eitaa logo
نکات‌ناب‌و حکمت‌های آیت الله حائری شیرازی
73.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
308 ویدیو
517 فایل
دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله حائری شیرازی (ره) (لطفا تقاضای ارسال فایل نفرمایید) نظرات، پیشنهادات و انتقادات 👈 @haeri1395 ادمین فروش کتاب: @Ketab_haershirazi شماره تماس: 09195194676 کانال صوتی: @haerishirazi_mp3
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸رفتار فرعونی با دانشمندان طب سنتی🔸 یک مشکلی ما در طب سنتی داریم این است که تجربه طب سنتی ما به طب دانشگاهی ما منتقل نشده. یعنی به اطباء سنتی ما یک کرسی در دانشگاه ندادند که آن ها هم به عنوان کرسی طب سنتی، اطلاعات خودشان را به شاگردان آموزش بدهند. اجازه تولید مثل به آن ها ندادند و متاسفانه نسل آن ها منقرض شد. همان کاری که فرعون نسبت به قوم موسی می خواست انجام بدهد و نتوانست، این ها خواستند و توانستند. یعنی «يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ». کسانی که ناقل تجربه هزار ساله طب سنتی ما بودند، حق داشتن فرزند نداشته باشند! شما می گویید خب این ها زن داشتند، بچه داشتند، من می گویم درست است که فرزند داشتند اما اولاد طبیبی او غیر از اولاد طبیعی اوست. اولاد طبیعی انسان، ناقل ژن های علمی انسان نیست. اولاد علمی انسان، ناقل میراث علمی انسان است. چیزی که فرعون نسبت به آن حساسیت داشت، آن هایی بود که ناقل نسل هستند؛ لذا آن ها را می خواست ذبح کند. زنان گیرنده نسلند، نه آوردنده نسل. لذا می گفت ما مردهایشان را از بین می بریم و زنها را زنده نگه می داریم. این زن ها وقتی بزرگ شدند، مجبورند شوهر بکنند. وقتی هیچ اسرائیلی وجود ندارد با فرعونی ازدواج خواهند کرد و بچه آن ها فرعونی خواهد شد و بعد از مدتی نسل از بین خواهد رفت. تحلیلی که فرعون داشته این بوده. تحلیل جدی ای است. قرآن هم می گوید: «و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم»؛ این بلائی که در این نسل به وجود می آید، بلاء بزرگی است. یعنی آن نسل کلاً منقرض می شد. عین همین کار در اطباء ما شد. این ها اجازه داشتند زن بگیرند و اولاد گیرشان بیاید که فرزند طبیعی آن ها باشد، اما فرزندی که حاوی میراث علمی آن ها باشد، اجازه داشتنش را نداشتند. چرا؟ چون اجازه داشتن کرسی در دانشگاه به آن ها داده نشده. اطباء قدیمی ما در دانشگاه حق تدریس پیدا نکردند، کرسی پیدا نکردند. اما در هندوستان این طور نبود. در چین این طور نبود. آن ها مواریث خودشان را حفظ کردند. حالا من این را به شما عرض می کنم که اگر یک مقداری دستتان باز شد برای بعضی از کارها، نسبت به جمع آوری اطلاعات این اطباء سنتی اهتمام داشته باشید. پیرمردهایی در طب قدیم، در شکسته بندی، در چیزهای دیگر، وجود دارند که میراث علمیشان باید ثبت شود. @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸 روایات طبی برای اثبات حقانیت ائمه بوده نه نفی ارزش تجربه بشری🔸 اینهایی که می گویند ما طب جدید را قبول نداریم و فقط طب قال الصادق و قال الباقر را قبول داریم، . ائمه این جراحی ها را قبول ندارند؟ خیلی هم ! گاهی این آقایان افراط و تفریط می کنند. کل علوم تجربی را می گویند باید اسلامی باشد. این روایات طبی برای این بوده که ائمه بگویند ما هم بلدیم و از شما هم بهتر بلدیم، [نه اینکه بخواهند ارزش تجربۀ بشری را نفی کنند]. ما اگر از صحبت می کنیم به خاطر این است که در لسان ائمۀ اطهار برای مداواها، برای بیماری ها هم ارشاداتی شده، ما هم این ارشادات را جمع آوری می کنیم و از آنها استفاده می کنیم. اما آن ها اصلاً نیامده اند برای پزشکی. این جزء رسالت ائمه و انبیاء نیست. برای این ها باید از راه خودش که تجربه هست وارد بشویم، اگر انبیاء و اولیاء در این زمینه مطلبی بگویند حاشیه ی وظائف شان است، متن کارشان جای دیگر است. اینکه ائمه گاهی در پزشکی مطالبی می فرمودند مثل این بوده که شما یک سری معلومات را به بچه ات نشان بدهی تا بفهمد که بابایش هم بلد است. از معلمش هم بهتر بلد است. اما اگر تکلیف های بچه ات را خودت انجام بدهی بچه چیزی یاد نمی گیرد و رشد نمی کند. ائمه این علوم را به مردم نشان می دهند، برای اینکه وقتی می خواهند نصیحت کنند، مردم نصیحت ها را قبول کنند. امام رضا وقتی که به مامون می گوید من مزاجت را بهتر از این چیزی که اطبا بلدند درست می کنم، با این کار می خواهد قبضه اش کند [نه اینکه ارزش طب تجربی را نفی کند]. در که دستورات طبی ائمه با طب جدید دارد، اولویت با دستورات ائمه است. ائمه ما در طبی که دارند، استادند. اما ما که می خواهیم روال کار را طی کنیم، باید از راه برویم. از راه تعبد نباید برویم. بدانید که در علوم تجربی بر مبنای تعبد به جایی نمی رسید. @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸تفاوت علوم تجربی و علوم انسانی🔸 طب بر خلاف علوم انسانی، نیازی به انسان شناسی ندارد. وقتی طب نیاز به انسان شناسی ندارد، پس صِرف تجربه است. بشر در تجربه موفق است. مگر این جراحی هایی که می کنند ناموفق است؟! مگر علی علیه السلام وقتی زخم خورد طبیب را نیاوردند بالای سرشان برای اینکه معاینه کند؟ اطباء جدید، تمام تحقیقاتی که در پزشکی می کنند ، چون پزشکی ربطی به انسان شناسی ندارد تا در حوزه دین قرار بگیرد. امام صادق علیه السلام در کتاب به مفضل می گوید: نگاه کن مفضل، عبرت بگیر. ببین خدا را خلق کرد برای غذای مردم. اما کاشتن و داشتن و برداشتن و پاک کردن و آرد کردن و خمیر کردن و نان پختنش را خودش بر عهده نگرفت. این کار را نکرد. هم برای این که مردم بی کار نمانند، چون بی کاری آفت بزرگی است و جامعه را از بین می برد، و هم برای اینکه فکر مردم تعطیل نشود، مردم فکر کنند و تجربه کنند، چیز یاد بگیرند. و از راه چیز یاد گرفتن ها، خداشناس بشوند. از نوع خلق گندم است [که باید از خود دین اخذ شود و بشر توانایی آن را ندارد]، اما و از جمله پزشکی، از نوع کاشت و داشت و برداشت و پاک کردن و آرد کردن و نان پختن است که به عهده انسان است. آنچه را که برای بشر مقدور نیست، انبیاء می آورند. آنچه را که برای بشر مقدور است اگر انبیاء گفتند، استطراداً گفته اند. برای اینکه حقانیت خودشان را نشان بدهند گفته اند. طب الصادق، طب الرضا، طب النبی استطرادی است. پیامبران و امامان برای طب نیامده اند. @haerishirazi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماز و روزه های مستحب، چه کارکردی دارند؟ 🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸برای ضربه به طب سنتی، اشتباهات موردیِ آن را می کنند🔸 آن زمانی که می خواستند طب سنتی ما را از تولید مثل باز دارند و منقرض کنند، مثلاً اگر طبیب های سنتی ما اشتباه کوچکی در یک موردی کرده بودند را در روزنامه ها و مجله ها می نوشتند و اصل طب را یا طب گیاهی را زیر سوال می بردند. بسیاری از طبیبان ما قبل از این که تجارب دورۀ طبشان را حتی به یک شاگرد منتقل کنند از دنیا رفتند. به آن ها فرصت یک روز تدریس در دانشگاه را ندادند، فرصت نوشتن تجارب خودشان را ندادند. ما طبیبان بسیاری داشتیم که اگر طب بالینی و کلینیکیِ خودشان را نوشته بودند الآن زمینۀ آن بود که همان تجارب، بهترین کمک برای دانشجویان پزشکی ما در ضمن تحصیل بشود. @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸بعضی ها منتظر مچ گیری از اشتباهات طب سنتی هستند🔸 بعضی از پزشکان منتظرند شما پایتان را یک‌خرده پس و پیش بگذارید، آن‌وقت در بین مردم آن را بزرگ کنند، رسانه‌ها را بیاورند و عکس و فیلمش را منتشر کنند. روزی صد نفر، دویست نفر، هزار نفر به دست خودشان کشته می شود، امّا اگر یکی به دست شما اطبای سنتی کشته بشود، اینها همین را سند و مدرک می کنند، بعد به آن خانواده می گویند از شما شکایت کند. اینها باورشان این است که طب یعنی فقط همین چیزی که آمریکا و اروپا دارند. بقیّه را می گویند دعانویس و جادوگر و جن‌گیر و مانند اینها. @haerishirazi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 رابطۀ «مسئولیت» و «احساس مسئولیت» | توصیه به پدر و مادرها: چقدر برای «قبول مسئولیت» فرزندان خرج می کنید و چقدر برای «ادای مسئولیت» ؟ 🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 @haerishirazi
🔸همسفر قطار شیراز 🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🚂این اواخر، حفاظت شخصیت‌ها کمی شل و سفت می‌کرد. زمانی که محافظ می‌فرستادند مانع نمی‌شدیم و زمانی هم که نمی فرستادند پا پی نمی‌شدیم؛ نوعی برخورد علی السویه جاری بود. 🚂 بگذریم، پدر از زمانی که راه آهن شیراز افتتاح شده بود، اکثر رفت و آمدنشان به شیراز را از این طریق انجام می دادند. فشار تحمل سفرهای طولانی با ماشین، رفته رفته برایشان طاقت فرسا شده بود و به سفرهای هوایی هم که اصلاً عقیده نداشتند. سفرها را هم بیشتر اوقات با خالۀ ما که اخیراً پس از وفات مادر، با پدر محرم شده بود می‌رفتند. البته گاه گداری هم ایشان همراه نبود. چون بلیط قطار هم کمی گران شده بود دیگر بصورت کوپۀ دربست، تدارک نمی شد و فقط برای خودشان و یک همراه بلیط می‌گرفتند. نکته قابل تأمل آن بود که در این شرایط باید چندین ساعت را شب تا صبح، همراه با دو مسافر غریبه که می‌توانست هرکسی باشد سپری می‌کردند و این برای یک چهره ملی که سه دهه بالاترین مسئولیت سیاسی یکی از پیچیده ترین استان‌های کشور را به عهده داشته و بواسطه مواضع سیاسی و اجتماعی هم در بین برخی از اقشار جامعه، دشمن کم ندارد فضای مناسبی نبود و در قطار حتماً باید ولو یک همراه همراهی می‌کرد. در این سفر، خاله جان ما بنا به مسأله ای در برگشت موفق به همراهی نبودند و زودتر با سفر هوایی رفته بودند. حفاظت شیراز هم می گفت چون حفاظت ایشان به قم منتقل شده، ما فقط در حریم شیراز مأموریت حفاظت داریم و نه خارج از آن. بگذریم به هرصورت قرعه این همراهی کما فی سابق بنام من افتاد ... 🚂 پدر با اشتیاق زائد الوصفی وارد کوپه شدند. همیشه این بشّاشیت در قطار در تمام وجودشان حس می شد. یکی از دلایلش هم آن بود برای رسیدن قطار به شیراز، چند دهه تلاش مجدانه کرده بودند تا بالأخره در دولت نهم با پشتکار و همراهی استاندار آن زمان فارس -مهندس رضازاده- به این آرزوی دیرینه رسیده بودند. 🚂 خودشان ساک ها را روی تخت بالا گذاشتند، روزنامه را برداشتند و کنار پنجره نشستند. من خدا خدا می کردم در کوپه ما فرد غریبه ای نباشد تا فضا را با آرامش تا قم سپری کنیم. همین که این فکر از ذهنم عبور کرد در کوپه باز شد. مرد میانسال کمی چاق و سیبیلو با موهای کم پشت و رنگ کرده و اخمی که در ابرو ها جای خود را باز کرده بود، وارد شد. به‌همراه پسرش نگاهی به من کرد. سلام کردم. خیلی سرد و بی جوهره پاسخ داد. نگاهش به پدر افتاد، ابروهایش گره کور تری خورد و به پسرش گفت: «بیا بیرون؛ اینجا جای ما نیست». 🚂 من خوشحال در کوپه را بستم و از لای پرده دیدم دارد با مهماندار چانه میزند و بلند می گفت: «من از اینا بدم میاد، حالم بهم میخوره، میبینمش خوابم نمی‌بره، کهیر میزنم. باید جا به جا بشم». مهماندار کوپه ها را چک کرد و گفت: «باید تا اصفهان تحمل کنید تا بعداً ببینم چی میشه». برگشتند. کمی مضطرب شدم. مستقیم ساکش را زیر صندلی گذاشت و روبروی من نشست. پسرش را فرستاد روبروی پدر، و با اخمی غلیظ و شدید به من گفت: «تو با این هستی!؟» من گفتم: «بله با ایشان». پدر که گویی تازه متوجه حضور ایشان شده بود، بلند گفت: «سلام علیکم» پاسخی دریافت نشد. البته پدر بدلیل مشکل شنوایی ای که داشتند، بعضاً منتظر پاسخ نبودند. نگاهی با محبت همراه با لبخند کردند و گفتند: «شیرازی هستید؟ چند بار با قطار به شیراز مسافرت رفتید؟ راضی هستید؟ ...» ولی باز جوابی نیامد! 🚂 به روی خودشان نیاوردند و روزنامه را مجدداً باز کردند و با دقت و تمرکزی بیشتر به مطلب خیره شدند. بعد یواش در گوش من گفتند: «چیزی همراهمان هست که از ایشان پذیرایی کنیم؟» گفتم: «نه چیز خاصی نیست. همین فلاسک و بیسکویت که برای آنها هم هست.» در فنجان کنار خودشان چای ریختند و بیسکویت را بزحمت باز کردند و به طرف مرد گرفتند و گفتند: «آقاجان بفرمایید» مرد هیچ واکنشی نداشت! دوباره گفتند: «این مال شماست ... بفرمایید ... » قطار در حال حرکت بود و نگهداری فنجان در حرکت کار ساده ای نبود. گفتند: «من برای شما دستم را گرفتم ها» مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت. (ادامه دارد) ... @haerishirazi
🔸حجه الاسلام پناهیان🔸 💎 من در دوره ی دبیرستان به سختی می توانستم کتابی غیر از بخوانم. ولی یادم هست که به کتاب ایشان شده بودم!! جهت سفارش خرید کتاب، به کانال ( پخش آثار آیت الله حائری شیرازی ) مراجعه بفرمایید. 👇 @hekmat_books
ادامه ... 🚂 مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت. بعد پدر شروع کردند به اصرار که «یخ می‌شود، اسراف است، بفرمائید ... » هر چه مرد کمتر همراهی می‌کرد، پدر گرم تر و صمیمی تر با او حرف می‌زد و مزاح می‌کرد. 🚂 قطار برای نماز مغرب و عشاء ایستاد. همراه پدر برای تجدید وضو رفتم. بنظرم آنها پیاده نشدند. نماز را قدری زودتر تمام کردند و بسرعت و زحمت به سمت مغازه آن طرف ریل رفتند و نان و پنیر خریدند. مقداری تنقلات و تخمک و یک ظرف شبیه گز یا شیرینی محلی. برگشتیم در کوپه و جعبه را روی میز آنها گذاشتند. تنقلات را به اصرار به پسر دادند و با دست خود، لقمه نان و پنیر می‌گرفتند و به اصرار به آنها می‌دادند. خرد خرد، یخ مرد سبیلو هم آب شد و لقمه ها را می‌گرفت و می‌خورد. چراغ را خاموش کردیم و پدر با نردبان بالا رفت و روی تخت بالا خوابید و من پایین دراز شدم. 🚂 بیشتر اوقات تخت بالا را انتخاب می‌کردند چون برای نماز شبشان فضا مناسب‌تر از پایین بود. ساعت یک یا دو نیمه شب بود که چشمم را باز کردم و دیدم مرد سبیلو نشسته و خیره خیره به پدر نگاه می‌کند و ایشان با توجه به حرکت شمالی قطار، قبله را مشخص کرده و نشسته نمازشب می‌خوانند و اشک می‌ریزند. دیدم آن مرد نیم نگاهی به پدر می‌کند و از پنجره نیم نگاهی به بیرون، و اشک خود را پاک می‌کند. ساعتی بعد، قطار برای نماز صبح ایستاده بود و من خواب مانده بودم. پدر قطار را ترک کرده بودند. من سراسیمه به دستشویی و وضو خانه رفتم و وضو گرفتم. در نمازخانه با چشم بدنبالشان گشتم. نبودند با اضطراب نماز را خواندم. قطار داشت سوت سوار شدن را می‌زد. در کوپه نبودند. دوباره بیرون رفتم. اینطرف و آنطرف را گشتم نبودند. یک لحظه دیدم آن مرد سبیلو دست پدر را گرفته و از آنطرف بسمت من می‌آیند. به من رسید و با ترشرویی گفت: «اینجوری هوای حاج آقا رو داری!؟» داشتند اشتباهی سوار آن یکی قطار می‌شدند. همزمان با قطار ما، قطار دیگری که مقصدش جای دیگری بود نیز توقف کرده بود و پدر جهت حرکت را اشتباه کرده بودند و از طریق دالان، بسمت آن قطار رفته بودند و آن مرد سبیلو از روی ریل ها به آن سمت رفته بود و ایشان را برگردانده بود. 🚂 حرکاتش عجیب شده بود برای بالا رفتن از پله، دست پدر را گرفت و بین واگن ها را با دست نگه می‌داشت تا پدر رد شود. حتی برای بالا رفتن پدر از نردبان حائلشان شد. پدر که در جای خود مستقر شد گفت: «حاجی چُخ ممنون» و او دست به روی چشم گذاشت. چراغ خاموش شد. من به قصد دستشویی از کوپه خارج شدم. دستشویی پر بود. منتظر شدم. مرد سبیلو هم که شاید میخواست سیگار بکشد به همان قسمت آمد. گفت شما نگهبان (محافظ) ایشان هستید؟ گفتم خیر پسرشان هستم. بعد گفت او همان حائری شیرازی معروف است؟ سر تکان دادم. گفت من به دلایلی از سالها قبل تنفری از ایشان در قلبم شکل گرفته بود، اما این همراهی باعث شد درک کنم که این، آن بتی نبود که سالها در دل می انگاشتم. هر جور حساب کردم دیدم این آدم آن آدمی نیست که من فکر میکردم. اگر قبل از این سفر کسی به من می گفت اگر با حائری همسفر شوی چه میکنی، میگفتم گردنش را خرد میکنم! اما حالا تحمل نمیکنم کوچکترین آسیبی بهش برسه. هوایش را داشته باش. از این آخوندهاا که آدم را یاد خدا بیندازه دیگه کمتر پیدا میشه ... 🚂 وقتی در ایستگاه قم پیاده شدیم جریان را به پدر گفتم. نگاهی به آسمان کردند. گفتند هر وقت از راه تواضع رفتم، نبود جز اینکه خدا قلب ها را به رویم گشاده و نرم کرد و هر جا تکبر بود، نبود جز آنکه درها برویم بسته شد و نرسیدم. کاش هیچوقت محافظ نداشتیم تا حائل بین ما و مردم نبودند. این مردم همین قدر صاف و زلالند که با دیدن کمترین تواضع، قلبشان دگرگون و نرم می‌شود ... منبع: (@dralihaeri در تلگرام) @haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸طب سنتی باید باضابطه و حساب و کتاب باشد🔸 وقتی شما اطبای طب سنتی، نداشته باشید، هرکسی ادعّا می کند من طبیب سنّتی هستم، مدرک هم که نمی خواهد، یک چندتا چیز را از دیگران یاد گرفته و پول کلان می گیرد، بعد هم مداوای عجیب و غریب می کند. شما اگر نداشته باشید که طبیب و غیر طبیب از همدیگر مشخّص بشود، علامت داشته باشد، مدرک داشته باشد، جواز داشته باشد، هرکسی وارد طب سنتی می شود؛ آن وقت شما چطور جلویش را می گیرید؟ می آید و طبابت می کند و بعد از مدّتی که عدّه‌ای را بدتر کرد، بیچاره کرد، از این شهر می رود و در یک شهر دیگر سر در می‌آورد. پول کلان به جیب می زند، می رود. @haerishirazi