eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
827 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ دلم لڪ زده با خنـده ی تـو جـان بدهم طرحِ لبخنـــدِ تـو پـايـانِ پريشانے هاست... @hajammar313
ثواب یهویی💫 سه تا صلوات برای ظهور" اقا امام زمان"❤️ و نابود شدن این ویروس منحوس😌🌱
•|نَفسَت رآ شَهید کُن روحَت پَر بِگیرَد:)|•❤ چقدر سنگین... @Hajammar313
میـدونیـد... فقطـ دمـ زدݧ از شـهـدا ڪافۍ نیسـٺ افتخارمـ نیسـت!✋🏻 بایـدزندگیـمان ، حرفـمان، نـگـاهـمان، لـقمہ هایمان رفتارمان بـوۍ شهدا بگیرد...💔(: @hajammar313
🥀 🍂هر ڪس به فڪر آبروداریسٺ اما 🍂دل درهواے روضہ‌ے آب و رباب اسٺ 🍂بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی 🍂اصلاً خیال کن علی اصغر نداشتی 🏴۲۱ رجب سالروز ﴿س﴾ تسلیت باد. @hajammar313
یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ سلام دوستان یکی از بچه های مدافع حرم درگیر شده برای سلامتیش خیلی دعا کنید...
هدایت شده از 「پـاتـوقـمـون🎙」
❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
دارد همه جا بوی حسن می پیچد...🌱 جانمـــــ حسن @hajammar313
بچہ‌شیعہ‌باید‌ٺوه موقعیت‌هایہ‌زندگیش خودش‌بہ‌خودش‌بگہ : + اگہ‌حاج‌قاسم‌بود‌چیڪار میڪرد؟!🌱❤️ @hajammar313
با سکوت امیر بقیه هم حرفی نزدند. نیرو کمی سرش را بالا آورد و گفت: – آقا این خانوم… خیلی…! ببخشید. و رفت. امیر سیم کارت را از روی میز برداشت و نگاهش را گرداند روی صورت سینا و شهاب. هر دو سرشان را گرم بررسی ورقه­ های روی میز کردند. امیر با کمی تامل به شهاب گفت: – خانم سعیدی رو در جریان جزییات کار بذار و بهش بگو تو جایگاه یه مرد ارتباط رو حفظ کنه و البته فعلا از خارج هم برنگرده ایران! نفس راحتی که هر دوتایشان کشیدند یک طرف و هجومشان به طرف پارچ آب یک طرف! شهاب لیوان آب را که سر کشید، امیر گفت: – الان برو اتاق خانم سعیدی و بگو مطالب سیم کارت رو یه کنترل بکنه و استارت بزنه. فقط بهش بگو جاهایی که گیر می­کنه با خودم در میون بذاره. البته نیروی ت.م هم بگو تمام روندی که با این خانم داشته رو مکتوب کنه تا خانم سعیدی بتونه با چشم باز مسیر رو بره! شهاب که رفت سینا گفت: – ما که الان شماره­ ی این خانم و چند تا از زن­ ها رو به دست آوردیم. اگر اجازه بدید بریم برای شنود. امیر صفحه را چرخاند سمت سینا و گفت: – نامه رو تنظیم کن تا دادستانی اجازه بده! می­خوام امشب یه دور دیگه توی حیاط زده بشه! برنامشو بریز ببینیم چی میشه! بیا اینم ببین، محل کار اون زناییه که اون روز توی موسسه جمعشون جمع بود. شهاب که آمد همراهش آرش هم وارد اتاق شد. امیر با دیدن آرش گفت: – بقیه ­شو آرش میگه شاید بتونید یه سر نخ ­هایی رو به هم وصل کنید! آرش مطالب و تصاویر را روی صفحه بالا آورد. عکس ­ها را یکی یکی نشان ­داد: – این­ ها رصد این چند روزه است. ظاهراً هرکدوم برای تبلیغ کار خودشون دارند مدل آرایش ارائه می­دن یا مدل لباس… برای جلب مشتری هم نمونه فیلم و عکس گذاشتن. نه حرفی دارن و نه مقابله ­ای. ظاهراً یک کار زنانه و آرام! امیر گفت: – صفحه­ ها را نگه ندار و سرعتی رد شو. 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 (به درخواست نویسنده کپی آزاده) @hajammar313
سلام_امام_زمانم♥ عالم بہ عشق روے تو بیدار میشود هر روز عا‌شقان تو بسیار میشود وقتے سلام مے دهمت در نگاہ من تصویر مهربانے تو تڪرار میشود 🌤اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌ لِوَلیِّڪَ الفَرج🌤 @hajammar313