بہ دلم لڪ زده
با خنـده ی تـو جـان بدهم
طرحِ لبخنـــدِ تـو
پـايـانِ پريشانے هاست...
#امامنا
#سیدنا
#حضرت_دلبــر
#حضـرٺ_عشـــق
@hajammar313
ثواب یهویی💫
سه تا صلوات برای ظهور" اقا امام زمان"❤️
و
نابود شدن این ویروس منحوس😌🌱
میـدونیـد...
فقطـ دمـ زدݧ
از شـهـدا ڪافۍ نیسـٺ
افتخارمـ نیسـت!✋🏻
بایـدزندگیـمان ،
حرفـمان،
نـگـاهـمان،
لـقمہ هایمان
رفتارمان
بـوۍ شهدا بگیرد...💔(:
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@hajammar313
#مادر_آب🥀
🍂هر ڪس به فڪر آبروداریسٺ اما
🍂دل درهواے روضہے آب و رباب اسٺ
🍂بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی
🍂اصلاً خیال کن علی اصغر نداشتی
🏴۲۱ رجب سالروز #وفات_حضرت_رباب﴿س﴾ تسلیت باد.
@hajammar313
یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ
سلام دوستان
یکی از بچه های مدافع حرم درگیر #ویروس_منحوس شده
برای سلامتیش خیلی دعا کنید...
#خادم
هدایت شده از 「پـاتـوقـمـون🎙」
#شهید_روز
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب
#روز_اول
#چله_ترک_گناه
❤️ اینجا صحبت #عشق در میان است.
╔═join═════════╗
⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐
╚════════════╝
بچہشیعہبایدٺوه
موقعیتهایہزندگیش
خودشبہخودشبگہ :
+ اگہحاجقاسمبودچیڪار
میڪرد؟!🌱❤️
#سلیمانےام
@hajammar313
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_شانزدهم
با سکوت امیر بقیه هم حرفی نزدند. نیرو کمی سرش را بالا آورد و گفت:
– آقا این خانوم… خیلی…! ببخشید.
و رفت. امیر سیم کارت را از روی میز برداشت و نگاهش را گرداند روی صورت سینا و شهاب.
هر دو سرشان را گرم بررسی ورقه های روی میز کردند. امیر با کمی تامل به شهاب گفت:
– خانم سعیدی رو در جریان جزییات کار بذار و بهش بگو تو جایگاه یه مرد ارتباط رو حفظ کنه و البته فعلا از خارج هم برنگرده ایران!
نفس راحتی که هر دوتایشان کشیدند یک طرف و هجومشان به طرف پارچ آب یک طرف! شهاب لیوان آب را که سر کشید، امیر گفت:
– الان برو اتاق خانم سعیدی و بگو مطالب سیم کارت رو یه کنترل بکنه و استارت بزنه.
فقط بهش بگو جاهایی که گیر میکنه با خودم در میون بذاره.
البته نیروی ت.م هم بگو تمام روندی که با این خانم داشته رو مکتوب کنه تا خانم سعیدی بتونه با چشم باز مسیر رو بره!
شهاب که رفت سینا گفت:
– ما که الان شماره ی این خانم و چند تا از زن ها رو به دست آوردیم. اگر اجازه بدید بریم برای شنود.
امیر صفحه را چرخاند سمت سینا و گفت:
– نامه رو تنظیم کن تا دادستانی اجازه بده!
میخوام امشب یه دور دیگه توی حیاط زده بشه! برنامشو بریز ببینیم چی میشه! بیا اینم ببین، محل کار اون زناییه که اون روز توی موسسه جمعشون جمع بود.
شهاب که آمد همراهش آرش هم وارد اتاق شد. امیر با دیدن آرش گفت:
– بقیه شو آرش میگه شاید بتونید یه سر نخ هایی رو به هم وصل کنید!
آرش مطالب و تصاویر را روی صفحه بالا آورد. عکس ها را یکی یکی نشان داد:
– این ها رصد این چند روزه است.
ظاهراً هرکدوم برای تبلیغ کار خودشون دارند مدل آرایش ارائه میدن یا مدل لباس…
برای جلب مشتری هم نمونه فیلم و عکس گذاشتن.
نه حرفی دارن و نه مقابله ای. ظاهراً یک کار زنانه و آرام!
امیر گفت:
– صفحه ها را نگه ندار و سرعتی رد شو.
🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸
#نرجس_شکوریان_فرد
(به درخواست نویسنده کپی آزاده)
@hajammar313
سلام_امام_زمانم♥
عالم بہ عشق روے تو بیدار میشود
هر روز عاشقان تو بسیار میشود
وقتے سلام مے دهمت در نگاہ من
تصویر مهربانے تو تڪرار میشود
🌤اَلّلهُمَّـ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرج🌤
@hajammar313