#ارسالی_مخاطب
خانم وکیلی که با همسرشون مشکلات زیادی داشتند و تا مرز طلاق پیش رفتند؛ ولی به واسطه نمازشب و کمک از ائمه اطهار علیهم السلام در زندگی شون معجزه ای رخ داد. #بخوانید👇
همسر من استاد دانشگاست و من هم وکالت قبول شدم سالهاست با هم مشکل داشتیم اصلا باهم حرف نمیزدیم قهر بودیم و من هر کاری کردم مشکلم حل نشد مشاوره رفتم هر راهی رو امتحان کردم فایده نداشت، یه روز همسرم به من گفت من به تو علاقهای ندارم و ما اشتباه کردیم با هم ازدواج کردیم بیا از هم جدا شیم من یه پولی بهت میدم و برو 😭وقتی علتش رو ازش پرسیدم گفت ما شبیه هم نیستیم ومن دیگه توان روانی ادامه زندگی رو ندارم بهترین کار جداییه، منم که دیگه غرورم له شده بود رفتم اقدام کردم برای کارهای جدایی و ایشون بازی دراورد که پولی که گفتم رونمیدم بهت باید مهریهتم ببخشی تا طلاقت بدم ، خلاصه اوضاع به شدت متشنجی داشتم شب و روز کارم گریه بود چله ی نماز شب گرفتم وقتی نماز شب خوندم هدیه میکردم به حضرت امالبنین سلام الله علیها از امام حسین کمک خواستم شبها فریاد میزدم گریه میکردم و امام حسین (ع) رو به مادرش قسم میدادم از امام علی کمک خواستم و گفتم من شیعهی تواو در خونهی کی برم کمک بخوام؟ و بلاخره این خانوادهی آسمانی جواب منو دادن، همسرم رفت پیش بزرگای فامیل که بیان با من صحبت کنن تا من زندگی کنم و جدا نشم ،من هم که رفتارای بدی ازشون دیده بودم و سابقهای ایشون خراب شده بود بین من و خانوادم باور نکردم گفتم نه این مقطعیه و دوباره همین حرفها رو میزنه ،قبول نکردم خانوادمم قبول نمیکردن تا اینکه ایشون اوند خونه پدرم دست پدر ومادرمو بوسید التماس کرد گریه کرد زجه زد در کمال ناباوری گفت من عوض شدم من تو رو دوس دارم من کور وکر شده بودم و الان چشام باز شد و به اشتباه خودم پی بردم گفت اگه تو نباشی من میمیرم خودمو میکشم و... گفت تو رو به همون نمازایی که میخونی منو ببخش و تمام اموالشو زد به نام من ، منم که در شوک بودم که چطور یه چنین چیزی ممکنه برگشتم و زندگی کردم و الان فقط خدا میدونه که ایشون چقدر تغییر کردن، نازکتر از گل به من نمیگن مدام عذرخواهی میکنن، ومحبت عشق تو زندگیم بسیار زیاد شده
🔺️برای مشاهده تجربیات نمازشب خوانان وارد لینک زیر شوید.
🆔️ @nafeleshab40 👈
#بخوانید
💢 واقعا فرق ما با اونا چیه؟
ما خیلی بخودمون مغروریم، اونا...؟
ما دنیا رو خونه امن خودمون میدونیم، اونا...؟
ما مواظبیم لباسامون ذره ای خاکی نشه، اونا...؟
ما بگذشته پررنگ و خدماتمون مینازیم، اونا...؟
ما بدنبال گسترش دنیای خویشیم،اونا...؟
ما اصلا و لحظه ای بزیر خاک فکر نمی کنیم، اونا...؟
ما خودمون رو بافته میدونیم،اونا...؟
ما خودمون رو انسانهای اصیل و بافرهنگ میدونیم،اونا...؟
ما سیطره زندگی دنیاییمون رو هرروز گسترده تر میکنیم،اونا...؟
ما خدا رو یادمون که میره دنیا رو مالکیم، اونا...؟
ما غرق گذشته خویشیم و سرمستش، اونا...؟
ما بخاطر سابقه جبهه وجانبازی محق همه چیز هستیم،اونا...؟
ما سردار و دکتریم ومهندسی پس بهتر و بیشتر حق حیات داریم،اونا...؟
ما خدا را بنده نیستیم،اونا...؟
ما خودهستیم ودیگران هیچند،اونا...؟
ما خدای خود هستیم وهمه بندگانمان، اونا...؟
ما بفکر بزرگ کردن خانه خویشیم،اونا...؟
ما بنگاه معاملات ملکی هستیم،اونا...؟
اگرخیلی شانس داشته باشیم
خانه ای تنگ وتاریک
بدون آب وگاز وبرق
وتلفن همراه و وات ساپ و اینستاگرام
درعمق سرد زمین
برایمان میکنند
سنگ لحد بر رویمان می نهند
وخروارها خاک برهمه آنچه بودیم ونبودیم
خواهند ریخت
درست موقعی که با خیال راحت،شادمان بفکر برگشت بخانه امن خویشیم!
حالا کی برنده است
در دو روزه دنیا؟
ما یا اونا...؟
که هیچگاه ندیدیمشان
و چه بسا آنها فقط یکبار ما رو خواهند دید
آنهم روز تشییع و تدفین!
آنهم اگر شود
یا نشود
ای دل که در این جهان بیخبری
روزانه و شبان در پی سیم و زری
سرمایه تو از این جهان یک کفن است
آن هم گمان نیست بری،یا نبری!
(حمید داودآبادی)