eitaa logo
EDIT_HAGH | 🇵🇸
137 دنبال‌کننده
425 عکس
159 ویدیو
15 فایل
#FREEPALESTINE | 🇵🇸 ناشناس https://daigo.ir/secret/224518193 همسایه :) @imamhosein7 @L_C_Potter_art @HAGH_EDIT
مشاهده در ایتا
دانلود
یه انیماتور حرفه ای که تاریخ کشورها رو خلاقانه انیمیشنی توضیح میده🌱👌 https://youtu.be/7jSEP4a6MPo?si=LQ7Noseb42CwzueA
پوستر پدر❤️ کسی‌که‌همیشه‌‌و‌هرجا‌خود‌ش‌یا‌‌ روحش‌همراه‌لحظات‌سخت‌‌زندگیته.... مبارک‌♡ @HAGH_EDIT
وقتی‌که‌تب‌می‌کردی🙂🌱 @HAGH_EDIT
هدایت شده از MeghdadArt
15.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایته مولا امیرالمومنین | @MeghdadArt
آسایش به‌ هرقیمتی بدست میاد ولی آرامش نه مونده هدف زندگیت درچه حدی از انسانیت باشه🙂 حالا انتخابت چیه؟ @HAGH_EDIT
EDIT_HAGH | 🇵🇸
آسایش به‌ هرقیمتی بدست میاد ولی آرامش نه مونده هدف زندگیت درچه حدی از انسانیت باشه🙂 حالا انتخابت
💠آمده‌ایم‌با‌زندگی‌کردن‌قیمت‌پیدا‌کنیم‌نه‌باهر قیمتی‌زندگی‌کنیم...💠 ...آیٺ‌اللـہ‌بــہجـٺ...
پیرمردی با چهره‌ای زیبا و نورانی وارد مغازه طلا فروشی شد فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد. پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم! مرد زرگر قهقهه‌ای زد وبا ناباورانه گفت: درست است که چهره‌ای دلربا دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد! درهمین حین، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند. مرد زرگر از آنهاخواست که تا اوحساب کتاب میکند، در مغازه بنشینند. باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نشست. با تعجب از زن سوال کرد: که چرا دربغل شیخ نشستی؟ خانم جوان با تعجب گفت: کدام شیخ؟ حال شما خوبست؟ ازچه سخن میگوئی؟ اینجا کسی نیست. و با اوقات تلخی گفت: بالاخره طلا رابه ما میدهی یانه؟ مرد طلافروش با تعجب وخجالت، طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را گرفت و زوج جوان مغازه را ترک کردند. شیخ رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمی‌بیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق میشود. دوباره مرد و زن دیگری نیز وارد شدند و همان قصه تکرار شد!!! شیخ به زرگر گفت: من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را بصورتت بمال تا رزق و روزیت بیشتر شود . زرگر باحالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به قصد تبرک به صورت مالید و نقش بر زمین شد. شیخ دروغین و دوستانش هرچه پول وطلا بود، برداشته و مغازه را جارو زدند! بعد از ۴سال همان شیخ دروغین با غل و زنجیر، همراه پلیس وارد مغازه شد. افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت بازگو کردند. افسرپلیس گفت: برای اطمینان بیشتر باید دقیقا صحنه جرم را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و دوباره نقش بر زمین شد و این‌بار شیخ و پلیس دروغین و دوستانش، دوباره مغازه را جارو زدند! نتیجه: هرچهارسال یکبار، انتخابات تکرار میشود، وما ملت، همان زرگران غارت زده ایم. که فرق بین راستگو و دروغگو را نمیدانیم!!! دوستان انتخابات نزدیکست، مراقب مغازه زرگری و رأی طلائی خودتان باشید...
https://eitaa.com/L_C_Potter_art میدونید که چقدر کاراشون خوبه 🙂 😁