#سیره_شهدا 🌸🍃
آخرین نفری که از عملیات برمی گشت خودش بود .
کلاه خودش افتاد ته دره ،
حالا آن طرف دموکرات ها بودند و آتش شان هم سنگین بود ، تا نرفتو کلاه خود را برنداشت ، برنگشت .
گفتیم ، اگر شهید میشدی ؟!!!!
گفت ، این بیت المال بود....
#جاویدالاثر_حاج_احمدمتوسلیان
📕 ستارگان خاکی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#تلـــنــگـــــــراݩہ_امــــروز ⚠️
گاهے تلنگر مےتوانـد همین باشد
ڪھ حرفی از شھیدے گفتھ شـود
و آن این باشـد ڪھ :👇
•{ مـا از حلالش گذشتیم😊
شما از حرامش نمےتوانید بگـذرید؟! }•😔
#شهیدمحمودرضابیضایی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
اگر آدم جوانے اش را براے خدا صرف ڪند جوانے اش ابدے مے شود...:)
خدایا!
من از چیزهایے ڪھ دلم مے خواست؛
برایم جاذبھ داشت؛
بخاطر تو گذشتم
بخاطر تو نگاه نڪردم؛
بخاطر تو نگفتم؛
بخاطر تو از هواے خودم گذشتم،
بخاطر "تــو" ...
و تعداد این" بخاطر تو"ها...
اگر زیاد بشود، آن وقت ممڪن است آدم بھ جایـے برسد ...🙃
یا حتے نَمیرد
و
شھــ♥️ـید بشود ...
#بخاطرخدایم
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
قبل از عملیات والفجر 4، هنوز مصطفی را باردار بودم، که قرار شد برای دیدن #ابراهیم، به اسلام آباد غرب بروم🙂. راهی طولانی را به همراه مهدی؛ که تازه زبان باز کرده بود، از اصفهان پشت سر گذاشتم و به آن خانه رفتم. وقتی در را باز کردم، دیدم خانه را مثل دسته گل تمیز کرده☺️. حتیّ یخچال را هم شسته و کلیّ میوه ی فصل توی آن گذاشته بود🍎🍐🍎🍊. روی اجاق گاز؛ یک سینی پرُ از نان و کباب قرار داشت🍢 و کنار دسته گلی، با یک عکس خودش، نامه ای برایم گذاشته بود، با این مضمون:👇☺️
«سلام بر همسر مؤمن و مهربان و خوبم☺️. گرچه بی تو ماندن در خانه برایم بسیار سخت بود، ولیکن یک شب را تنهایی در این جا به سر آوردم. مدام تو را این جا می دیدم😌. خداوند نگهدار تو باشد و نگهدار مهدی، که بعد از خدا و امام، همه چیز من هستید. ان شاءالله که سالم می رسید. کمی میوه گرفتم،🍊🍎🍏 نوش جان کنید. تو را به خدا به خودتان برسید. خصوصا آن کوچولوی خوابیده در شکم، که مدام گرسنه است. از همه ی شما التماس دعا دارم. ان شاءالله به زودی، به خانه ی امیدم می آیم😌.
#حاجهمت12 / 7/ 62
راوے:همسرشهید
#محمدابراهیمهمتـ♥️
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
بعضی از گناهان مثل #نفت
هستند و بعضیها هم مثل #بنزین..!
قرآن درباره گناههای نفتي میگه
«انجامش ندین»
درباره گناههاي بنزیني میگه
«نزدیکش هم نشید» ' لاتقربوا '
چون بنزین، بر خلاف
نفت از دور هم آتیش میگیره.
رابطه با نامحرم و شهوت جز گناهان
بنزینیه و #شیطان قسم خورده هرجا زن
و مردي تنها باشن، نفر سومش خودم هستم
درسهایي از قرآن آقاي قرائتی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
مــیــگــفــتــ:
وقــتےاونــے ڪہ دوســتــش دارے
بــہ حــرفــت گــوش نــده خــیـــلــے نــاراحــت مــیــشــے
+ راســتــے خــدا مــا رو خــیــلــے دوســت داره...!
#بــیــمــعــرفــتــنــبــاشــیــمــ...😔
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
✨#دوراهــــــــــے
✍ مـریـم سـرخـه اے
🌹قسـمـت #بـــیـــســـتــم
نیم ساعتی تا رستورانی که مد نظر روشنک بود راه بود.از ماشین پیاده شدیم بی اختیار دستم را سمت بافتم بردم و پایین کشیدمش.
موهایم را کمی داخل تر دادم و با قدم هایمان وارد رستوران شدیم.
پشت یک میز دونفره نشستیم.
-خب نفیسه جون.چی دوست داری.امشب مهمون منی.
-واقعا؟؟؟اینجوری نمیشه که بی خبر.
خندید و گفت:
-بگو چی دوست داری.
-هرچی که تو دوست داشته باشی.
خندید و گفت:
-من جوجه رو ترجیح میدم.
-منم به ترجیح شما امتیاز میدم.
هر دو خندیدیم و بعد از مدتی سفارش دادیم.
روشنک_خب تعریف کن.
-از چی؟
-از خودت.از خوبیات.
خندیدیم و گفتم:
-خوبی که ندارم.
-چرا؟؟؟تو سر تا سر خوبی.
-جدی میگی؟
-معلومه.
نگاهم را به میز دوختم.واقعا چطور و با چه افکاری به من میگه که خوب هستم.باید از همین حالا شروع کنم.
یکی از ابروهایم را بالا انداختم و گفتم:
-تو بگو.از خودت.از زندگیت.
سکوتی و شد و ادامه دادم:
-از چادرت.
چشم های عسلی اش با روسری قهوه ای که سرش کرده بود غوغا می کرد...
لبخندی زد و گفت:
-چادر...
-نگاهی بهش انداختم گفتم:
-دوستای تو همه چادری هستن؟
-آره چطور؟
-پس با این حساب من تنها دوست مانتویی توام.
سکوتی بینمان برقرار شد ادامه دادم:
-من تا قبل از دیدن تو...فکر میکردم چادری ها آدم های خشکی باشن.
لبخندی زد و گفت:
-نه عزیزم همه چیز خوب و بد داره.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-اگه بدونی من از نوع بدشم چی؟؟
خندید و گفت:
-إم! ببینم چرا غذارو نمیارن گشنمه ها!!
خیلی جدی گفتم:
-بحثو عوض نکن!!روشنک تو چرا هیچی به من نمیگی؟؟؟
-منظورتو نمیفهمم...
-من و تو اصلا به هم نمیخوریم.
-نفیسه بیخیال این حرفا.اینا چیه میگی!منو تو دوستیم.
-اما باهم فرق داریم و هیچوقت هم مثل هم نمیشیم.نمیفهمم چرا انقدر بی تفاوت رفتار میکنی؟؟
-نفیسه!!!!
-شرمنده روشنک من اصلا حالم خوب نیست.
از روی میز بلند شدم و بدون توجه به روشنک از رستوران بیرون رفتم.
بی اختیار زدم زیر گریه...
-وای من چیکار کردم...بلند بلند گریه می کردم...
آخه این چه زندگیه چه سرنوشتیه...
#ادامه_دارد...
@shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
~♡~
میشہ واسہ تعجیـل در فرج مولامـون
یہ #صلوات بفرستیـن¿¡ :)♥️
.
.#التماس_دعا
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌱
#لالههای_آسمونی
#عملیات <<بازی دراز>> بود. صبح 🌤عملیات، حاج علی برای بیدار كردن بچهها، به سمت یكی از #چادرها رفت، غافل از اینكه شب قبل عراقیها پاتك 💥زده، چند تا از چادرها را گرفته بودند. هنگامیكه #حاجی وارد چادر شد، سربازان عراقی او را به رگبار بستند😱، خیلی سریع پشت یكی از صخرهها #سنگر گرفت، اما لغزش پا 👣روی ریگها باعث #سقوط او شد و در اثر اصابت سر به تخته سنگی، برای مدتی بیهوش شد.😴 پس از به هوش آمدن، یكی از عراقیها #نارنجكی را به سمت او پرتاب كرد☄. حاجی كه قصد داشت نارنجك را به سمت #دشمن بازگرداند، آن را در دست گرفت اما نارنجك منفجر شد⚡️ و دست حاج علی را از #مچ قطع كرد. در همین حین ما با شنیدن صدای تیر انفجار💣 متوجه جریان شدیم و به سمت چادرها رفتیم و پس از به #عقب راندن عراقیها حاج علیرضا موحد دانش را یافتیم.💯فكر میكنم همه بچهها با دیدن آن صحنه به یاد #كربلا و علقمه و عملدار لشگر امام حسین (ع) افتادند.😭 حاج علی بعد از #جانبازی باز هم راهی جبههها شد، آخر هیچ چیز نمیتوانست‼️ حضور او را در صحنه جهاد #كمرنگ كند...
📎فرماندهٔ تیپ ۱۰ سیدالشهدا(؏)
#سردارشهید_علیرضا_موحددانش🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۷ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۳ عملیات والفجر ۲ ، حاج عمران
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
💕💕
🔔این عوامل #دعواي بين کودکان را افزایش میدهد:
🔸توجه نکردن به نیاز کودکان
🔸گرسنگی
🔸خانوادههای پرتنش
🔸مقایسه کودکان باعث#رشد نیست، بلکه #حسادت آنها را تحریک میکند
🔸فیلمها و کارتون هاي خشن
🔸تشویق کودکان به کتک کاری
کانال مشاوره خانواده وتربیتی کودک ونوجوان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣