eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام🦋
2.5هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
879 ویدیو
6 فایل
رفقا ؛ به مدد شهدا در این کانال تصاویر و کلیپ‌های کمتر دیده شده از غیورمردانِ لشکر خط‌شکن ۲۵ کربلا و دیدار خانواده‌هایشان را خواهید دید، و از مظلومیت هفت تپه و بچه‌های هفت‌تپه خواهیم نوشت...🦋 ارسال مطالب👇 @Ahmadiatoui
مشاهده در ایتا
دانلود
. ▫️1. حداقل خوابم بايد درشبانه روز 4 ساعت و حداکثر 6 ساعت باشد. . ▫️2. غذا بايد به اندازه نياز بخورم. . ▫️۳.بايد قاطع باشم، که هستم و دارای اراده توانا و مستحکم که هرمشکلی برای من هيچ باشد. . ▫️۴. کنترل نفس - يکی اينکه بايد تا آنجا که می توانم نفسم را تحت کنترل و غلام عقل درآورم . . ▫️۵. نمازم را آهسته بخوانم با حضور قلب و سطور کل هيچ فکری جز معانی نماز درنظرم نيايد و شب جمعه را نماز شب بخوانم وسعی کنم که نماز قضاء خود را بخوانم . . ▫️۶. سه روز در هفته را روزه بگيرم روز شنبه، دوشنبه و پنج شنبه. . ▫️۷.به هيچ وجه نبايد به کسانی ديگر که از من بهتر بلد هستند و پر استعدادترند حسودی کنم؛ زيرا خداوند استعداد و ذوق را در همه به وديعه گذارده است. پس نبايد به ديگران حسودی کرد بلکه بايد خوشحال شد و از خداوند خواست که آنها را در تحصيلشان موفق کند. . ▫️۸. برادر عزيزم هر زمان که شيطان سويت آمد، اين را به خودت بگو: که ای نفس مکاره مگر من چه کاری انجام دادم که به خود ببالم. به اين ارزش که مردم برای من قائل می شوند به خاطر خون پاسدارانی هست که در سراسر کربلای ايران به زمين ريخته است. اين را پاسداران شهيد به ما داده اند وگرنه من کاری انجام نداده ام. . 💠 @hafttapeh
💢 . حاجی مجروح بود، شبی سراسيمه به خونه اومد و به محض وارد شدن بدون اینکه سلام و عليکی بکنه، گفت: سوسن خبر داری پَست فطرت ها، مهران رو گرفتند؟ گفتم: حالا چرا اين قدر ناراحتی؟ خوب حتماً کاری کرد که گرفتن اش. چرا من و تو را نمی گيرند؟ با آن که عصبانی بود زد زير خنده😁 و گفت: بابا! مهران پرستش، رو نمی گم.(مهران پرستش از همرزمان و دستان شهید بود) بعثی ها دوباره شهر مهران رو از دست ما در آوردند؛ بايد برم. گفتم: لااقل اين دفعه را منصرف شو تو حالت خوب نیست، پايت هنوز خوب نشده... خودم می ديدم که شب ها از درد زانويش ،پيچ و تاب می خورد و موقع راه رفتن می لنگيد، اما می گفت: درد همیشه هست و می شه خوبش کرد، يا باهاش ساخت، اما اگر زود نجنبیم، مهران ديگه از نقشه ی ايران حذف می شه. بالأخره رفت و در عمليات آزادسازی مهران، به عنوان فرمانده گردان ویژه شهدا لشکر25کربلا شرکت کرد. هم رزمانش می گفتند: در طول عملیات با اینکه مجروح بود باز هم از خودش رشادت و شجاعت بی نظیری نشون داد. . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️اصغر، حمید و اسکندر سه تا پرستو بودند؛ اصغر و حمید کوچ کردن ولی اسکندر جاموند.این سه تا پرستو از لشکر ویژه ۲۵ کربلا از بچگی باهم بزرگ شدن؛ عین سه تا برادر بودن، عاشق هم بودن؛ حتی از برادر هم به همدیگه نزدیکتر بودن. همش تو خونه ی هم بودن و پدر و مادراشون هر سه تای اینها رو بچه های خودشون می دونستن. قول و قرارهای زیادی باهم کرده بودن؛ مثلاً: باهم عهد بسته بودن عروسی شون رو تو مسجد محل بگیرن یا اگه شهید شدن شفاعت همدیگه رو بکنن و تو مسجد دفنشون کنند. اصغر و حمید الآن تو مسجدن و شدن «سردار شهید»؛ اسکندر رو تنها گذاشتن. اسکندر هم به یادگاری از اونا تو این دنیا سرداره و داره راهشون رو امروز در سنگر وزیر کشور ادامه می ده. خدا حفظش کنه. . 🔖اسکندر مومنی این مجاهد خستگی ناپذیر در دوران دفاع مقدس «فرمانده گردان های یازهرا(س) و پدافند هوایی ، رئیس ستاد لشکر ویژه ۲۵ کربلا» ، «رئیس ستاد تیپ مالک اشتر» و «فرمانده جنگل» بود.انشاله عاقبتش ختم به شهادت شود.🇮🇷 . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️حاج حسين بصير هم يک فرد بسيار سخت كوش و پر تلاش بود. شايد می توان گفت كه از نظر سخت كوشی در بين فرماندهان جبهه ايران جزء آن دو سه نفر اول است. اصلاً ادعا نداشت، خيلی خاكی و عادی زندگی می كرد كه بعضی وقتها با رزمنده ای عادی او را اشتباه می گرفتند يعنی اگر وقتی می آمد توی جلسه ای از بس بی ادعا بود شايد فكر می كردند كه يک آدم خيلی ساده اصلاً يک تكاور بيشتر نيست، يک سرباز عادی يا يک بسيجی ساده است.كم ادعا بود و پر تلاش و هم در تأ سيس لشکر ویژه 25 كربلا و هم در اداره لشکر نقش بسيار تعیین كننده ای داشت. نسبت به مسائل دنيایی خيلی بی خيال بود حتی نسبت به رفتن به خانه خدا. چند نفر به او گفتند: حالا نوبت شما شده بيایید برويد، نمی رفت. ماندن در جبهه را ترجيح می داد. بالاخره رفت.حاج بصیر مدتی قائم مقام لشکر ویژه 25 كربلا شدند و اداره لشکر را در حقيقت به عهده داشتند. . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️یک شب قبل از شروع عملیات بیت المقدس حسین تو سنگر خوابیده بود، دوستانش وارد سنگر می شوند، با ورودشان در سنگر بوی عطر و گلاب مستشان می کند؛ بوی عطر از بدن حسین بود آنقدر از این بو مست شده بودند که حسین را از خواب بیدار کردند، به او گفتند:«حسین! این چه عطری ست که زده ای؟ چقدر خوش بوست ، گیج مان کرده. بده تا ما هم بزنیم.»حسین با چشمانی خواب آلود گفت:«عطر کجا بود؟ اصلاً من عطری ندارم؟ دیوانه شدید؟ بیائید مرا بگردید.» «چرا مرا از خواب بیدار کردید؟ داشتم خواب می دیدم.» . ▫️گفتند:«چه خوابی؟» نگفت. با اصرار زیاد حسین را به حرف آوردند.حسین با چشمانی اشک بار گفت: «امام زمان(عج) را سوار بر اسب سفید در خواب دیدم که به من گفت: به زودی شهید می شوی.»دوستانش می گفتند: « در حین عملیات تیری به حسین خورد و حسین را به زمین انداخت. او با همان حال قرآن را باز کرد و مشغول به تلاوت قرآن شد بچه ها می خواستند او را به عقب برگردانند ولی او مخالفت کرد»حسین گفت: «بچه ها با من کاری نداشته باشید مگه امام زمان (عج) را نمی بینید بروید جلو پیش امام زمان(عج)، مرا وِل کنید.»  . 💠 @hafttapeh
💢 فرمانده‌‌ی محسن بهاور ( ) از واحد و ویژه ۲۵ #شهادت ۲۱ ۱۳۶۴_: . 📩 مادرم از اینکه دامادم نکرده اید ناراحت نباشید و این را بدانید که بزرگترین عروسیم را در سنگرم که همان حجله دامادیم می باشد انجام داده ام و رگبار نقل بر سرم شروع به باریدن کرد مادرم اگر شما خواستید مجلس عروسی ترتیب بدهی سفره ای پهن نما لباس سپاهم که خیلی مایل بودی در روز دامادیم بر تن من بپوشانی در وسط قرار بده و خانواده های معظم شهدا و برادران حزب الله و دوستان محلمان را در مجلس دعوت نما و برادران مداح مدح امام حسین(ع) و حضرت علی اکبر در این مجلس ذکر یادی بنماید. . 💠 @hafttapeh
💢 . // : سردارحاج کمیل‌کهنسال : . 🌴 يک روز بعد از پایان عمليات والفجرهشت، شهیدطوسی تویوتا را روشن کرد، حرکت کردیم به سمت اهواز.در حال طی کردن مسیر اروندکنار – آبادان، بودیم.یکدفعه طوسی شروع کرد به سرزنش کردن خودش. از جاماندگی از قافله ی دوستان شهیدش ناراحت بود و دائماً خودش را سرزنش می کرد. من که حالش را اینگونه دیدم، گفتم: «تو هم انشاءالله شهيد می شی، همه ما آرزو داريم به شهادت برسيم. دیر یا زود تو شهید می شی، من هم شهید می شم.همانجا دعا کردم. . 🌴 گفت کمیل من بیشتر برای زمان بعد از شهادتم، ناراحتم.» با تعجب گفتم:بعد از شهادت كه نارحتی نداره!گفت:«برای ما داره. را ديدی؟ را ديدی؟ را ديدی؟ را دیدی؟»ديدی اين بچه ها چقدر بچه های مظلوم، چقدر بچه های پركاری بودند، چه كارهای بزرگی توی جبهه كردند.هیچ كسی آنها را نمی شناخت و آنگونه که سزاوارشان بود از آنها تجلیل نشد. آنها گمنام و ناشناخته ماندند و شخصيت و زحمات شان برای مردم ناگفته ماند.» . 🌴من فرمانده این بچه ها بودم، مردم و مسئولین مرا می شناسند. ناراحتم و می ترسم از آن روزی که وقتی من شهید بشوم، تشییع جنازه ام شلوغ شود، صدا و سیما وارد شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات کنند. کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعد از شهادتم هم ناراحتم. من خودم را شرمنده ، ، و و ديگر شهدایی که واقعاً زحمت کشیدند و نامی از آنها نیست، می دانم. . 💠 @hafttapeh
🔆 مهم نیست زندگیت چقدر خوب یا بد بوده؛هر روز صبح که از خواب پاشدی، خدا رو شکر کن که هنوز یه روز دیگه فرصت داری.صبح زیباتون بخیر... No matter how good or bad your life is wake up each morning and be thankful that you still have one . 📷 موسی عمویی ((از امام محمد باقر ویژه ۲۵ )) را به کشید و او را قبل می بوسد. . 💠 @hafttapeh
منابع عبری: یکی از پهپادهای حزب‌الله به قیساریه، منطقه اقامت نتانیاهو اصابت کرده است .😊 💠 @hafttapeh
42.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 دلیران آزاده ، خبردار و آماده... 📽 فیلمی بسیار زیبا و دیدنی از توان نظامی و قدرت پهپادی و موشکی جبهه مقاومت ( ایران اسلامی ، حزب‌الله لبنان ، انصارالله یمن ، حزب‌الله عراق ، مبارزان فلسطینی ) با نوحه ای بسیار حماسی و شورآفرین از مداح باصفای جبهه ها . ✌️إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ✅ کانال 🇮🇷 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠 ️صاحب خانه ای که یحیی سنوار در آن شهید شده نوشته: «مایه فخر و‌ مباهات ماست که در منزل ما شهید شدی. خانه ما، جان های ما و هر چه داریم فدای تو ای ابو ابراهیم.» . 💠 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 . ▫️شهیدی ازآمل شهید سیدحسن ولی بسیاربه کبوتر پرورش آنهاعلاقه داشت وبه آنهاعشق می ورزید.وقتی حسن دو،دستش را بازمی کرد،کبوتران،یک به یک روی دستانش می نشستندو،وقتی شهیدقراربود به جبهه اعزام گردد. این کبوتران تابالای اتوبوسی که سیدحسن باآن روانه می شد رفته وبرگشتندظاهراًفهمیده بودندحسن قراراست که شهید شود.بعداز خبرشهادت سیدحسن ولی به خانواده اش مادرشهید اسرارکرد،دوکبوترش راباخودبرای تحویل پیکرشهیدببرنندومی گفت:پسرم خیلی این کبوترها رادوست داشت . . ▫️یک کبوتر سفید ویک کبوتر سیاه وقتی آنها به بنیادشهید رسیدندوموقع تحویل پیکر مطهرش رسیدندمادرشهید دوکبوتررابرروی سینه شهید قراردادندوکبوتر سفید به محض دیدن پیکربی جان صاحبش دردم جان دادوبا شهید همراه گشت...🕊🕊 . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️احمد نذر امام هشتم، بود. مادرم ۴ پسر بدنیا آورد ولی هیچ کدام زنده نماندند تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و آقا، احمد را به ما هدیه کرد.احمد به قدری زیبا بود که مثال زدنی نبود، موهای طلایی داشت، واقعاً زیبا بود، مادرم می‌ترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا 7 سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد می‌کرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح می‌برد، موهای زیبا و طلایی سرش را جمع می‌کرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول، وزن کرد و به مشهد برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا انداخت. . ▫️من خواهر بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمی‌دیدمش، دیوانه می‌شدم. شب آخری که داشت به جبهه می‌رفت، گفت: آبجی! من دارم می‌رم. با او روبوسی کردم و گفتم:احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا می‌خواهی بروی؟! بچه پدر می‌خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می‌خوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه. - نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به من پایبند می‌شه و دیگه من تمی‌توانم رضا را ول کنم. الآن که رضا منو نمی‌شناسه، باید برم.🇮🇷 . 💠 @hafttapeh
💢 آخرین بر روی ماه ... ( بوسید ، هم پیشانیت را هم سربند سرخ کربلا را ...) . 📷 وداع_آخر ۱۳۶۵ محمدرضا یوسف پور . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️ قرار بود به جبهه اعزام بشیم. قبل از حرکت، تصمیم گرفتم برای زیارت به "امامزاده عبدالحق زیراب" بروم. در بین راه فیض الله را دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی، با اصرار من، برای اینکه در راه تنها نباشم، قبول کرد که او هم به زیارت بیاید و بدرقه ام کند.بعد از زیارت، از هم خداحافظی کردیم و من راهی خوزستان شدم. . ▫️این آخرین دیدار من و فیض الله بود، چند وقتی در جبهه بودم، خیلی دلم برای او تنگ شده بود که در عین ناباوری خبر شهادتش را به من دادند.اولین چیزی که پس از شنیدن خبر شهادتش در همان لحظه به خاطرم آمد، آخرین زیارت امامزاده بود.با خودم گفتم: نمی دونم اون روز فیض الله از خدا چی خواسته بود یا با چه شور و حالی امامزاده را زیارت کرده بود که آرزویش اینقدر زود برآورده شد، ولی ما هنوز... . ▫️چند روز بعد از شهادت فیض الله، قرار بود به دیدار حضرت امام به جماران برویم. ساعاتی به حرکت مان نمانده بود که باخبر شدم، قرار است پیکر فیض الله را تشیع کنند. دو دل شده بودم و بین دو راهی سختی گیر کرده بودم، یک عمر آرزوی دیدن امام عشق و از سویی دیگر استقبال و تشیع پیکر مطهر فیض الله.تو دلم گفتم: فیض الله منتظره، بی معرفتی و نامردیه اگر نری! آخه اون روز فیض اله با اصرار من بی خیال کارهایش شده بود و برای بدرقه ام به امامزاده آمده بود و بی انصافی بود، اگر به استقبالش نمی رفتم. همه ی این حرف ها و زمزمه های دلم باعث شد تا برای همیشه آرزوی دیدن روی مبارک حضرت امام در سینه ام بماند . (🎙راوی : جانباز حسین احمدی اتویی 🇮🇷) . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️در ماه های دی و بهمن سال 1364، قبل از عملیات والفجر 8، رزمنده هایی که به عنوان غواص انتخاب شدند در آب های سرد رود بهمن شیر، مشغول به غواصی بوده و آموزش می‌دیدند. گاهی اوقات آنقدر سردشان می شد که حتی نمی توانستند از سوز سرما انگشت‌های خود را جمع کنند و چیزی را بردارند یا لباس غواصی را از تن خارج کنند . . ▫️روزی به همراه حاج بصیر، شهید طوسی، شهید نوبخت و سردار بابائی برای سرکشی و خداقوت گفتن، خدمت این عزیزان رفتیم. آنها در آن سرمای بیش از حد هوا، در آن آب های استخوان شکن بهمن شیر در حال آموزش غواصی بودند، وقتی آموزش شان تمام شد، تصمیم گرفتیم با انگشت هایمان عسل در دهان آنها بگذاریم تا مقداری گرم و تقویت شوند. . ▫️در حین عسل دادن، یکی از رزمنده ها شیطنتش گل کرد و محکم انگشتم را گاز گرفت، فریادم بلند شد و همه خندیدند. به او گفتم: «الهی شهید بشی رزمنده، چرا اینکار را کردی؟»او با نگاهی تأمل برانگیز در جوابم گفت:- «اگر انگشت ات را گاز نمی گرفتم، تو با سوز دل نمی‌گفتی الهی شهید بشی برای همین اینکار را کردم که دعام کنی و من هم دعا می کنم: الهی هر دوتامون شهید بشیم.» . 💠 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
aviny_60.mp3
142K
🎧 کجا از مرگ می هراسد... . 💠 @hafttapeh
💢 : ▫️شهید املاکی شما، که توی میدان جنگ شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود. بسیجی بغل دستش ماسک نداشت، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش! قهرمان یعنی این! البته هر دو شهيد شدند. هم املاكی شهيد شد و هم آن بسيجی شهيد شد، اما اين قهرمانی ماند. اين ها كه از بين نمی روند، زنده اند، هم پيش خدا زنده اند، هم در دل ما زنده اند و هم در فضای زندگی و ذهنيت ما زنده اند.» . 🇮🇷 سردار حسین املاکی محور یکم واحد و 25 در ۱۳۶۷ در والفجر ده رسید. . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️شهید وحید رزاقی از دلیر مردان گیلانی لشکر ویژه 25 کربلا است که در نوجوانی، با سن و سال کم و باجثه ی نحیف و کودکانه اش به جبهه آمد.▫️یک روز شهید خوش سیرت با من تماس گرفت و گفت:«وحید رزاقیان در منطقه ی شما مجروح شده، می ترسم روحیه اش را ببازد، به او سری بزن تا روحیه اش تقویت شود و اگر نیاز بود او را به پشت جبهه منتقل کن.» . ▫️به سرعت رفتم سراغ وحید، تا اینکه او را پیدا کردم. وقتی او را دیدم، بعد از سلام و احوال پرسی می خواستم با شوخی و خنده کردن به او روحیه بدهم که گفت: «من امروز، 15 روز است که به سن بلوغ رسیدم و این ترکشی که به من اصابت کرده، گناهان 15 روزه ی مرا پاک کرده است. شما دعا کنید که خداوند مرا شهید کند. 🌷🇮🇷 🎙 : سردار میرشکار . 💠 @hafttapeh
🔖 آمدند با همان صلابت همیشگی، همان طور که دیروز رفته بودند. امروز که آمدند، بوی اسپند و دود، بوی عطر خاطرات، و بوی مهربانی و انتظار فضای دل ها را سرشار از شور و شعف کرد. . ▪️امام خمینی(ره): اگر روزی برگشتند و من نبودم ، سلام مرا به برسانید و بگویید در فکرتان بود.📷 ۲۸ ۱۴۰۳_ در جمع با صفای گرانقدر ۱۱ . 💠 @hafttapeh
📣 روزشمار شهدای استان مازندران 🗓 :{ ۳۰مهر} 🌹امروز ۶۹ رزمنده دلاور مازندرانی آسمانی شدند«ما هنوز شهادت بی‌درد می‌طلبیم، غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند!» 🔸اسامی شهدای والامقام ۳۰مهرماه👇 🌷محمد امیرکلایی _ آمل 🌷عباس(سقا) بردون _ آمل 🌷‌حجت الله توکلی _ آمل 🌷محسن درویشی _ آمل 🌷روح الله(حسین) روحی _ آمل 🌷مهدی احمدی کشتلی _ بابل 🌷عباس باباجان تبار بایی _ بابل 🌷خلیل جلیل نتاج امیری _ بابل 🌷محسن خردمندی _ بابل 🌷نیما سرمد _ بابل 🌷مهربان عباسی شیرسوار _ بابل 🌷محمدرضا عبدالله پور گاوزنی _ بابل 🌷مرتضی علی پور بایی _ بابل 🌷بهرام(محمد) کیانی درونکلا _ بابل 🌷جمال معتقدي بارفروش _ بابل 🌷محمدکاظم مقدری _ بابل 🌷احمد علی پور کاسگری _ بابلسر 🌷عبدالرحیم علی پور _ بهشهر 🌷حسن فتحي زيني _ بهشهر 🌷محمدرضا خمسیه بهنمیری _ بهنمیر 🌷حسین علی مشهدی _ تنکابن 🌷مهدی(ظفر) نوروزی _ تهران 🌷عبدالله یزدانی _ تهران 🌷سیدفضل الله اشرفی _ جویبار 🌷محمد حسن زاده جویباری _ جویبار 🌷کریم کریم زاده وندچالی _ جویبار 🌷محمدعلی کریمی محلی _ جویبار 🌷قاسم علی(قاسم) مدانلو _ جویبار 🌷سیدمحمدرضا میرابوطالبی _ رامسر 🌷هادی اصغرپور حاجی آبادی _ ساری 🌷محمدمهدی آبیان _ ساری 🌷نصراله آبیان_ساری 🌷محمود توکلی _ ساری 🌷سیدغلام رضا جعفری جورجاده _ ساری 🌷عباس دهبندي _ ساری 🌷قاسم شاهطوری _ ساری 🌷قنبرعلی صادقی _ ساری 🌷سیداحمد فلاحیان _ ساری 🌷حسین نوایی نژاد _ ساری 🌷سیدجعفر(سیدرمضان)هاشمی _ سوادکوه 🌷سیدمحمود میریان _ سیمرغ 🌷حسن دلاور _ عباس آباد 🌷صادق کهوند _ عباس آباد 🌷علی اکبر اسفندیاری _ فریدونکنار 🌷منوچهر عدالت دوست _ فریدونکنار 🌷محمدعلی غواصی کناری _ فریدونکنار 🌷سیدعلی میررمضانی _ فریدونکنار 🌷سیف الله بابکی _ فیروزکوه 🌷جعفر پورمند _ قائم شهر 🌷حامد سروی _ قائم شهر 🌷رمضان(مهران) علي نژاد _ قائم شهر 🌷محمدرضا محمودی راد _ قائم شهر 🌷حسین مسافری ساروکلایی _ قائم شهر 🌷عاصم نجفی عمران _ قائم شهر 🌷اسماعیل سلیمی خورشیدی _ گلوگاه 🌷سیدخلیل حسینی ثمن آبادی_ محمودآباد 🌷غلام حسین حسن پور _ محمودآباد 🌷شکرالله تقی زاده _ میاندرود 🌷عزیزالله زارعي _ میاندرود 🌷سیدباقر صباغ دارابی _ میاندرود 🌷محمدجواد(جواد)طالبی _ میاندرود 🌷حسین علی مرادی _ میاندرود 🌷علی چشمارو _ نکا 🌷منوچهر شجاعی _ نور 🌷مهدی مهدی پور _ نور شادی روح شان صلوات✨ 💠 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢جالبه ...!!! اون و شناخت... ما که اهل یک و یک دیاریم نمیشناسیمش و ازش نگفتیم...!!! . 🔸سید علی اصغر ربیع نتاج» متول 1343 فریدونکنار، در «فریدونکنار» متولد شد و بیست و سه سال بعد، در عملیات کربلای ده ماووت ۱۳۶۶ بشهادت رسید.سید علی اصغر در بین شهدای لشکر ۲۵ به سید شهیدان اهل قلم معروف است. . ⚽️عضو تیم ملی فوتبال دانشجویان کشور و از نوادر ورزش شهرستان بود که در هر ۴ پست به خوبی می درخشید. قلمی زیبای او چشم نواز بود. قدرت بیان و خطابه داشت. . 🔸دوچرخه ای را که از شهید بدخشان ۲۰۰ تومان خرید وسیله ایاب و ذهاب او برای رفتن به جلسات در روستاها بود. با مسئولیت خویش بچه های گروه سرود کوثر را برای اجرای سرود به مناطق جنگی جنوب و خط مقدم اعزام می کرد.حدود ۴۰ دانش آموخته این شهید بزرگوار به خیل عظیم شهادت پیوستند. . 🌷شادی روح بسیجی شهید سید علی اصغر ربیع نتاج صلوات... . 💠 @hafttapeh
💢 همیشه در این ها بودند که آفریدند. . 📷 بهمن ۱۳۶۴_همسر سردار شهید فیض اله بابایی از لشکر ویژه ۲۵ کربلا در روز تشییع جنازه شوهرش رجز میخواند. . 💠 @hafttapeh