eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام🦋
2.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
879 ویدیو
6 فایل
رفقا ؛ به مدد شهدا در این کانال تصاویر و کلیپ‌های کمتر دیده شده از غیورمردانِ لشکر خط‌شکن ۲۵ کربلا و دیدار خانواده‌هایشان را خواهید دید، و از مظلومیت هفت تپه و بچه‌های هفت‌تپه خواهیم نوشت...🦋 ارسال مطالب👇 @Ahmadiatoui
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸همسر سردار شهید حاج جعفر شیرسوار : . 🔸حاج جعفر مجروح بود، شبی سراسيمه به خونه آمد و به محض وارد شدن بدون اینکه سلام و عليکی بکنه، گفت: سوسن خبر داری پَست فطرت ها، مهران رو گرفتند؟ گفتم: حالا چرا اين قدر ناراحتی؟ خوب حتماً کاری کرد که گرفتن اش. چرا من و تو را نمی گيرند؟ با آن که عصبانی بود زد زير خنده و گفت: بابا! مهران پرستش، رو نمی گم.(مهران پرستش از همرزمان و دستان شهید بود) بعثی ها دوباره شهر مهران رو از دست ما در آوردند؛ بايد برم. گفتم: لااقل اين دفعه را منصرف شو تو حالت خوب نیست، پايت هنوز خوب نشده... خودم می ديدم که شب ها از درد زانويش ،پيچ و تاب می خورد و موقع راه رفتن می لنگيد، اما می گفت: درد همیشه هست و می شه خوبش کرد، يا باهاش ساخت، اما اگر زود نجنبیم، مهران ديگه از نقشه ی ايران حذف می شه. بالأخره رفت و در عمليات آزادسازی مهران، به عنوان فرمانده گردان ویژه شهدا لشکر25کربلا شرکت کرد. هم رزمانش می گفتند: در طول عملیات با اینکه مجروح بود باز هم از خودش رشادت و شجاعت بی نظیری نشون داد.
💠«شیرعلی مجریان» از نحوه شهادت هم‌رزمش می‌گوید: «قبل از شروع عملیات کربلای 10، در نزدیکی‌های دزلی، آماده حرکت به سمت منطقه بودیم. منصور در آن روز، نسبت به عملیات‌های قبل، حال دیگری داشت. نیروها را به ستون کرد و از ابتدا تا انتهای ستون، یکی یکی با همه روبوسی کرد و حلالیت گرفت. گویا می‌دانست این آخرین دیدار است. بعد، با دستور حرکت، نیروها رهسپار منطقه شدند. او از جلو حرکت می‌کرد. دشمن منطقه را شیمیائی زده بود و خیلی از بچه‌ها آلوده شده بودند. ما از پشت سر حرکت می‌کردیم. وقتی به منصور رسیدیم، برای ادامه عملیات، از او کسب تکلیف کردیم. وی کاملا شیمیائی شده بود. بچه‌ها دورش بودند. منصور دیگر نمی‌توانست حرف بزند. گفتم پیشش بمانم؛ امّا او با اشاره دستش، فهماند که ادامه بدهیم. ما به سمت جلو حرکت کردیم. چند لحظه بعد، حال منصور بد شد و او را با سختی، به عقب منتقل کردند؛ در حالی که او به شهادت رسیده بود.»
hozor-ahle-beyt-dar-majales-mazhabi-ali.mp3
5.33M
🌸 حکایت روضه خانگی یک زن مومنه و حضور حضرت زهرا سلام الله علیها در این روضه ... 🎤 واعظ : استاد مسعود عالی» 🔺 فقط یک دقیقه آخر رو خیلی خوب گوش کن 🙏 ┄┅┅❅❁❅┅┅💚 @gsalambarshohada 💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ندای الهی، در هر شب ماه رمضان به بندگانش 🔺خداوند در هر شب از ، ۳ بار این را به بندگانش می‌گوید👆 👤 آقا مجتبی تهرانی ┄┅┅❅❁❅┅┅💚 @gsalambarshohada 💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | شهید حاج قاسم سلیمانی: این را دقت کنید؛ غرور، تکبر، نخوت؛ آفت هرگونه اثر تربیتی و اخلاقی و هرگونه مسئولیتی است. 🌙 توصیه‌های اخلاقی به‌مناسبت ماه مبارک رمضان ┄┅┅❅❁❅┅┅💚 💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
💠 یادی از سردار شهید حسن حسن پور فرمانده گردان علی بن ابیطالب لشکر ویژه ۲۵ کربلا : . 🔸* دو ماه دیگر باید مرا در سردخانه ببینی همسر شهید : قبل از اين که فرزند مان به دنيا بيايد، شهید شد و سه ماه بعد از شهادتش، فرزندم به دنيا آمد. يک روز رو کرد به من و گفت: «دوست داری من الآن به شهادت برسم، قبل از اين که بچه ام را ببينم؟ با اين که خيلی دوست دارم او را ببينم، يا مثل شهيد دستغيب به سن ايشان برسم؟» جواب دادم: «مثل شهيد دستغيب.» گفت: «نه، من با اين که بی نهايت به فرزندم و خانواده ام علاقه مندم و دوست دارم او را ببينم اما با علاقه ی بی نهايتی که به خدا دارم و او را می پرستم، به او عملاً ثابت می کنم که از همسرم می گذرم اما از خدا هرگز.» از ناراحتی زبانم بند آمد. از سالن غذاخوری بیرون آمدم. يکی از دوستانش وقتی مرا دید، متوجه حالم شد. او را صدا زد و گفت: «خانمت ناراحت است.» شهید وارد حياط سپاه شد، اجازه حرف زدن به من نداد و گفت: «چرا ناراحتی؟ 2 ماه ديگر مرا در سردخانه می بينی. بايد روحيه داشته باشی.» . ماه بعد در عملیات بیت المقدس مجروح شد و مدتی نگذشت که در عملیات رمضان در تاریخ بیست و سوم تیرماه 1361 مصادف با بیست و یکم ماه مبارک رمضان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. . . 🌷بیاد شهدا هستم🌷 👈حداقل برای یک نفر ارسال میکنم🙏 لینک دعوت: https://eitaa.com/hafttapeh
🔸پیکر شهیدی که به پره موتور قایق گیر کرده بود🔸راوی : داریوش ذلیکانی تلاوکی رزمنده گردان یا رسول : . ▪️ مرا را که مجروح شده بودم به سمت اروند منتقل کردند. بعد به دستور حاج اصغر بصیر مرا سوار قایق کردند تا به بیمارستان صحرایی اروندکنار منتقل کنند. وقتی حرکت کردیم حدود ساعت 5 صبح بود. وسط اروند، قایق ما خاموش شد و در نیزارها گیر کرد. وقتی راننده ی قایق کمی بررسی کرد متوجه شد که پیکر مطهر یکی از شهدا به پره ی موتور قایق گیر کرده است و باعث خاموش شدن موتور شده است. . ▪️ وضع خیلی از مجروحین داخل قایق بسیار وخیم بود، آن ها باید هرچه سریع تر مورد مداوا قرار می گرفتند. بدن مطهر شهید را در کناری گذاشتیم و قایق را روشن کردیم و به راه افتادیم. این بار هم به جای این که وارد آبراه لشکر شویم به بیراهه رفتیم و در نیزارها گم شدیم. آتش دشمن بسیار زیاد بود. باید خودمان را به درمان گاه صحرایی می رساندیم. راننده ی قایق مانده بود که چه کار کند و به کدام سمت حرکت کند. در این گیر و دار یکی از مجروحین که شکمش پاره شده بود و روده هایش بیرون ریخته بود گفت: - «ناراحت نباشید و به خدا توکل کنید«. و بعد گفت:-کمک ام کنید بلند شوم و راهنمایی تان کنم«.با این حرف روحیه گرفتیم و تلاش مان را بیشتر کردیم. خودمان را به سمت کانال لشکر 25 کربلا کشاندیم.فانوس های سر محور را که دیدیم خوشحال شدیم. . . 🌷بیاد شهدا هستم🌷 👈حداقل برای یک نفر ارسال میکنم🙏 لینک دعوت: https://eitaa.com/hafttapeh
💠*در آرزوی شیب الخضیب شدن... 🦋همسر شهید : «حاجی! موهای سر و محاسنت خیلی بلند شده، كمی آن را اصلاح نمی کنی!؟» او گفت: . -▪️«می خواهم سر و صورتم را حنا بریزم، برایم آماده می كنی؟»گفتم: «من اصلاً از رنگ حنا خوشم نمی آید.»دوباره گفتم: «حاجی! محاسنت بلند است. نمی تراشی اش؟»در جواب، حاجی گفت: . - «نه. اصلاً می خواهم كه خون سرم با محاسنم درهم آمیخته شود.»این را گفت و از همه خداحافظی كرد و برای دختر 2 ماهه اش دعای وداع خواند و بعد به منزل مادرش رفت. جانماز مادر پهن شده بود وسط اتاق و مادر می خواست نماز بخواند. حاج حسین به مادر گفت: . ▪️- «مادر جان! حاجتی دارم، بگذار اول من نماز بخوانم بر روی سجاده ات.»او نمازی که بوی شهادت می داد را به پایان رساند و برای حاجتش دعا و گریه كرد. به مادر گفت: «دو ركعت نماز حاجت خواندم. چون سر سجاده ی تو نماز خواندم، خدا حاجتم را می پذیرد.» . ▪️مادر هم برای او دعا كرد كه پسر به حاجتش برسد. حاجتِ پسرش، شهادت بود و مادر این را نمی دانست. او خداحافظی كرد و رهسپار جبهه شد و بعد از مدتی كوتاه غروب بهاری اردیبهشت، غروب غمباری برای همه دلداده گانش شد. وقتی پیكر غرق به خون حاجی را آوردند تمامی سر و صورت حاجی به خون خضاب شده بود. . . 🌹به یاد شهدا هستیم🌹 👈حداقل برای یک نفر ارسال میکنم🙏 لینک دعوت: https://eitaa.com/hafttapeh
💠شهیدی که قرارش را دشت کربلا گذاشت ... ▪️تیر خورده بـود و با پیکری زخمـی به‌همراه رفیقش سوار قایقی بودند، که دشمن قایقشان را هدف قرار داد و مجبور شدند به داخل آب بروند ، و آب خروشانِ ارونـد حجت الله را با خودش بُرد .... ▪️دوستش که شهید نشد، نقل می‌کند: که در آخریـن لحظات کـه آب داشت او را می بُرد ، دستش را بلند کـرد و فریاد زد: « دیدار ما دشت کـربلا » ▪️پیڪر مطهرش بعد از چند روز در حاشیه اروند پیدا و شناسایی شد و در گلزار ملامجدالدین شهر ساری به خاک سپرده شد... 🔸رزمنده‌ گردان‌مسلم‌بن‌عقیل(ع) لشکر ویژه ۲۵ کربـلا 🔸شهادت : ۲۳ بهمن ۱۳٦٤ 🔸عملیات والفجر هشت
●روز آخر به من گفت :«زيباترين كاري كه در شهادت من مي تواني بكني، اين است كه مثل حضرت زينب (س) صبور باشي تا من از شهادتم نهايت لذت را ببرم.» ○پسرم اباالفضل كه دو ساله بود بعد از شهادت پدرش مرتب مريض مي شد و دائماً سراغ بابا را از من مي گرفت. هر روز غروب موقع اذان كه مي شد، مي گفت: «عكس بابامو بدين.» ●عكس را بغل مي كرد و مي بوسيد و روي پاهايش مي گذاشت و به خيال خودش لالا،لالا مي گفت تا بابا بخوابد. گاهي هم دستهاي كوچكش را رو به آسمان بلند مي كرد و مي گفت: «خدا ! مگه تو بابا نداري؟ چرا باباي منو گرفتي؟» بي قراري هاي اين بچه همه را منقلب كرده بود..... ✍️به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۹/۶/۲۶ قائمشهر ، مازندران ●شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۴ فاو ، عملیات والفجر۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است .... ( 📌خوزستان_یادمان شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا_هفت تپه ) . . 🌷بیاد شهدا هستم🌷 👈حداقل برای یک نفر ارسال میکنم🙏 لینک دعوت: https://eitaa.com/hafttapeh
41.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 خواهرانه های شهیدان حسین ، رضا ، مهدی خوش سیرت از شهدای گیلانی لشکر ویژه ۲۵ کربلا .... . (( 🎥 کلیپ دیدار با خواهر گرانقدر شهیدان خوش سیرت. روایت وقتی آقا مهدی، خواهر را به حضرت زینب قسم داد که برای شهادتش دعا کند )) . . 🌷همیشه دوستت دارم ای شهید🌷 👈حداقل برای یک نفر ارسال میکنم🙏 لینک دعوت: https://eitaa.com/hafttapeh
💠 سیرت پاکشان ، خوش سیرت ها را شهید کرد ....🇮🇷( برادران شهید حسین ؛ رضا ؛ مهدی خوش سیرت از شهدای آستانه اشرفیه گیلان✨️ ) . . 🌷همیشه دوستت دارم ای شهید🌷 👈نشر میدهم به عشق صاحب الزمان🙏 لینک دعوت: https://eitaa.com/hafttapeh
💠 این است اثر لقمه ی حلال ... . ▪️ این عکس دنیایی حرف دارد.پدر دستان دو فرزند رشیدش ، عصای پیریش ، علی اکبرهای لشکر خمینی را بر بلندای سکوی افتخار بالا گرفت و با افتخار به لنز دوربین می‌نگرد.آری ، لقمه ی حلال پدر ؛ 🌷حسین و 🌷رضا 🌷مهدی اش را شهید کرد و خودش شد پدر سه شهید و این شد مدال افتخارش 🏅🏅🏅 . 🌙
🦋 سری پنجم تصاویر کمتر دیده شده از رزمندگان بی نام و نشان لشکر ویژه ۲۵ کربلا ⬇️