دو خوانش غزل ۳۰۱ حافظ.mp3
3.01M
غزل شمارهٔ ۳۰۱
ای دل ریش مرا بر لب تو حق نمک
حق نگه دار که من میروم الله معک
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
بگشا پسته خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهن خویش مینداز به شک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چون بر حافظ خویشش نگذاری باری
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat
Homayoun Shajarian - Man Koja Baran Koja (320).mp3
9.84M
من کجا باران کجا
شعرخوانی سیدوحیدسمنانی.mp3
721.9K
«صدای عبور تو را کوچه باور ندارد
زمین در عطش مرده و سایهگستر ندارد
شکوه تو در آینه میتراود، ولی آه!
دل من شکستهست و تصویر بهتر ندارد
ترک میخورد طرح بغض زمین در شب شک
عطش میشود سیل اشکم و آخر ندارد
و پرسیدم از آسمان، «ناگهان او چرا رفت؟»
- چرا رفت؟ گفتم که، اینجا کبوتر ندارد
اقاقی شکوفا شده سایبان نگاهش
ولی کوچه دیگر درخت تناور ندارد»
#شعرخوانی
#سید_وحید_سمنانی
@hafez_adabiyat
هدایت شده از اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
(یک جهان فرصت وَ یک ایران جهش)
ای رییسی گونه در راه و روش
خادم و آزاده چون او در منش
جان به کف داری به فرمانِ ولی
قلب تو با عشق پاکش در تَپش
در کنارِ حاج قاسم هایمان
یافتی در مکتب حق پرورش
در قبال دین و مکتب در خضوع
در قبال حرف ناحق بی خَمِش
اهل خدمت،فارغ از هر حاشیه
فارغ از جنجال و بحث و کشمکش
قلبش از سرمایه داران دردمند
حامی قشر ضعیفِ رنجکِش
می شود فردای ایران ساخته
با جلیلی در فضایی بی تنِش
با جلیلی هست پیشِ رویِ ما
(یک جهان فرصت وَ یک ایران جهش)
#یک_جهان_فرصت_یک_ایران_جهش
#سعید_جلیلی
#شهید_زنده
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
پیک نفس خوش سحر نزدیک است
ماهی که نگشته جلوه گر نزدیک است
افراشته می شود لوای توحید
مژده که زمان این ظفر نزدیک است
#علی_خسروی
@hafez_adabiyat
امشب به مدینه دل غم انگیزتر است
از سیل سرشک دیده لبریزتر است
از داغ شهادت امام باقر
این سینه به سوز دل شررخیزتر است
#شهادت_امام_باقر_علیه_السلام
#علی_خسروی
@hafez_adabiyat
Alireza Eftekhari - 07 - Avaz E Shoor.mp3
6M
ای دل اگر نخواندت ره نبری به کوی او
بی قدمش کجا توان ره ببری به سوی او
یک جهت آی تا مگر ره شودت به بی جهت
دیده بی جهت نگر ؛ بنگر حسن روی او
راه نمای بایدت ای که هواش می پزی
زانکه بخود نمی توان کردن جستجوی او
گر نروی به سوی او راست بگو کجا روی
هر طرفی که بنگری ملک ویست و کوی او
جام و سبوی او منم غالیه بوی او منم
پیش من آی تا شوی جمله به رنگ و بوی او
تا که به گوش جان من رمز الست گفته اند
هیچ برون نمیرود از دلم آرزوی او
آنچه ز ما شنوده ای آن ز خدا شنوده ای
چون همه گفتگوی ما هست ز گفتگوی او
هیچ مجو ز هیچ کس نام و نشان من که من
غرق محیط گشته ام از رشحات جوی او
رفته به جوی او منم مست ز بوی او منم
پیش من آی تا شوی جمله به رنگ و بوی او
رو بر شمس تا دهد از تو خلاص مر ترا
خوی بدت بدل کند جمله به خلق و خوی او
#شعر
#مولانا
#آواز
#علیرضا_افتخاری
💠 شعر زبان آشتی جهان است 💠
#انجمن_ادبی_پردیسان ،
محفلی صمیمی با شاعران ، اساتید ، نوسرایان و علاقمندان به شعر
خوانش اشعار ، نقد و بررسی نوسروده ها
📆شنبه ها
⏰۵تا۷عصر
🏢پردیسان ، بلوار ۲۲ بهمن ، خیابان شهیدان رضی ۱، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
❇لینک دعوت باافتخار و امتنان :
https://eitaa.com/joinchat/4167041496Cbc50b4da4e
#شهر_پردیسان
#انجمن_ادبی_پردیسان
#قرارگاه_مردمی_کرامت
#کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
دو خوانش غزل ۳۰۲ حافظ.mp3
3.85M
غزل شمارهٔ ۳۰۲
خوش خبر باشی ای نسیم شمال
کی به ما میرسد زمان وصال
قصّةُ العشقِ لا انفصام لها
فُصِمَت ها هُنا لسانُ القال
ما لِسَلمی و من بذی سَلَمِ
أینَ جیرانُنا و کیف الحال
عَفَتِ الدارُ بعدَ عافیةٍ
فاسألوا حالَها عَنِ الاطلال
فی جمالِ الکمالِ نِلتَ مُنی
صَرَّفَ اللهُ عَنکَ عَینَ کمال
یا برید الحِمی حَماکَ الله
مرحباً مرحباً تعال تعال
عرصهٔ بزمگاه خالی ماند
از حریفان و رطل مالامال
سایه افکند حالیا شب هجر
تا چه بازند شب روان خیال
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال
حافظا عشق و صابری تا چند
نالهٔ عاشقان خوش است بنال
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat
غزل شمارهٔ ۱۲۶
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
احوال گنج قارون کایام داد بر باد
در گوش گل فروخوان تا زر نهان ندارد
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
کان شوخ سربریده بند زبان ندارد
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
#شرح_انگیزشی
#غزلیات_حافظ
#وحید_ضیایی
@hafez_adabiyat
هدایت شده از بی خودی
به تیغ تفرقه ما را دو دسته میخواهند
قسم به سنگ که ما را شکسته میخواهند
به دست خالی ما سنگ افترا دادند
هدف چه بود؟ که ما را نشان ما دادند
به روی آتش فتنه به جوش آمده ایم
دهن گشاد برای خروش آمده ایم
چقدر داغ شدیم و چقدر داد زدیم
برادرانه به هم تهمت فساد زدیم
منی که داد پرستم، تویی که همهمه خواه
به جان یکدگر افتادهایم در یک راه
دو صف شدیم مقابل به هم، دو تا دیوار
و چیست آخر این اتفاق جز تَکرار
شدیم نابلد و مفسد و... بگو... بس نیست؟
برنده کیست؟ کمی فکر کن، مشخص نیست؟
در این میانه کسی از علاقه دم می زد
نداشت طرح ز نهج البلاغه دم می زد
و گفت نوبت تغییرهای بنیادیست
غرض هنوز زن و زندگی و آزادیست
من و تو گرم جدل او شعار می فرمود
به این میانه روی افتخار می فرمود
بس است صحنهی سختیست پیش رو بس نیست؟
برنده کیست کمی فکر کن مشخص نیست؟
غلاف کن غضبت را در این مسیر، غلاف
یکی ست رای من و تو #سعید_قالیباف
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیوان امام خمینی(س) : غزلیات
روز وصل
غم مخور، ایّام هجران رو به پایان می رود
این خمارى از سر ما میگساران مى رود
پرده را از روى ماه خویش، بالا مى زند
غمزه را سر مى دهد، غم از دل و جان مى رود
بلبل اندر شاخسار گل هویدا مى شود
زاغ با صد شرمسارى از گلستان مى رود
محفل از نور رخ او نورافشان مى شود
هر چه غیر از ذکر یار، از یاد رندان مى رود
ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان مى رود
وعده دیدار نزدیک است، یاران مژده باد
روز وصلش مى رسد، ایّام هجران مى رود
@hafez_adabiyat
چوبادعزم سرکوی یارخواهم کرد.mp3
4.1M
غزل شمارهٔ ۱۳۵
چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
به هرزه بی می و معشوق عمر میگذرد
بطالتم بس است امروز کار خواهم کرد
هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد
چو شمع ، صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد
به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد
صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل
فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد
#شرح_انگیزشی
#غزلیات_حافظ
#وحید_ضیایی
@hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۳۰۳.mp3
3.18M
غزل ۳۰۳
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ قِف وانزِل
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
حکایت شب هجران فروگذاشته به
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
بیا که پردهٔ گلریز هفت کاری چشم
کشیدهایم به تحریر کارگاه خیال
چو یار بر سر صلح است و عذر میطلبد
توان گذشت ز جور رقیب در هر حال
به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال مُحال
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون ماست حلال
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat