حاج مجید میگفت به سال بی محرم فکر کردی؟! به سالی که بی حسین باشه...!
اون موقع نمیفهمیدم چی میگه الان میفهمم یعنی چی..!
الان که شب ولادت اربابه به جای اینکه بیام خونه خسته از دست زدن باشم خسته از چرخیدن تو وب دنبال یه مولودی برای حال دلمم..
به جای اینکه صدام گرفته باشه از کِل زدن ، صدام گرفته از گریه برای بی لیاقتیمون برای هئیت نداشتن..!
حالا میفهمم زندگی بدون ارباب چقدر سخته خیلی سخت اونقدر سخت که نمیشه نفس کشید...!
قلمتون بی برکت نویسنده ها اگر جایی ثبت نکنید فرزندان فاطمه ، شب ولادت اربابشون هئیت نداشتن...!
ولی هنوز سینما ها، شهربازی ها باز بودن..!
#حال_ما_را_دریاب_ارباب :)..!
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_بیست_و_هفتم
من۴
اولین بار تو یه کافه قرار گذاشتم. حالم چند روز خوب نبود. اون قدری که ترجیح میداد م تو سرمای پارک قدم بزنم ولی تنها نباشم.
می رفتم توی پارک بانوان! با چند تا از بچه ها قرار می ذاشتیم، قبل از رفتن فقط سه ساعت طول می کشید تا از آرایشگاه بیرون بیام!
تلخندی گوشه لبش را بالا برد:
-پونصد می دادم بابت یه مهمونی پارک، خیلی از عکسای اوایل کانالم برای همین مهمونیایی بود که می رفتیم! اما وقتی با اون رفت و آمد کردم دیگه کارم خیلی متفاوت شد و درآمدم بیشتر!
این جمله را که گفت، بی اختیار آه سردی از گلویش خارج شد. دلش نوجوانیش را هم می خواست و هم نمی خواست.
زور گفتن های پدرش… اه اصلاً دلش نمی خواست دیگر کنار پدرش قرار بگیرد، تمام داد و قالش سر او و مادرش بود اما بعد از طلاق دادن مادر و زن گرفتنش،
تازه خودش شد یکی از همین مردهایی که هر کاری دلشان می خواهد می کنند. مادر و زن بابایش هم هر کاری دلشان خواست کردند. او میان تضادها بزرگ شد؛ تضاد پدر و مادر و جامعه و مدرسه.
دلش حتی برای مدرسه هم تنگ شده بود، همان مدرسه ای که معلم¬هایش یک کله نصیحت بودند و اعتراض به رفتارهای نوجوانانه!
نوجوانی که یاغی بود و عقده های ناگشوده زیاد داشت. شاید هم لجبازی هایی که با خانواده و زندگی داشت او را وادار می کرد تا به حال هیچ کس رحم نکند؛ نه خودش و نه معلم و مادر.
وقتی هر کس سرش داغ زندگی خودش است و لذت بردن، او هم حق خودش میدید که برود دنبال لذت هایش و به همه بخندد.
خیابان ها را با دوستانش متر می کرد، سر به سر خیلی ها می گذاشت، تا ساعت ها در کافه و پارک می ماند، صدای خنده اش چشم ها را می چرخاند…
وای که چه کارها کرده بود. از تمام روزها و آدم های نوجوانیش متنفر بود. چشم بست تا خاطره ها را نبیند.
🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸
#نرجس_شکوریان_فرد
(به درخواست نویسنده کپی آزاده)
@hajammar313
از فُطرسِ مَلَک به همه پرشکسته ها
حَیِّ عَلیٰ به ساحتِ گهوارهی حُسِین
#حَرف
ما تشنه عشقیم و شنیدیم که گفتند
رفعِعطشِعشق، فقط نامِ #حسین است
🌸 #میلاد_امام_حسین علیه السلام مبارک باد
🦋🍃🦋🍃
@hajammar313
#سلام_امام_زمانم✋
دوست داشتنت
نهال زیبایی است
در دلم
كه هر صبح؛
چند شاخهاش
با هوای عشق تو
شكوفه میدهد..!
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
@hajammar313
اینم عیدی من به مناسبت تولد امام حسیـــــن ع و روز پاسدار💫
+مبارکه🌱❤️
#عمارنوشت
👇👇👇👇👇👇👇
شهیـــــــد محمد حسین محمد خانی❤️🌱
و
شهیـــــــد حاج قاسم سلیمانی💫
#پاسدار
@hajammar313