eitaa logo
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
295 دنبال‌کننده
451 عکس
203 ویدیو
5 فایل
هرشهیدی را که دوستش داری❤️کوچه دلت را به نامش کن مطمئن باش در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهات نمی‌ذاره😍 بذار در این وانفسای دنیا «فرمانده ی دلت» دوست شهیدت باشه🕊 کانال مثل ابراهیم جانباز مدافع حرم شهیدحاج علی خاوری🕊 ارتباط با ادمین @anbare
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهت تقویت روحیه‌ی معنوی برنامههای مختلفی داشتیم، از جمله برنامه‌ی جزء خوانی قرآن. هر شب دور هم می‌نشستیم و قرآن تلاوت میکردیم. گاهی بچهها می‌گفتند: " تو محل استراحت قرآن بخونیم". اما علی‌آقا میگفت: "بریم مزار شهدای گمنام، اثر و لذت بیشتری داره". ما هم در کنار مزار شهدای گمنام این برنامه رو اجرا میکردیم. علی به شهدا به چشم امامزاده نگاه میکرد، هروقت میرفت سر مزار انگار رفته زیارت، تمام آداب زیارت را رعایت میکرد. در منطقه محلی بود که قبلا دَه شهید گمنام پیدا شده بوده و مزارشان هم همان‌جا بود، اما محل استقرار ما تا آن‌جا فاصله داشت. آن منطقه به علت اینکه در مرز بود کمی سخت‌گیری می‌کردند. علی میگفت: "باید برم اون شهدا رو زیارت کنم. خیلی غریبن، تو این بیابون خدا تنها موندن اما قطعا حضرت زهرا (س) براشون مادری کرده؛ من باید برم دست‌بوسی‌شون رو بکنم". بالاخره هم موفق شد و رفت. وقتی برگشت، خیلی خوشحال بود و همه‌اش از غربت و معنویت آن شهدا برایمان میگفت؛ علی خیلی به حالشان غبطه میخورد. شبِ تحویل سال برنامه داشتیم، علی خیلی زحمت کشید. در بین خادمین، تعداد معدودی بودند که از زیر کار شانه خالی میکردند، چون خادمی اختیاری بود مقید نبودند که کاری را انجام بدهند یا نه. اما علی‌آقا واقعاً از جان مایه می‌گذاشت. لحظه‌ی تحویل سال، کنار یک تانک نشسته بودیم، کاروانی از استان فارس آن‌جا برنامه داشتند. علی‌آقا گوشهای نشسته بود و ذکر میگفت، قرآن و دعا میخواند و خلاصه حال خوبی داشت. همان موقع یک گروه نمایش در منطقه اجرای برنامه داشتند، خیلی برنامه جالب و جذابی بود. آخر برنامه که کلاً روضه بود، علی آقا به شدت گریه میکرد. با این‌که برنامه گروه نمایش هر روز بود و تکراری، اما علی‌آقا هربار که این برنامه را تماشا می‌کرد، باز هم همان حال قشنگ رو داشت. با آن لهجه‌ی خاص قشنگش، همه‌ی بچه‌ها را "حاجی" صدا می‌زد، ما هم با لهجه‌ی شیرین آذری‌اش شوخی می‌کردیم؛ اصلاً ناراحت نمیشد، حتی یک‌بار هم ناراحتی ایشان را ندیدم. گاهی اوقات نیمه شب می‌رفت مزار پنج تَن از شهدای گمنام و خلوت میکرد. وقتی که بچهها می‌خوابیدند، آهسته می‌رفت آن‌جا، حال خوب و قشنگی داشت. من دو بار فضولیام گل کرد، پشت سرش رفتم ببینم چهکار می‌کند؟ دیدم کنار مزار شهدای گمنام خلوت کرده بود. من را که دید دست‌پاچه شد؛ گفتم: "علی این وقت شب اینجا چی‌کار می‌کنی؟!". گفت: "اومده بودم کار داشتم!". گفتم: "علی جان نصفه شب فقط درِ خونه‌ی خدا به روی بنده‌هاش بازه؛ به قول بچههای جبهه ما رو هم تو خشاب چهلتائیات دعا کن". نمیخواست تظاهر به معنویت کند، وقتی هم که متوجه شد من خلوتش را دیدم، خیلی خجالت کشید. تقریباً هر شب برنامه‌ی توسل و روضه در یادمان برپا بود. علی همیشه به مداح می‌گفت: "روضه‌ی حضرت زهرا و حضرت رقیه (س) را بخوانند. وقتی میدید مجلس خیلی نگرفته و بچهها حال روضه ندارند، به مداح تذکر میداد که روضه‌ی سنگین نخواند و سریع مجلس را جمع میکردند. غالباً بچهها حال خوبی داشتند و وقتی مجلس گرم می‌شد، صدای ناله بود که در بیابان میپیچید. واقعاً آن شب‌ها شاید دیگر برای خیلی از ما تکرار نشود. صفای خاصی حاکم بود، بچه‌ها با تمام وجود روضه را درک میکردند. خلوتِ شب، در مقتل شهدای شرهانی در کنار مزار شهدای گمنام عجیب بود. کنار رفقای با اخلاصی هم‌چون علی‌آقا گرمایِ مجلس حضرت زهرا (س) چند برابر می‌شد. علی مصداق آن کلام زیبای معصوم (ع) است که می‌فرمایند: "شیعیان واقعی ما را با محبت اهل ‌بیت (ع) بشناسید". https://eitaa.com/haj_ali_khavari
🔻خط مقدم امروز ما لبنان است 🔻 🔷صدای هل من ناصر ینصرنی ابا عبدالله الحسین که در گوش زمان پیچیده است امروز از گلوی مظلومان غزه و فلسطین و لبنان به گوش می‌رسد اگر ما آن روز نبودیم که لبیک بگوییم امروز هستیم... راه ما راه سید الشهدا است 📍با ما باشید از اتفاقات لحظه به لحظه لبنان 📍 🆔https://eitaa.com/Bahar_Ta_Beirut
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
🔻خط مقدم امروز ما لبنان است 🔻 🔷صدای هل من ناصر ینصرنی ابا عبدالله الحسین که در گوش زمان پیچیده است
گزارش تصویری از کمک های مردم عزیز کشورمان رو در کشور لبنان ببیند.. خداقوت به حجه الاسلام زارعی طلبه جهادی و عزیزمان .. ❤️🌹
[ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ ] و پروردگارت تو را رها نکرده است(:🌱 https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هدایت شده از بهار تا بیروت
24.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای کاش قاب دوربین وسعتی داشت که می‌شد آثار این فداکاری‌های شما مردم مومن وآگاه رو در روحیه شیعیان لبنان به تصویر کشید من با افتخار به نیابت از شما شاهد این لحظات درخشان هستم ودر برق نگاه آن کودک یتیم شهید عظمت ایثار شمارا نظاره میکنم🥺 2418090491 5859837007461078 IR700180000000002418090491 شماره شبا، حساب و کارت مدرسه علمیه آیت الله بهاری لبیک یا حسین لبیک یا صاحب الزمان عج لبیک یا خامنه ای اللهم عجل لولیک الفرج 🆔https://eitaa.com/Bahar_Ta_Beirut
یا زینب! همه‌ی عالم هستی به فدای نخ روبنده‌‌ی تو(:🩵 https://eitaa.com/haj_ali_khavari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی‌آقا به حاج حسینِ یکتا علاقه‌ی بسیار زیادی داشت و همیشه روایتهای ایشان را گوش می‌داد و برای ما تعریف میکرد. چند روز بعد که حاج حسین جهت سرکشی به منطقه شرهانی آمد، وقتی از نزدیک ایشان را دیدیم، جلوتر آمد و به خادمین خداقوتی گفت و با هم عکس یادگاری گرفتیم. شب‌ها ساعت 8 به بعد، رفت وآمد زائر ممنوع بود. منطقه مرزی بود و حساس؛ برنامه‌ی حاج حسین تا اواخر شب طول کشید. حاج حسین زائران را برد کنار پنج تَن، ما خادمین هم برای کمک رفتیم. حاج حسین برنامه‌ی طوفانیاش را اجرا کرد. آخر برنامه، همه‌ی زائران که اغلب دانشجو بودند، روی خاک‌ها افتاده و ضَجّه می‌زدند. علی‌آقا گوشهای خلوت کرده بود و حالِ خودش را داشت. حاج حسین خداحافظی کرد و رفت، ما ماندیم با کلی زائر که باید آن‌ها را هدایت میکردیم؛ خیلی سختی کشیدیم، تعداد خادمین کم بود، بعضی از خادم‌ها هم غُر میزدند اما علی آقا خیلی با متانت کارش را انجام داد. روز آخر که دوره‌ی خادمی تمام شد، علی میگفت: "بچه‌ها قول بدیم باز همدیگه رو اینجا ببینیم". شماره‌ی همه‌ی بچهها را گرفت. میگفت: "دعا کنید شهید بشیم، مرگ ما هم مثل شهدا باشه". همیشه حرف از شهادت میزد. هروقت هم که عکس میانداخت زیر تابلوهائی مي ايستاد که جملاتی از شهادت بود. روز اول که به یادِمان رسیدیم تصمیم گرفتیم که در اولین فرصت برگردیم، حتی نمازهایمان را هم شکسته می‌خواندیم، اما با بودن در کنار رفقای با اخلاصی مثل علی، گذرِ زمان را متوجه نشدیم و بیش از ده روز در منطقه ماندیم. دوره که تمام شد، خیلی سخت بود از دوستان معنویمان جدا بشویم. در تمام عمرم اولین بار بود که موقع خداحافظی با کسی گریهام می‌گرفت اما آن‌جا وقتی علی‌آقا رو در آغوش کشیدم حسابی گریه کردم، علی هم اشک می‌ریخت. مثل شب‌های عملیات شده بود. اصلاً دوست نداشتم این فضا را ترک کنم، حالا دیگر برگشت به شهر برای من عذاب‌آور بود. برای خیلی از ما شهادت فقط لق‌لقه‌ی زبان بود اما علی‌آقا تلاش میکرد و اصلا اهل تظاهر نبود. سال 1397 توفیق پیدا کردم در منطقه‌ی شرهانی خادم‌الشهداء باشم، فضا خیلی باصفا و معنوی بود. یک شب در عالم رویا، علی‌آقا و شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی را دیدم. برای من خیلی جالب بود که علی‌آقا با شهید محمدخانی در منطقه‌ی شرهانی چه‌کار میکنند؟! با شناختی که از علی‌آقا داشتم، مطمئن بودم که دیر یا زود او هم در محضر شهدا خواهد بود. اما وقتی این خواب را دیدم اطمینانم بیشتر شد. بعدها وقتی خاطرات شهید محمدخانی را مطالعه کردم، متوجه شدم که شهید محمدخانی چند سال در این مناطق زحمت بسیار کشیده بود. علی‌آقا هم سال 1393 این‌جا خادم‌الشهداء بود. خیلی زود خوابم تعبیر شد؛ جالب بود که هر دو بزرگوار بسیار به این شعر علاقه‌مند بودند: «سرِ زینب به سلامت، سر نوکر به فلک». حتی روی سنگ مزار علی این شعر معروف حک شده و مادر شهید محمدخانی هم در دیدار با رهبر معظم انقلاب این شعر را برای ایشان خواندند. منطقه‌ی شرهانی یکی از مناطق نزدیک به مقتل شهدای فکه وکانال کمیل بود؛ به پیشنهاد علی‌آقا با چند تا از دوستان جهت زیارت و عرض ارادت به کانال کمیل، مقتل شهید ابراهیم هادی رفتیم. جلوی کانال را سیم خاردار کشیده بودند و اجازه‌ی ورود نمیدادند اما بالاخره با اصرار زیاد وارد کانال شدیم. بچهها حالِ خیلی خوبی داشتند، علی‌آقا طبق عادت همیشگیاش با پای برهنه روی این خاک ها قدم می‌زد و میگفت: "برای این‌که افسار شیطان و هوای نفس رو از گردنمون باز کنیم، نیاز بود که بیام اینجا قدم بزنم؛ شهر، ما رو زمینگیر کرده. نَفَس کشیدن تو این مکان مقدس برای هر انسانی که میخواد مبارزه با نفس داشته باشه واجب به نظر می‌رسه. اینجا واقعاً جای مقدسی هست. انسان‌های پاک با ذکر مقدس به شهادت رسیدند. وقتی خبر استقامت چند روزه شهدای کانال کمیل به محضرحضرت امام(ره) رسید ایشان یک جمله عجیبی فرمودند: "شهدای این کانال، از ملائکةُ الله بودند" و برای مظلومیت این شهدا اشک ریختند". قدم زدن روی این رملها لذت عجیبی داشت، علی‌آقا زیر لب با شهدا نجوا میکرد و حال خوشی داشت. آن سال‌ها ابراهیم هادی، هادیِ دل‌های بسیار زیادی از جوان‌های جویای حقیقت شده بود. https://eitaa.com/haj_ali_khavari
آرزوی هر زائرِ شهیدی این بود که حتماً کانال کمیل و مقتل شهید هادی را از نزدیک ببیند. حالا روزی ما شده بود در کنار یکی از کسانی که واقعاً خودش شبیه شهدا عمل میکرد، این مکان مقدس را زیارت کنیم. چند تا عکس یادگاری هم در کانال با هم گرفتیم. اسامی شهدای کانال را آن‌جا زده بودند، علی با چشمان اشک‌بار خیره به این اسامی بود. با حسرت و بغض به اسامی شهدا نگاه میکرد. یادش بخیر، آن‌جا خیلی شهید هادی را یاد میکردیم؛ یکی از بچه‌ها می‌گفت: "هروقت تو زمین ما شهدا رو یاد کنیم، حتما قبل از ما شهدا تو آسمون‌ها ما رو یاد کردند که ما توفیق یاد شهدا رو پیدا کردیم". این حرف خیلی به دلمان چسبید، حتما داداش ابراهیم آن بالا هوای ما را داشته که ما را به این‌جا دعوت کرده بود. https://eitaa.com/haj_ali_khavari