حج عمره خانواده و دوستان
سال 1391 بود که از طرف بسیج، اسمش برای حج عمره در آمده بود. همانجا زنگ زد و موضوع را با من مطرح کرد؛ علی واقعاً بدون اجازهی ما آب نمیخورد. گفتم: "علی جان خوش به سعادتت، باعث افتخار ماست که شما تو این سن کم به حج مشرف بشی"، خیلی خوشحال شد.
خیلی خودش را آماده میکرد تا زیارت بامعرفتی داشته باشد. قبل از اعزام از همه طلب حلالیت كرد. تا اينكه همراه علی به سمت فرودگاه حرکت کردیم، جمعیت زیادی در سالن انتظار نشسته بودند. موقع خداحافظی، علی خم شد و پاهای من و مادرش را بوسید و گفت: "تا شما اجازه ندید من به این سفر نمیرم".
وقتی برگشت تقریباً هیچ سوغاتی نیاورده بود و میگفت: "پولم رو به وهابیها نمیدم". فقط تعدادی تسبیح از بازار شیعیان مدینه خریده بود که کمک به اقتصاد آن شیعهها بشود که خیلی وضعیت سختی داشتند. یک کاسه خرما هم خریده بود و برای سلامتی امام زمان (ع) داخل هتل بین سایر زائرین تقسیم کرده بود. یکی از همسفرهایش فکر کرده بود که علی همراهش پول ندارد که سوغاتی بخرد، گفته بود: "آقای خاوری اگر مشکل مالی داری این پول رو بگیر، من انشاءالله تو ایران ازتون پس میگیرم". علی گفته بود: "من چهطوری از این وهابیها سوغاتی بخرم؟ اين پولی که ما اینجا خرج میکنیم فردا تبدیل به بمب و موشک ميشه و بر سر مردم مظلوم یمن و سایر کشورها فرود میاد! حاضر نیستم حتی تا این اندازه در جنایت این دشمنان خدا شریک باشم. توصیهی بسیاری از مراجع اینه که با توجه به این شرایط کسی چیزی نخره". علی سالها قبل این دید را داشت، بعدها که جنگ یمن شروع شد و داعش شکل گرفت و تکفیریها جنایتهای بسیار هولناکی را در منطقه انجام دادند، علی میگفت: "خدا رو شکر که یک ریال از جیب من تو حلقوم اینها نرفت".
يكبار گفتم: "علی جان تو قبرستان بقیع چه حالی داشتی؟ راسته که بقیع روضه خوندن نمیخواد؟!". تا این حرف را زدم اشکهایش جاری شد و دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد، خیلی گریه کرد. از غربت امام حسن مجتبی (ع) و خانم حضرت زهرا (س) گفت، از قبر خاکی و بی شمع و چراغ خانم حضرت امالبنین (ع) گفت. ولیمهی حج را هم در روز اول ماه مبارک رمضان دادیم، علی خیلی خوشحال بود و میگفت: "خدا روشکر ما هم در ثواب روزهی مهمانان شریک خواهیم بود". حتی روی کارت دعوت مراسم این جمله را نوشته بود: «کادوی شما سه صلوات جهت سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (ع) (عج) و سلامتی نایب بر حقش امام خامنهای»؛ همهی کارهای علی با ولایت گره خورده بود.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
🌺 ما یاد و خاطره شما شهدا را در دلهایمان حفظ کرده ایم. دنیای ما با خاطرات زیبای شما پیوند خورده....
💐شما نیز در شب جمعه ما را در نزد ارباب یاد کنید.
روحمان با یاد شما شاد است.
📚همراه باشید با ما در کانال رسمی حاج علی خاوری در ایتا
#مثل_ابراهیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
Final Master_Moghavemat.mp3
8.56M
نماهنگ ما مرد جهادیم👌 فوق زیبا
#نریمانی
#بإذن_الله_اسرائیل_را_نابود_میکنیم
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هدایت شده از 🖋 طلبه مدافع 🇵🇸
بعد زهرا، بعد زینب، از همه زنها سری
ای تمام مادران قربان تو نامادری...
#شب_جمعه
4_5983481813807401951.mp3
6.41M
ام البنین، بی بی جان...
#رضا_هلالی
#صوت_شب_جمعه
خانم گیلدا مورکت فعال آمریکایی:
چهره ای که همیشه به من روحیه می دهد...
واقعا عجیبه درون قلب آمریکا با حقیقت آشنا بشی ...
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
حقالناس را شوخی نگیریم (خانواده، آقایان گوهری کنجکاو و...)
نسبت به رعایت مسائل شرعی و بیتالمال بسیار مقید بود؛ داخل اداره نشسته بودم و تفنگ بادیام درست کار نمیکرد. علی استاد سلاح بود، گفتم: "اگر فرصت کردی یک سر بیا اداره و این تفنگ رو تنظیم کن". یکی دو روز بعد علی آقا آمد و در حیاط اداره، اسلحه را تنظیم کرد. جهت آزمایش، یک گلوله شلیک کرد و گلولهی تفنگ بادی به دیوار آجری اداره برخورد کرد و یک تکه از آجر دیوار کنده شد! علی خیلی ناراحت شد، گفت: "برم آجر و سیمان بیارم و اینجا رو ترمیم کنم". گفتم: "علی آقا اینکه چیزی نشده! یک خراش کوچک روی دیوار افتاده!".
علی گفت: "بهخاطر همین خراش کوچک ممکنه جلوي ما رو بیگرند". گفتم: "داداش تو بعضی ادارات شتر با بارش گم میشه، حالا شما گیر دادی به این یه تیکه آجر؟!". گفت: "از حقالناس میترسم، من نمیخوام مدیون بشم". درنهایت و با اصرارهای زیاد، وقتی گفتم مطمئن باش با هزینهی شخصی خودم دهها برابر این کار را جبران میکنم و شما نگران نباشید، منصرف شد.
*
گاهی اوقات هزینههای اضافهکاری که قرار بود برایش محاسبه شود را قبول نمیکرد، میگفت: "تو ساعت کاری صبحانه میخوریم، گاهی طول میکشه و نمیخوام مدیون بشم، یا گاهی با خانمم تلفنی صحبت کردم". گاهی ما اعتراض میکردیم و میگفتیم: "بابا اینقدر دقت و سختگیری واقعاً نیاز نیست" اما علی راه خودش را میرفت. برای تفریح به جنگلهای اطراف شهر میرفتیم، جنگلها تقریباً عمومی بود و مردم از آنجا استفاده میکردند. همراه با علی آقا و رفقا چند بار رفتیم و جاهایی که معلوم بود قبل از ما آنجا آتش روشن کرده بودند ما هم آتش روشن کردیم و چای درست کردیم. مدتی که گذشت علی آقا گفت: "بریم صاحب اون زمینها رو پیدا کنیم و حلالیت بگیریم". به ما پیشنهاد داد، هیچکدام زیر بار نرفتیم و گفتیم: "بابا اونجا عمومیه و همه میان این کار رو انجام میدن" اما علی گوشش بدهکار این حرفها نبود و میگفت: "حقالناس خیلی سخته و من یکی توان جواب دادن به حقالناس رو ندارم". خیلی پیگیر شد و صاحب تمام آن جنگلها را پیدا کرد و حلالیت گرفت.
*
در دبیرستان امام حسین (ع) كه درس مي خواند، یک راکت تنیس را شکسته بود. بعدها یک راکت خریده بود؛ چون من آنجا تحصیل میکردم، آورد داد به من وگفت: "اگر زحمتی نیست این راکت رو ببر بده مدرسه". راکت را دادم به مدیر مدرسه و قضیه را به او توضیح دادم، چشمان مدیر از تعجب گرد شده بود! برایش خیلی جالب و تأثیرگذار بود که دانشآموزی اینقدر به این موضوعات بهظاهر کوچک اهمیت بدهد. بارها این موضوع را در جلسات به سایر دانشآموزان تأکید میکرد که الگو بگیرند و در حفظ اموال مدرسه کوشا باشند. لحظات آخر اسم چند نفر را نوشت که از آنها حلالیت بگیرم. زیر اسم یکی از آنها نوشته بود: من قول داده بودم برای این آقا شیرینی بگیرم که نتوانستم، از او حلالیت بگیر.
من هم بعد از رفتن علی زنگ زدم و گفتم شماره کارت بدهید تا هزینهی شیرینی را واریز کنم، آن بنده خدا گریهاش گرفت و گفت: "خدایا این آدم چهقدر دل بزرگی دارد". علی به وفای به عهد حساس بود. به چند نفر هم که زنگ زدم برای حلالیت شرمنده شدند و از بدی که در حق علی کرده بودند به گریه افتادند و گفتند باید علی حلال کند. همین دقت در مسائل بود که علی را رشد داد.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
48.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی زیبا خطاب به امام زمان علیه السلام
🌸اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه🌸
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari