🌸🌸🌸
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
🍂 من از امت اسلامی و فرزندان می خواهم که از اسلام ناب محمدی و ولایت فقیه دفاع کنند مبادا روزی بیاید که شما از اسلام دفاع نکنید امروز همان عاشورای حسینی(ع) تکرار می شود باید بگویم اگر در زمان حسین(ع) بودم می گفتم ای کاش آن روز یکی از یاران حسین(ع) باشم که از اسلام و مسلمین دفاع کنم. بهترین کاری که شما انجام می دهید با تقوا و صبور باشید🍂
#شهید_سعید_شاملو🌷
📎سالروز شهادت
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#رمان_مجنون_من_کجایی❤️
#قسمت_51
تو فرودگاه تهران به زمین نشستیم
وقتی از پله برقی اومدیم پایین
هیچ کس نیومده بود استقبالمون😐
-وا فرحناز
چرا هیچکس نیومده؟😢
فرحناز:حالا بیا بریم برات میگم
-فرحناز تو رو خدا بگو ببینم چی شده؟ 😰
فرحناز:رقیه دیشب حسنا زنگ زد بهم دیروز ظهر قلب مادرت درد میگیره
-فرحناز تو رو خدا مامانم چش شده
فرحناز:اروم باش خواهرم
امتحانات سخته اما محکم باش😥
-نگو که مامانم رفته پیش بابام
فرحناز:حسنا میگفت تا برسونش بیمارستان ایست قلبی کرده
و الان فقط منتظر تو هستن😰😢
همه زائرای امام حسین از فرودگاه
همسراشون میان دنبالشون
برای من نه تنها همسرم نبود داغدار مادرمم بودم😭
با حضورم هماهنگ شد مادرم تا عصر به خاک سپرده بشه
مامانم تنهام گذاشتی چرا
سلام منو به بابا برسون😭😢
خم شدم پیشونیشو بوسیدم
اشکی نبود تا بریزم
فولاد آب دیده شده بودم
اخ که چه تنها شدم سید کجایی که الان تو این وضعیت آرومم کنی😢
حسین داداشی کجایی ، کجایی که ببینی کمرم شکست
کجایی که ببینی خواهرت تو اوج جوونی پیر شده😭
کجایین که رقیه دیگه داره کم میاره
روزها پی هم میگذشت من با لبخند و لباس رنگی خداحافظ کرده بودم😢😞
دیروز چهلم مادرم بود
با هر زنگ در خونه یا زنگ تلفن هزار بار میمردم زنده میشدم
گوشی همراه خودم زنگ خورد
عکس چهارتایی که دوسال پیش تو مشهد با محدثه، فرحناز، مطهره گرفته بودیم
نمایان شد اسم مطهره بود
-الو سلام عزیزم
خوبی؟ مطهره جان
مطهره:مرسی
رقیه جان عزیز وقت داری یه مصاحبه با هم درباره اقاسید کنیم؟🙂
-اره عزیزم سه شنبه تولد سیده و اولین سالگرد اسارتش هست
اگه وقت دارید من اونروز مزارم
مطهره:ممنون عزیزم❤️
یه کیک 5-6کیلویی برای مجتبی سفارش دادم یه عکس قبل از اعزامش با دوقلو ها گرفته بودم ازشون
دادم بزنه روی کیک🙂
روشم سفارش دادم بنویسه سیدم تولدت مبارک
شمع عدد 25 خریدم
ظروف یکبار مصرف خریدم
به سمت مزار شهدا
امروز سالگرد عملیات هم بود😊
چاقو دادم دست فاطمه سادات و سید علی
کیک بریدن بین همرزمای سید پخش کردم
بعد حدود1-2ساعت هم مصاحبه طول کشید
از مجتبی و خاطراتش گفتم
داشتیم از مزار برمیگشتیم که مادر گفت
رقیه جان دخترم بعد از اسارت بچم سید نمیتونم بمونم😢
میریم ساکن جوار امام رضا بشیم
فردا حرکت میکنیم
#ادامه_دارد ....
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#طنز_جبهه 🌸🍃
شب سیزده رجب بود ، حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.
بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود ، تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند.
هر چه صبر کردیم خبری نشد ، کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000 نفری را سر کار گذاشته است.
بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند!....
📕 شوخ طبعی ها
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا 🌹
قهربودیم درحال نمازخواندن بود...
نمازش که تموم شد نشسته بودم و توجهی به همسرم نداشتم ..
کتاب شعرش را برداشت وبایک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن...
ولی من بازباهاش قهربودم!!!!!
کتاب را گذاشت کنار...به من نگاه کردوگفت:
"غزل تمام...نمازش تمام...دنیامات،سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!!!!
بازهم بهش نگاه نکردم....!!!
اینبارپرسید:عاشقمی؟؟؟سکوت کردم....
گفت:عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز....
بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند.
.." دوباره بالبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم:نـــــــه!!!!!
گفت:"تو نه می گویی و پیداست می گوید دلت آری...
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..."
زدم زیرخنده....و روبروش نشستم....
دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم...
خداروشکرکه هستی....
راوی:همسر شهید بابایی
#همسر_شهيد
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣