خدا بود و دگر هیچ نبود
اراده خدا تجلـی کــرد ؛
و پرندهها به پرواز در آمدند ...
💢۳ اسفند ۱۳۶۲
خوزستان، دشت جفیر
انتقال رزمندگان با بالگرد شنوک
به خط مقدم برای عملیات خیبر
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
💢 #فرمانده_شهیدی_که_مغازه_ش_را_برای_جبهه_و_حفظ_جان_نیروهایش_فروخت
▪️بچه های لشکر ۲۵ کربلا تو هفت تپه ، در زیر چادرها ساکن بودند.سال ۶۴ و ۶۵ هفتتپه بمبارانهای زیادی شد و بچههای زیادی به شهادت رسیده بودند ، از جمله سردار شهید حاج جعفر شیرسوار.حاج حسین بصیر برای گرفتن تسهیلات ساخت سنگر بتونی جهت ایمن ساختن به هر دری میزد و جواب نمیگرفت.
.
▪️وقتی که از مسئولین وقت نا امید شد به فکر فروش مغازه خود افتاد و این تصمیم را گرفت که مغازه آلمینیوم سازی خود را برای جبهه بفروش بگذارد!!!
فرشته بصیر فرزند حاج حسین تعریف میکرد : دم غروب بود که بابا اومد خونه.مادرم تو آشپزخونه مشغول آشپزی بود.بابا اومد پیشش و گفت آمنه راستش یه مسئله ای رو میخام باهات در میون بزارم ،مادرم گفت چی شده ؟ بابا گفت : بچه ها تو هفت تپه زیر چادر زندگی میکنن ، سر پناهی ندارن خیلی بهشون سخت میگذره ...میخام مغازه ام به فروش بزارم تا بتونیم با پولش سوله های بتنی خریداری کنیم ، شما مشکلی نداری ؟؟؟مامان گفت : راضیم به رضای خدا...
.
🔖آری آن روز هم بودند مسئولین بی دردی که به فکر جیب و منافع خودشان بودند و در شهر پشت میز نشینی را برگزیده بودند ، اما آن طرف حاج حسین بصیر قائم مقام لشکر ویژه ۲۵ کربلا با هفت سال حضور در جبهه ها و شرکت در بیش از ۲۱ عملیات نه تنها از جانش ؛ بلکه از کل سرمایه و داراییش که یک مغازه در فریدونکنار بود گذشت ؛ تا بتواند با پولش سوله های بتنی سنگر رزمندگان را فراهم کند...او هم از مالش گذشت و هم از جانش....
.
#حاج_حسین_بصیر
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💢 کانال شهدایی #هفت_تپه_ی_گمنام 👇
💠 @hafttapeh
32.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 پاییز ۱۳۹۹ بود.دلمون میخواست بریم شهر زیراب و مادر کمیل و زیارت کنیم...زمان کرونا هم بود🦠...زنگ زدیم به مادر ، فک میکردیم بخاطر بیماری پذیرامون نباشه ، اما دیدیم میگه : (( ✨وَچِه حیاط اِنار دارنِه چیمبه زودتِر بِئین شِمه منتظرمه 😊)) (( حیاطمون انار داره براتون میچینم ؛ زودتر بیاین منتظرتونم))
.
💢 ۱۹ تیرماه سالروز شهادت سردار ۲۲ ساله ی لشکر ۲۵ کربلا که بیش از ۷ سال در جبهه ها بود و شش مرحله مجروح گشت.بیاد فرمانده تخریب لشکر ویژه ۲۵ کربلا سردار کمیل ایمانی...
.
#سردار_کمیل_ایمانی
#فرمانده_تخریب
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
💢 هنوز هیچ کس نتوانست این سوال را پاسخ دهد و برایش جوابی پیدا کند ...
🌀سوال : واقعاً چگونه شهدا از جگرگوشه هایشان دل کندن ....؟؟؟؟!؟؟؟!؟!!؟!؟!؟
.
▪️عکس : اعزام به جبههی رزمنده ی مازنی و دختری که به تکیه گاه زندگیش تکیه کرده. قائم شهر سال ۱۳۶۵
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
.
#وداع
#شهدا_شرمنده_ایم
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصمیم گرفتم به عشق علی چادر سر کنم
از زیباییهای جشن ده کیلومتری غدیر ❤️
کانال شهدایی #هفت_تپه_ی_گمنام 👇
💠 @hafttapeh
🏷 شهیدی که بهروز را حاج جعفر کرد...
#بیاد_عارف_شهید_نجف_علی_کلامی
.
▪️جوون شر و شوری بود , پاتوقش هم چهارراه حسن آباد قائمشهر بود. بهروز شیرسوار ، واسه خودش کلی نوچه داشت ، اما ...! یه روز دید چند نفر دارن یکی رو میزنن.ضعیف کشی تو مرامش نبود.رفت جلو و اون جوون رو نجات داد ، کسی نبود جز کلامی.از رفقای قدیمی بهروز که سوال میکردم ؛ اکثرشون میگفتن ؛ از زمانی که بهروز با کلامی رفیق شده بود ، کم کم تغییر و تحولش شروع شد.اوایل بهروز ازش بدش میومد و میگفت: این کلامی دست از سر ما بر نمیداره ها...باز داره میاد پیشم...!!!
.
▪️اما با گذر زمان همين کلامی چنان در بهروز نفوذ کرد که شد الگوی فکری و اخلاقی بهروز.با شروع جنگ رفتن جبهه و بهروز شد حاااج جعفرشیرسوار ( از فرماندهان ارشد جنگ و از فرماندهان شجاع لشکر ویژه ۲۵ کربلا).کلامی سال ۶۰ شهید شد و پیکرش مفقود شد ؛ حاج جعفر در تمام سالهای حضورش در جبهه عکس کلامی را با خودش به همراه داشت.همرزم حاجی تعریف میکرد : تو هفت تپه دیدم حاجی بی قراره.گفتم حاجی چیزی شد ؟ با بغض گفت عکس کلامی تو جیبم بود نیست !!! نمیدونم کجا گذاشتم.سال ۱۳۶۵ هفت تپه بمباران هوایی شد ، حاج جعفر همونجا بشهادت رسید و رفاقتشون ابدی شد و همنشین هم شدند در بهشت...( 📝احمدی اتویی)
.
#حر_لشکر_۲۵
#رفاقت_تا_بهشت
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#خورشید_هفت_تپه
🆔 @hafttapeh
💢 شهید محمدمهدی گرجی ( از لشکر ویژه ۲۵ کربلا) شهادت ۴ خرداد ۱۳۶۷ شلمچه ؛ سن ۱۶ سال ؛ تاریخ تشییع پیکر : ۱۳۷۵ قائمشهر :
.
#خاطره
▪️مادر شهید - خانم صدیقه کلامی :
قبل انقلاب محمد مهدی آمادگی بود یک روز از مدرسه اومد و گفت : «مامان ! مگه ترانه حرام نیست . امروز تو مدرسه ترانه گذاشتند و به ما گفتند دست بزنید و من دست نزدم و انگشتم و تو گوشم کردم که نشونم . تو فردا بیا مدرسه بهشون بگو که ترانه گوش کردن حرام است» من رفتم مدرسه و به مدیر گفتم و معلم ها با این که خیلی اهل حجاب نبودند خیلی خوش شون آمد . یک روز دیگر به خانه آمد و گفت:« مامان من دیگه مدرسه نمیرم »گفتم چرا ؟ گفت«امروز ترانه گذاشتند و بچه ها دست می زدند . معلم کلاس دیگر آمد و دست من و از گوشم در آورد و گفت چرا دست نمی زنی ؟ گفتم من دست نمیزنم ترانه حرامه . گفت باید بیایی جلو و برقصی . من گریه کردم و معلم اومد و جلوی او را گرفت و نگذاشت . اگر بچه ها آمدند دنبال من بگو مهدی اوریون گرفته» و از فردا دیگر به مدرسه نرفت .
.
کانال شهدایی #هفت_تپه_ی_گمنام 👇
🆔 @hafttapeh