😊خاطرات #طنز_جبهه
🌴 روز #عید_غدیر بود.
▫️روحانی شوخ طبعی به گردان ما آمد.
در چادر نمازخانه که پشت پادگان کرخه بود، جشنی برپا شد و پس از پذیرایی از نیروها با شربت و شیرینی، حاج آقا در گوشه ای نشست و مرتب بچه ها می آمدند و او هم برایشان #صیغه_برادری می خواند.
شب، بعد از نماز مغرب و عشاء، طلبه طناز !! رو به بچه ها کرد و گفت: نمی دانم واقعاً اینجا چه خبره ؟!!
ما از صبح نشستم اینجا، هر کی دست یه نفر رو گرفته میاد میگه حاج آقا اینو برام صیغه کن 😢😂
.... و شلیک😂😂😂 خنده بچه ها بود که به هوا بلند می شد!
دوران #دفاع_مقدس
#مزاح
#شوخ_طبعی
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
#طنز_جبهه
قبل از عملیات بود ...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به همرزمامون خبر بدیم ...
ڪه تکفری ها نفهمن ...
یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ... بدونید دهنم سرویس شده ..... 😂😂😐
شهیدمصطفےصدرزاده
🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
💔
چه جوری بیارمت عقب!?
+ آقارحیم، اراڪی بود. هیڪل درشتےهم داشت.
- در عوض، محمد لاغراندام بود.
با هم میرفتند شناسایی.
وقتی برمیگشتند، سر شوخیشان باز میشد.
+محمد به آقارحیم میگفت:
" دیگه با من نیا گشت!
اگه اسیر بشی، اراکیها میگن قمی، اراکی رو برد داد دست عراقیها!"
_یا میگفت:
"با یه نفر هم قد خودت برو شناسایی،
اگه مجروح بشی با این هیڪل چه جوری بیارمت عقب!"
+ آقارحیم هم میگفت:
"تو ڪه باید خوشحال باشی، اگه تیر بخوری من راحت میبرمت عقب!"
... عملیات والفجر۴ ڪه شد، هر دویشان شهید شدند: اول رحیم، بعد محمد.
راوی: ابوالقاسم عموحسینی
آرامبیقرار
عکس تزیینی میباشد و متعلق به #شهید_علیرضا_رمضانی است...
#طنز_جبهه
@hafzi_1🍃
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫