#طنزجبهـــہ😉😄😂
در مدتی که در حلب بود، زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود.
اگر نمیتوانست کلمهای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل میفهماند که چه میخواهد بگوید.🙄
یکروز به تعدادی از رزمندههای نبل و الزهراء درس میداد.
وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند!🙄
به عربی پرسید: چتون شده؟!
گفتند: شما گفتید دراز بکشید!😐😂
به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمهای به کار برده بود که معنیاش میشد دراز بکشید!😄
به روی خودش نیاورد، گفت:
میخواستم ببینم بیدارید یا نه!😁
بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد، آنقدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.😅😂
راوی: همرزم شهید
دخترۍسہسالہبودکہ
پدرشآسمانے(شھید)شد . .
دانشگاهکہقبولشد،همہگفتند :
باسھمیہقبولشده'!
ولۍ...هیچوقتنفھمیدند .
ڪلاساولوقتےخواستندبہاویادبدهند
کہبنویسدبابا؛یکهفتہدرتبسوخت....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخت است بگذرم ، من از این باورم حسین :)!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنگ شده دلم . . .💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خوشے های تمام ِلحظات ِ دنیـا ،
دو سه روزے حرم ِ ڪرب ُبلا مارا بس (: .💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل تنگ توام ای تو همانی که ندارم(:💔
وقتے تو خیابونا آشوب شده بود...
همش دغدغہاش این بود ڪہ یہ ڪارے ڪنہ؛
مےگفت:'مامان احساس مےڪنم دست و پاے من بستہ شده هیچ ڪارے نمےتونم بڪنم...
وقتے چادر از سر خانما ڪشیدن
بےقرارتر شد💔
اصلا آروم و قرار نداشت...
میگفت احساس میڪنم چادر از سر شماها دارن میڪشن من نمیتونم بشینم و نگاه ڪنم:)
گفتم درس دارے بشین بہ درسات برس
گفت اخہ مامانم خب من نرم هم سنهاے من نرن پس ڪے بره...؟! 💔
#شهید_آرمان_علی_وردی 🌱
#لبیک_یا_خامنه_ای ✋🏻
#رفاقت_تا_شهادت 🌿
✨بخوان دعای فرج را 🌺 دعا اثر دارد 🤲
دعا کبوتر🕊 عشق❤️ است و بال و پر🌱 دارد ✨
#امام_زمان