🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸تفاوت کار ابراهیم (ع) با عاشورا🔸
آنچه ابراهیم انجام میدهد در این حد است که زن و بچه خود را در صحرایی میبرد که نه آب، غذا و نه زیلویی در آنجاست.
اما حسین بن علی علیهالسلام زن و بچه خودش را درجایی میآورد که دیگر دوستی نمانده و همه شهید شدهاند. مدافعی از این هشتادوچهار زن و بچه نیست و همه به شهادت رسیدهاند.
اگر ابراهیم علیه السلام زن و بچه خودش را درجایی قرار داد که دوست نبود، دشمن هم نبود. اما حسین بن علی علیهالسلام باید امتحانش سختتر از ابراهیم باشد چرا که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «علماء امتی أفضل من انبیاء بنی اسرائیل» یعنی علماي امت من بالاتر از انبیاء بنياسرائيلاند و به دلیل این که از امت آخرین است و در حال تکامل و پیشرفت است.
یعنی زن و بچه خود را درجایی قرار میدهد که دوست نیست اما هرچه بگویی دشمن است دشمن عادی نیستند. دشمنی هستند که نهتنها دین ندارند و به معاد معتقد نیستند؛ بلکه مردانگی و جوانمردی هم ندارند که فرمود «یا معشر آل ابى سفيان ان لم يکن لکم دين و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا في دنياکم» به آنها پیشنهاد کرد در حد مشرکین باشید. مثل عهد جاهلیت که تا مردی زنده بود به سمت حرم او نمیرفتند برای شما هم یک پیشنهاد دارم اول کار مرا بسازید، بعد به سمت حرم من بروید.
@haerishirazi
🔸 صحبت عجیبِ شهید حاج قاسم سلیمانی:
من فکر نمیکنم حوزه علمیه صد سال دیگر هم بتواند مثل آیت الله حائری شیرازی را متولد کند. یک دانه است!
📌 جهت پیوستن به کانال آیت الله حائری شیرازی کلیک کنید 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/454361092C75c4b499d3
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸حرکت نور و ظلمت در آخرالزمان🔸
عصر ما عصری است که به خاطر حاکمیت طاغوتها، هزار سال است که عدهای از نور به ظلمت میروند «وَ الَّذينَ کفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» و به خاطر ولایت الله، عدهای هزار سال است از ظلمت به نور میروند. فاصله اینها در این عصر ما بیشتر از یک سال قبل است، بیشتر از ده سال قبل است، بیشتر از صدسال قبل است؛ چرا؟ چون هر دو در حال دور شدن از هم هستند.
بشر به ظلمتی رسیده است که در هیچ تاریخی سابقه چنین ظلمتی نداشته است. ظلمهایی در این عصر میشود که در هیچ عصری چنین ظلمتی نبود. بالعکسش هم هست. پاکهایی پیدا میشوند در این عصر که در هیچ عصری چنین پاکهایی نبودند. اینها به خاطر ولایت الله است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» . اصل ولایت است. انسان اگر تحت ولایت الهی باشد مرتباً از ظلمت به سمت نور میرود.
طاغوت اسم خاصی ندارد. هر جا خدا نبود طاغوت است. خود انسان وقتی غیر خدایی عمل کند، میشود طاغوت. ظلمتش را زیاد میکند. اما هنگامی با ولایت الله است که از ظلمت به نور میرود.
شما میگویید من با نماز از ظلمت به نور میروم یا با ولایت الله از ظلمت به نور میروم؟ نه؛ با نماز نمیروی، با ولایت میروی. وقتی ولایت نبود، انسان را دور میکند از خدا.
به عاشورا نگاه کن. مگر عاشوراییها نماز نمیخواندند؟ نماز بی ولایت میخواندند. شدند اشقیای کربلا با همان نماز، با همان حج، با همان جهاد، با همان امربهمعروف، با همان نهی از منکر، با همان روزه، با همان زکات، با همان صلهرحم. همه اینها را انجام میدادند، اما شدند اشقیای کربلا. چرا؟ چون با ولایت طاغوت بودند و این مهم است که انسان بگوید من به این رهبر (آیت الله خامنهای) حواسم هست و اقتدا کردهام، حرفهای دیگران هر که باشند حواست را پرت نکند.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸حرکت نور و ظلمت در آخرالزمان🔸
انسان عاشق عشقه. دلش میخواد عاشق باشه و گریه یکی از علائمشه. حسین بن علی علیه السلام هم خداوند شعلة دائم اشک قرارش داده.
تو شبهای شام غریبان که شمع به دست میگیرید، باد میزنه شمعتونو خاموش میکنه. بعد شمعتون رو میبرید پیش یکی که هنوز شمعش روشنه تا با آتش اون، مال خودتون رو روشن کنید.
مشعل روشن، عشق حسین بن علی علیه السلام است هر کسی پیش او بره، چراغِ خاموشش رو روشن میکنه. کشتة اشک (قتیل العبره) یعنی این. همونطوری که زمزم رو دادند به اسماعیل، اشک رو دادند به حسین بن علی علیه السلام.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه🔹
🔸امت به تبعیت از امام خود حرکت می کند و از شخصیت ها عبور خواهد کرد🔸
امت به تبعیت از امام [خود] در حال حرکت است، هر کس حرکت نکند جا میماند و امت وقتی به او نرسیده و میخواهد به او برسد او را روی دست بلند میکند و روی سر میگذارد. وقتی به او رسید نگاهش از وی بر میگردد، وقتی از آن گذشت وی را پشت سر میاندازد. این امت در گذشته کسانی را روی سر گذاشته و بعد از عبور از آنها، آنها را زیر پا نهاده است، در آینده هم کسانی را روزی روی سر و زمانی زیر پا میگذارند. این نتیجه حرکت کردن امت و تعلق و وابستگی شخصیتهاست.
(بخشی از نامه ی مهم آیت الله حائری شیرازی به رهبر معظم انقلاب در خرداد 1388)
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه🔹
🔸چرا حضرت امام، سر به سر رهبری می گذاشتند و ایشان را تحریک می کردند؟🔸
امام همیشه سعی میکرد دل آقای هاشمی را نگه دارد، اما همیشه آقای خامنهای را تحریک می کرد! خود آقای خامنهای دوره ریاستجمهوریاش آمده بود شیراز؛ با من نشسته بود دو به دو صحبت میکردیم. ایشان به من گفت: «امام خیلی به آقای هاشمی علاقهمند است. هر وقت آقای هاشمی میرود مسافرت، یک گوسفندی قربانی میکند و برای سلامتی اش میدهد به فقرا؛ وقتی هم که برمیگردد یک گوسفند دیگر قربانی میکند به عنوان شکرانه! اما این کار را برای احدی نمیکند»
امام آقای هاشمی را با نوازش حفظ میکرد که از دستش درنیاورند. اما آیت الله خامنه ای را قلقلک میکرد که اگر نفسانیتی در او هست، تا من هستم ظهور پیدا بکند و بعدش گرفتار مشکل نشود.
اگر شما یک نامهای به یک کسی بنویسید و جواب شما را به جای اینکه بدهد، بگوید ببرید در فلان مسجد و این نامۀ جواب من را بخوانید، شما چقدر ناراحت میشوید؟! میگویید من به تو نامه نوشتم، جواب نامه را بده به من. [چرا علنی خوانده شود؟] رهبری در خطبههای نماز جمعه مسائلی را مطرح کردند. امام گفت: اینطور نیست. به آقای خامنهای گفتند که امام گفته مطلب این نیست. ایشان نامه نوشت به امام که نظرتان در رابطه با خطبهها چیست؟ امام دو صفحه نوشت. گفتند خوب این نامه را چهکار کنیم؟ امام گفت: بدهید صدا و سیما ! نگفت بدهید به ایشان!
[آیت الله خامنه ای] به من گفت: «من پای رادیو بودم، دیدم دارد نامه من را رادیو میخواند!! وقتی نامه را در تلویزیون گوش گرفتم، در جواب، به امام نامه نوشتم. در نامهام نوشتم که نامه حضرتعالی را استماع و «سپس» زیارت کردم. معنایش این است که اول از رادیو شنیدم. بعد دیدم این زهر دارد؛ نوشتم نامه حضرتعالی را استماع و زیارت کردم. این بود که امام هم جواب داد شما «خورشیدی» هستید که اطراف خود را روشن میکنید، یعنی امام لقبی به ایشان داد که تا آن موقع به کسی نداده بود.
در دوره ریاستجمهوری ایشان هم میفرمودند که اگر قرار باشد ۵۰ نفر به مجلس معرفی شوند، نفر پنجاهویکم نخستوزیر سابق نخواهد بود. در حالی که نظر امام (ره) بر این بود که در هنگام جنگ، بافت و ساختار سیاسی کشور نباید تغییر کند.
اینکه امام برای آقای هاشمی گوسفند قربانی میکرده الزاماً به این معنا نیست که آقای هاشمی ولایی[تر] بوده، بلکه به این معناست که وجودش برای نظام لازم بوده و امام این وزنه را خرج میکرده که ایشان را از او مصادره نکنند، از او ندزدند، بچه ی عزیزش بود، میخواستند سرقت کنند؛ هزینه میکرده برای این که از او سرقت نکنند؛ اما سر به سر رهبری میگذاشت، او را میچلاند که اگر یک ذره نفسانیتی وجود دارد در زمان حیات امام ظهور پیدا کند. فشار امام روی رهبری علامت عنایتش برای آیندهاش بود.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه🔹
🔸سبک تفسیر ابن عربی، تفسیر به رأی نیست/ اشکال شهید مطهری بر تفسیر ابن عربی وارد نیست/ داستان های قرآن، داستان «انسان» هستند🔸
راه آموزش قرآن اين است که انسان، کلّ جريان انسانیت را در يک داستان قرآن مطالعه کند. اگر هر کس اين چنين به قرآن نگاه کند قرآن براي او هدايت کننده است.
محی الدین عربی مسائل را در ارتباط با «عقل» و «نفس» می بیند. از این جهت در ذیل آیه ی «قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ ...» می گوید: : «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس». این تفسیر کسی است که انسان را با حدود قرآنی میشناسد.
مرحوم شهید مطهری می گوید: این، «تفسیر به رأی» است. تأویل است.
نه! در این مورد، حق با محی الدین است. بیخود نیست امام در نامه به گورباچف اسم محی الدین را می برد. دیدید حضرت امام در تفسیری که میفرمود، در همان جلسۀ اول از محیالدین عربی یاد کرد؟ امام هرجا نگاه کنید همه ی تکیه اش بر اسلام و انسان بود. [همیشه] می گفت: اسلامی، انسانی. همیشه بین این دو عطف می کرد. محی الدین هم در مسائل همهاش روی «انسان» تکیه می کند که انسان این است، انسان آن است.
اگر انسان بتواند دقیق بفهمد که قران دربارۀ «خصوصیات انسان» صحبت می کند، آن وقت می بیند که چه قدر مطالب قرآن پربار میشود! چه قدر مطالب، عام می شود! چقد خود انسان در فهم مسائل اسلامی از زندان این تعلقات درمی آید! [اینکه قرآن این قصه ها را بیان می کند،] بهانهاش است. به این بهانه می خواهد «انسان» را شرح بدهد و چیزی دربارة «انسان» بگوید. این نه تفسیر به رأی است، نه تفسیر بمالا یرضی صاحبه است و نه انحراف در مسئله است. فقط این است که انسان التفات پیدا کند به ایماها و اشارههای قرآن. قصه های قرآن، قصه همه انسان ها در تمام زمان ها و در تمام مکان هاست. از دید محی الدین، هدف قرآن، قصه و «اساطیر اولین» نیست. هدف قرآن، تذکره و بیدار کردن است.
سعدی مثل محی الدین است. چه زیبا بیان می کند:
ما کشته نفسیم و بس آوخ که برآید
از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
محی الدین، مسئله را در «انسان» می بیند و این دیدگاه صحیحی است. یعنی وقتی ابراهیم مطرح می شود، در واقع همه انسان ها مطرح می شوند و ابراهیم، مظهر عقل و فطرت انسانی است. ایشان در آیه ی «إذ قال ابراهیم» تفسیر میکند به: «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس». آیه، دربارۀ آنچه ابراهیم کرده است صحبت میکند؛ اما ایشان اینگونه معنی میکند که ابراهیمِ عقل به اسماعیلِ نفس گفت: من تو را ذبح میکنم. اسماعیل گفت: پدر، انجام بده آنچه به آن مأموری، من را از صابران خواهی یافت. لطافت کار محیالدین اینجاست که میگوید مردم فکر میکنند که ابراهیم فرزند خودش را سر میبرد و میدانید که خدای تعالی قبل از اینکه فرزند را ذبح کند، به او گفت: ابراهیم، مأموریتت را انجام دادی و از ذبح اسماعیل معاف شدی. محیالدین میگوید: ذبح صورت گرفت اما شما نفهمیدید؛ چون در آیه میگوید:
وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا
ما ندا کردیم به ابراهیم، ابراهیم آن رؤیا و مأموریت را تصدیق کرد و انجام شد.
ابراهیم در خواب دیده بود که فرزندش را ذبح میکند، درصورتیکه دستور یافت کار را متوقف کند و اگر کار متوقف شده باشد، ذبحی صورت نگرفته است [و رؤیای او هم تصدیق نشده]. محیالدین میگوید: ذبحی صورت گرفت و شما نفهمیدید! آن چیزی که بنا بود ذبح شود، ذبح شد و آن تعلقاتش بوده است. قرار نبود که خون اسماعیل ریخته شود؛ بلکه بنا بود ابراهیم «آزاد» شود. هدف این بود که ابراهیم با اطاعتی که از فرمان الهی میکند، از تمام علاقهها و تعلقات خود که در اسماعیل تبلور پیدا کرده بود، آزاد شود. قرآن درست میگوید که گفت:...قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا : ذبح انجام شد. ذبح این بود که ابراهیم تعلقات خود را ذبح کند و کرد. وقتی ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل میکشد، کارد را بر تمام روابط خود با اسماعیل میکشد؛ کارد را بر تعلقات خودش میکشد. ازاینجهت قرآن اینگونه بیان میکند: فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ: وقتی «هر دو»، هم پدر و هم پسر تسلیم شدند ...
میگوید: شما فکر کردید ما گفتیم بکش و بعد دلمان نیامد و گفتیم نکش و کار را نیمهتمام رها کردیم؟ دستوری دادیم و آن امر را انجامنشده نسخ کردیم؟ شما متوجه نشدید آنچه بنا بود کشته شود، کشته شد. ابراهیم آزاد شد. اسماعیل از تعلق به خود آزاد شد. ابراهیم از تعلق به اسماعیل آزاد شد. ازاینجهت در «اذ قال ابراهیم لاسماعیل» میگوید: «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس...» که اسماعیل جنبۀ تعلقی ابراهیم است. آنکه یک مقدار انسان را شناخته است، وقتی میخواهد آیات را تفسیر کند، متوجه این لطافتها میشود؛ یعنی قرآن برای این فرد مزۀ دیگری دارد، معنی دیگر و رسایی دیگری دارد.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه🔹
🔸دعاهای نقل شده در قرآن، خواسته های «فطرت» هستند🔸
دعاهایی که انبیاء می کنند وقتی در قرآن نقل می شود، به معنای یک قضیه ای در گذشته نیست. اینها برای همه انسان ها در همه زمان ها و مکان هاست. همه فطرت ها این را می خواهد. یعنی «انسان» این دعاها را می کند نه «ابراهیم». چون وقتی شما ابراهیم و اسماعیل را سخنگوی فطرت شناختید، پس آنچه را که از زبان آنها نقل می شود، زبان حال فطرت است. وقتی می گوید: « ربنا و اجعلنا مسلمین لک » یعنی هر فطرت انسانی دلش می خواهد که مسلم به آن معنا شود و این در نهاد هر انسانی هست. پس حتی دعاهایی که در قرآن نقل شده، صرفاً دعای واقع شده در یک مورد خاص نیست. وقتی اینها از فطرتشان این دعا بر می خیزد معنایش این است که «فطرت» خواسته اش این است. آرزوی فطرت این است.
@haerishirazi