی» هستید که اطراف خود را روشن میکنید، یعنی امام لقبی به ایشان داد که تا آن موقع به کسی نداده بود.
در دوره ریاستجمهوری ایشان هم میفرمودند که اگر قرار باشد ۵۰ نفر به مجلس معرفی شوند، نفر پنجاهویکم نخستوزیر سابق نخواهد بود. در حالی که نظر امام (ره) بر این بود که در هنگام جنگ، بافت و ساختار سیاسی کشور نباید تغییر کند.
اینکه امام برای آقای هاشمی گوسفند قربانی میکرده الزاماً به این معنا نیست که آقای هاشمی ولایی[تر] بوده، بلکه به این معناست که وجودش برای نظام لازم بوده و امام این وزنه را خرج میکرده که ایشان را از او مصادره نکنند، از او ندزدند، بچه ی عزیزش بود، میخواستند سرقت کنند؛ هزینه میکرده برای این که از او سرقت نکنند؛ اما سر به سر رهبری میگذاشت، او را میچلاند که اگر یک ذره نفسانیتی وجود دارد در زمان حیات امام ظهور پیدا کند. فشار امام روی رهبری علامت عنایتش برای آیندهاش بود.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه🔹
🔸سبک تفسیر ابن عربی، تفسیر به رأی نیست/ اشکال شهید مطهری بر تفسیر ابن عربی وارد نیست/ داستان های قرآن، داستان «انسان» هستند🔸
راه آموزش قرآن اين است که انسان، کلّ جريان انسانیت را در يک داستان قرآن مطالعه کند. اگر هر کس اين چنين به قرآن نگاه کند قرآن براي او هدايت کننده است.
محی الدین عربی مسائل را در ارتباط با «عقل» و «نفس» می بیند. از این جهت در ذیل آیه ی «قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ ...» می گوید: : «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس». این تفسیر کسی است که انسان را با حدود قرآنی میشناسد.
مرحوم شهید مطهری می گوید: این، «تفسیر به رأی» است. تأویل است.
نه! در این مورد، حق با محی الدین است. بیخود نیست امام در نامه به گورباچف اسم محی الدین را می برد. دیدید حضرت امام در تفسیری که میفرمود، در همان جلسۀ اول از محیالدین عربی یاد کرد؟ امام هرجا نگاه کنید همه ی تکیه اش بر اسلام و انسان بود. [همیشه] می گفت: اسلامی، انسانی. همیشه بین این دو عطف می کرد. محی الدین هم در مسائل همهاش روی «انسان» تکیه می کند که انسان این است، انسان آن است.
اگر انسان بتواند دقیق بفهمد که قران دربارۀ «خصوصیات انسان» صحبت می کند، آن وقت می بیند که چه قدر مطالب قرآن پربار میشود! چه قدر مطالب، عام می شود! چقد خود انسان در فهم مسائل اسلامی از زندان این تعلقات درمی آید! [اینکه قرآن این قصه ها را بیان می کند،] بهانهاش است. به این بهانه می خواهد «انسان» را شرح بدهد و چیزی دربارة «انسان» بگوید. این نه تفسیر به رأی است، نه تفسیر بمالا یرضی صاحبه است و نه انحراف در مسئله است. فقط این است که انسان التفات پیدا کند به ایماها و اشارههای قرآن. قصه های قرآن، قصه همه انسان ها در تمام زمان ها و در تمام مکان هاست. از دید محی الدین، هدف قرآن، قصه و «اساطیر اولین» نیست. هدف قرآن، تذکره و بیدار کردن است.
سعدی مثل محی الدین است. چه زیبا بیان می کند:
ما کشته نفسیم و بس آوخ که برآید
از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
محی الدین، مسئله را در «انسان» می بیند و این دیدگاه صحیحی است. یعنی وقتی ابراهیم مطرح می شود، در واقع همه انسان ها مطرح می شوند و ابراهیم، مظهر عقل و فطرت انسانی است. ایشان در آیه ی «إذ قال ابراهیم» تفسیر میکند به: «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس». آیه، دربارۀ آنچه ابراهیم کرده است صحبت میکند؛ اما ایشان اینگونه معنی میکند که ابراهیمِ عقل به اسماعیلِ نفس گفت: من تو را ذبح میکنم. اسماعیل گفت: پدر، انجام بده آنچه به آن مأموری، من را از صابران خواهی یافت. لطافت کار محیالدین اینجاست که میگوید مردم فکر میکنند که ابراهیم فرزند خودش را سر میبرد و میدانید که خدای تعالی قبل از اینکه فرزند را ذبح کند، به او گفت: ابراهیم، مأموریتت را انجام دادی و از ذبح اسماعیل معاف شدی. محیالدین میگوید: ذبح صورت گرفت اما شما نفهمیدید؛ چون در آیه میگوید:
وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا
ما ندا کردیم به ابراهیم، ابراهیم آن رؤیا و مأموریت را تصدیق کرد و انجام شد.
ابراهیم در خواب دیده بود که فرزندش را ذبح میکند، درصورتیکه دستور یافت کار را متوقف کند و اگر کار متوقف شده باشد، ذبحی صورت نگرفته است [و رؤیای او هم تصدیق نشده]. محیالدین میگوید: ذبحی صورت گرفت و شما نفهمیدید! آن چیزی که بنا بود ذبح شود، ذبح شد و آن تعلقاتش بوده است. قرار نبود که خون اسماعیل ریخته شود؛ بلکه بنا بود ابراهیم «آزاد» شود. هدف این بود که ابراهیم با اطاعتی که از فرمان الهی میکند، از تمام علاقهها و تعلقات خود که در اسماعیل تبلور پیدا کرده بود، آزاد شود. قرآن درست میگوید که گفت:...قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا : ذبح انجام شد. ذبح این بود که ابراهیم تعلقات خود را ذبح کند و کرد. وقتی ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل میکشد، کارد را بر تمام روابط خود با اسماعیل میکشد؛ کارد را بر تعلقات خودش میکشد. ازاینجهت قرآن اینگونه بیان میکند: فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ: وقتی «هر دو»، هم پدر و هم پسر تسلیم شدند ...
میگوید: شما فکر کردید ما گفتیم بکش و بعد دلمان نیامد و گفتیم نکش و کار را نیمهتمام رها کردیم؟ دستوری دادیم و آن امر را انجامنشده نسخ کردیم؟ شما متوجه نشدید آنچه بنا بود کشته شود، کشته شد. ابراهیم آزاد شد. اسماعیل از تعلق به خود آزاد شد. ابراهیم از تعلق به اسماعیل آزاد شد. ازاینجهت در «اذ قال ابراهیم لاسماعیل» میگوید: «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس...» که اسماعیل جنبۀ تعلقی ابراهیم است. آنکه یک مقدار انسان را شناخته است، وقتی میخواهد آیات را تفسیر کند، متوجه این لطافتها میشود؛ یعنی قرآن برای این فرد مزۀ دیگری دارد، معنی دیگر و رسایی دیگری دارد.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه🔹
🔸دعاهای نقل شده در قرآن، خواسته های «فطرت» هستند🔸
دعاهایی که انبیاء می کنند وقتی در قرآن نقل می شود، به معنای یک قضیه ای در گذشته نیست. اینها برای همه انسان ها در همه زمان ها و مکان هاست. همه فطرت ها این را می خواهد. یعنی «انسان» این دعاها را می کند نه «ابراهیم». چون وقتی شما ابراهیم و اسماعیل را سخنگوی فطرت شناختید، پس آنچه را که از زبان آنها نقل می شود، زبان حال فطرت است. وقتی می گوید: « ربنا و اجعلنا مسلمین لک » یعنی هر فطرت انسانی دلش می خواهد که مسلم به آن معنا شود و این در نهاد هر انسانی هست. پس حتی دعاهایی که در قرآن نقل شده، صرفاً دعای واقع شده در یک مورد خاص نیست. وقتی اینها از فطرتشان این دعا بر می خیزد معنایش این است که «فطرت» خواسته اش این است. آرزوی فطرت این است.
@haerishirazi
نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
هدایت شده از محمد استوار میمندی
🔰 آزمون ولایت پذیری۳
✍ یکی از خاطراتی که مرحوم آیت الله حائری شیرازی به آن علاقمند بود و مکرر آن را نقل می کرد خاطره ای از مقام معظم رهبری بود که هم در خطبه های نماز جمعه و هم در مناسبت های دیگر آن را بازگو می کرد.
ایشان می فرمود اواخر ریاست جمهوری مقام معظم رهبری از ایشان سوال کردم که بعد از پایان دوره ریاست جمهوری چه می کنید؟ ایشان در پاسخ فرمود: «دوست دارم به قم بازگردم و به فعالیت های علمی و حوزوی خود مشغول بشوم اما هر فرمانی امام دادند تابع آن هستم اگر امام امر کند که به عنوان مسئول عقیدتی سیاسی ژاندارمری یکی از روستاهای دور افتاده سیستان و بلوچستان بروم با کمال میل حاضرم که به آنجا بروم».
✅ یکی از اساتید حوزه چند روز پس از وفات آیت الله حائری شیرازی«ره» حکایتی را برای من نقل کرد. آن خاطره این بود که یک روز که به دیدار مرحوم آقای حائری شیرازی رفته بودم ایشان برای من تعریف کرد که به مقام معظم رهبری عرض کرده ام: «آقا من جوراب شما هستم هر وقت خواستید عوضش کنید» – مرحوم آقای حائری استاد فنّ تمثیل بود- و حضرت آقا در پاسخ فرموده بود: «شما عمامه ما و زینت ما هستید».
💐سایه مقام معظم رهبری مستدام و روح آیت الله حائری شیرازی شاد باد.
https://eitaa.com/ostovarmeymandi
📢 سه اثر جدید از آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه، در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شد.
سه اثر جدید با نامهای «تربیت دینی کودک»، «تفکر» و «تحجرگرایی» از سلسه کتابهای «حکمت ناب» آیت الله حائری شیرازی در غرفه نشر معارف واقع در نمایشگاه کتاب عرضه میگردد.
@haerishirazi
پرسش و پاسخ تربیتی با مرحوم آیتالله حائری شیرازی (۱)
پرسش: مقصود از روایاتی که میگویند کودک تا هفت سال سرور و آقاست، چیست؟
پاسخ: بچه وقتی به دنیا میآید، این عالم برایش تازگی دارد، دوست و دشمنش را تشخیص نمیدهد و افرادی را میبیند که همه چیز دارند، اما خودش چیزی ندارد! به کمترین مسئلهای ممکن است بدبین شود یا بترسد و وحشت کند.
بچه خیال میکند دیگران میخواهند با او دیکتاتوری کنند! بزرگترها باید به او بفهمانند که دوست و خیرخواهش هستند و امر و نهیی که به بچههای هشت، نه ساله میکنند، با او نکنند و یا در صورت امر و نهی، رفتارشان بهگونهای نباشد که به او بربخورد.
توجه به جنبه فطرت و طبیعت
بچهها در این سنین، دو جنبه دارند: جنبه فطرت و طبیعت، جنبه طبیعت اهل معامله است، زیرا بچه تا جو وحشت میبیند، طبیعتش را مأمور مقابله میکند و فطرتش مستتر میشود.
وقتی طبیعت همهکاره شود، منافق و زورگو میشود. این طبیعت همان جهل انسان است و ۷۰ صفت جهل فرصت پیدا کرده و زمام داری میکنند.
در این شرایط، بچه آتشی به پا میکند، چون فطرتش اهل خواهش نیست و از بزرگمنشی خاصی برخوردار است؛ هر جا ببیند رعایت حالش نمیشود، قهر میکند!
اینکه پدر و مادر بچه را سرور خودشان بدانند، (الولد امیر سبع سنین)، به این دلیل است که فطرت ناز نکند، چون اگر قهر کند، طبیعت فرصت پیدا میکند، اما وقتی با احترام، شخصیت دادن و محبت کردن پیش بروند، اعتمادش جلب میشود.
جمعبندی
وقتی بچه احساس عزت و اقتدارکند، اعتماد میکند و زمانی که اعتماد کند، فطرت حاکم میشود و طبیعت به سایه میرود. اگر در هفت سال ابتدایی فطرت بستر مناسبی برای مدیریت پیدا کند، در هفت سال دوم، به دلیل اعتمادی که به محیطش دارد، هیچ کاری پیش خود انجام نمیدهد و برای همه کارها حس پرسش گری دارد.
@haerishirazi
پرسش و پاسخ تربیتی با مرحوم آیتالله حائری شیرازی
سؤال: نحوه تعامل با فرزندانی که با داد و فریاد میخواهند به مقصود خود برسند، چگونه باید باشد؟
جواب: وقتی بچه با داد و فریاد درخواستی داشته باشد، پدر و مادر با او همکاری نکنند چون اگر به این نتیجه برسد که کلید درِ بسته شده، داد و بیداد است، شیوهای غلط در او نهادینه خواهد شد.
پدر و مادر زمانی به درخواست کودک ترتیب اثر دهند که با حرف منطقی پیش بیاد تا بفهمد آنچیزی که میتواند این قفل را بازکند، منطق است نه احساسات!
@haerishirazi
✅علی (ع) میفرماید: « فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیحَانَةٌ، لَیسَتْ بِقَهْرَمَانَة». زن که خدمتکار نیست زن گل است.
مرد وقتی در خانه کار بکند مثل جهاد است کمک زنش ظرف بشوید، خیاطی بکند، بچه داری بکند، جارو بکند. هیچکدام از اینها خروج از شئون خودش نیست که مکروه باشد، بلکه عمل به وظائف شرعیه است و ممدوح است. زن هم که در خانه کار میکند،ثواب بزرگی به او میدهند. نمیگویند وظیفه است.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸به بازجو گفتم الان نوبت بچه داری من است! / باید تداخل وظایف و تکالیف را پذیرفت🔸
رسول اکرم (ص) نماز می خواند در حالیکه در بغل او فرزند دخترش امامه بود. وقتی می ایستاد، بچه را بغل می گرفت و وقتی به سجده می رفت بچه را زمین می گذاشت و نماز جماعتش را با بچه داری تمام می کرد!
این معنایش این است که مسائل و وظایف، گاهی با هم تداخل می کند. انسان بایستی وظائفی که به عهده اش هست را انجام بدهد. ما اگر بخواهیم بچه ها را حذف کنیم باید ازدواج نکنیم و اگر بخواهید ازداواج نکنید باید بپذیرید که نسلی که رفت نسل دیگری نباشد که جای آنها را بگیرد، جای سوخته ها را چیزی نباشد سبز کند. اگر آن را نمی پذیری باید همسر بگزینی؛ اگر همسر را می گزینی باید قسمتی از بچه داری را تحمل کنی. یعنی سهم داری. من حتی با بچه اولم که از این کوچکتر بود، یک بازجویی مفصل در ساواک رشت پس دادم و هرچه کردند که بچه را از من دور کنند [نتوانستند]. من گفتم: الان نوبت بچه داری من است. اگر می خواهید بازجویی کنید، من با این بچه هستم.
@haerishirazi
هر کوهی دامنهای دارد، قلهای دارد. ارتفاع محرم و صفر در دهه عاشوراست، همانطوری که وقتی از قله کوه نقشه شهر و جایگاه هر چیزی را در زیر پای خودتان میبینید در قله عاشورا هم خط و خطوطها را میبینید و میشناسید. همانطور که اگر خواستید آبادی را ببینید باید از بلندی ببینید، اگر هم خواستید جریانات فکری، انحرافی، حق و باطل را مشاهده بکنید، باید از ارتفاع عاشورا به صحنه نگاه کنید. این مردمی که حق را شناختند، از قله عاشورا به جریانات نگاه کردند و حق را از باطل تمییز دادند.
جنگ در عاشورا بین دو گروه نمازگزار بود، هر دو روزه گیر، هر دو اهل حج و جهاد. وقتی ابن سعد میخواست، کار را یکسره کند این جمله را گفت: «يَا خَيْلَ اَللَّهِ اِرْکبِي وَ أَبْشِرِي» . ای سواران خدا سوار شوید! مژده باد شمارا به بهشت! یعنی بکشید حسین بن علی و یارانش را، بهشتی میشوید، آنها هم شمارا بکشند بهشتی میشوید.
از این بلندی عاشورا نگاه کن که امام زمان را مسلمان ندانند. کار به کجا رسیده است، چرا نماز اینها را به این روز نشانده است که به قاتل امام زمان بگویند: «خیل الله» و بگویند: «الی الجنه ابشری». بکشید که به بهشت میروید و کشته شوید به بهشت میروید و به امام زمان ویارانشان بگویند مسلمان نیستند و پیکر آنها را دفن نکنند.
دفن مسلمان واجب است. دفن غیرمسلمان واجب نیست. نماز آنها را به این روز نشانده است. روزه آنها را به این روز نشانده است. زکات آنها را به این روز نشانده است، حج، جهاد، امربهمعروف، نهی از منکر، مجموعه فروع دینشان، از آنها چنین موجوداتی ساخته است.
آیت الله #حائری_شیرازی
@haerishirazi
خداوند، همة فرمانهایش را در یک کلمه خلاصه کرده:
«قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا» بگویید جز او خدایی نیست تا رستگار بشوید.
این جمله یعنی چه؟ حداقل معنای این جمله این است که من خدا نیستم.
شما میگویید مگر کسی ادعا میکند که من خدا هستم؟ نه؛ اما اگر میگوید من خدای خودم نیستم، پس من اختیاردار خودم نیستم و مالک و صاحب دارم. خودم امانتی به دست خودم هستم.
زبان و دستانم، ملک اوست. باید هر لحظه دقت داشته باشم که مالکم گفته است این جمله را بگویم یا نگویم؟ میخواهم نگاه کنم، بگویم مالکم گفته از چشمانت این استفاده را بکن یا این استفاده را نکن. این میشود لا إله الا الله.
«قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا» یعنی انسان بگوید هیچ کس جز حقتعالی خدا نیست و اول از همه، خودم خدا نیستم. از این جهت میگویم، چشمان و دستانم مال من نیستند، اموالم مال من نیستند.
در این حالت انسان پیش خود میگوید اموالی که دست من است، امانت اوست به دست من. وقتی انسان مال کسی را در راهی که او گفته خرج میکند که زورش نمیآید، ملک خودش را در راه خودش خرج کند.
حسین بن علی در عاشورا، عملش میگفت «لا اله الّا اللّه». صبرش میگفت «لا اله الّا اللّه». رفتار و اخلاقش میگفت «لا اله الّا اللّه».
نماز و روزه جزء «لا اله الّا اللّه» است. حال اگر پرسیده شود که روزه گرفتن چه ربطی به «لا اله الّا اللّه» دارد؟ باید گفت که انسان روزه را به امر که میگیرد؟ پاسخ، امر خداوند است. این همان «قولوا لا اله الّا اللّه» است. روزه مستحب میخواهی بگیری، پدرت راضی نمیشود. روزه مستحب را میخوری، این همان «لا اله الّا اللّه» است.
خدا میگوید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».نور الهی است که آسمان و زمین را روشن کرده است. پس کسی که عالم را روشن ببیند با نور خدا آشنا شده است و باید نور خدا را در خودش هم ببیند؛ چون خود انسان هم جزء آسمان و زمین است.
وقتی میگویی: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، خود انسان نباید از قلم بیفتد و اگر انسان بخواهد خدا را ببیند، با آن نوری که در خودش هست باید خدا را ببیند، چون نزدیکترین جا به انسان خود انسان است. اگر کسی خدا را در خودش دید چه حالتی پیدا میکند؟ آیا ادعای خدایی میکند که خدا را در خودش دیده است، یا استغفار میکند؟ استغفار میکند. چون میگوید من در محضر خدا چه کردهام، وقتی خدا را در خودش میبیند در مقابل دشمنان خدا احساس ناتوانی نمیکند؛ در مقابل دوستان خدا اظهار خودنمایی نمیکند. مشکل انسان این است که خودش را قبول دارد و میگوید من کسی هستم و چیزی هستم.
همه بدبختیها از همین جا شروع میشود که انسان خودش را چیزی بداند. زمانی خدا را در خودش میبیند که خودش را چیزی نداند. اگر خودش را دید، او را نمیبیند؛ اما اگر او را دید، خودش را نمیبیند و این راهی است که قرار دادهاند برای انسان که ببیند هرچه هست در عالم، آثار خداست، مالکش خداست، ولیاش خداست.
آیت الله #حائری_شیرازی
@haerishirazi
حسینابنعلی (ع) در عاشورا تابلوی کاملی از انسان ارائه داد. شهدای کربلا انساناند. ریشهی آنچه میکنند در انسانیتشان نهفته است. اشقیاء کربلا هم انساناند. ریشهی آن شرارتی را هم که میکنند در خلقت آنها است.
جهل و عقل؛ آنچه اشقیاء کربلا انجام دادند همهی جهل نبود. جهل دایرهاش وسیعتر است. آنچه را هم که شهدای کربلا نشان دادند همه فطرت انسانی نبود. قسمت از این فطرت انسانی بود. پس در حقیقت مجموعهی اشقیاء و شهدا تابلوی انساناند. همان چیزی که اشقیای کربلا با آن تحریک میشدند که شرارتهایشان را انجام بدهند در من و جنابعالی هم هست؛ که آن، جهلمان است؛ و همان چیزی که از شهدای کربلا را در آن ایثارگریها موفق کرد نور آنها بود. فطرت آنها بود. این در ما هم هست؛ یعنی انسان هم حاوی اشقیاء کربلا است و هم حاوی شهدای کربلا است.
پس بحث کربلا بحث انسان مطرح است. نه اینکه یک قصهای و یک تاریخی در گذشته. قصهی همینالان و همین ساعت ما است؛ یعنی کربلا در وجود ما است. جنگ عاشورا از درون ما به بیرون سرزده. آنچه در درون انسانها بود در جریان کربلا رونمایی شد. عاشورا روز رو نمایی عقل و جهل انسان است.
این مقدماتی هم که پیش آمد تا حضرت بچهها و خانوادهاش را بیاورد، برای این است که اشقیاء فرصتی داشته باشند که جهل خودشون را کامل ارائه بدهند نه ناقص و این مشکلات و دشواریها که برای شهدای کربلا پیش آمد برای این بود که شهدای کربلا نور خودشان، باطن خودشان، عقل خودشان، معرفت خودشان را بروز بدهند؛ نه ناقص.
ببینید حضرت چه جور کار کرده است؛ یعنی علت این که جهل با تمام وجود وارد شده است در صحنهی کربلا این است که عقل با تمام وجود وارد صحنه شده است. ببینید من مثال ساده ای برایتان بزنم. تیم فوتبال پیروزی و استقلال یک روزی که مثلا میخواهند یا این برنده نهایی لیگ باشد یا آن برنده، هر کدام با تمام وجود میآیند. چون یکی با تمام وجود میآید آن دیگری نمی تواند با تمام وجود نیاید.