eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
825 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🕶 . . ما بهشون میگیم آقا😌 همون کہ خطاب بہ کم‌حجابا گفت: او یک¹ نقص دارد مگر من نقص ندارم؟!🌱 نقص او در ظاهر است اما نقص‌هاے من در باطن ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
*﷽* 🌹 {🌴أَل٘سَّلامُ عَلَيْكَ يااَباعَبْدِاللَّهِ🌴} شبهای جمعه سینه پریشان کربلاست شبهای جمعه ذکرفقط،ذکرسرجداست ای «مادری ترین» پسرِفاطمه، حسین شبهای جمعه مادرتان «زائر» شماست . أَلْسَّلٰام؏َـلَى ألْحُسَيْن(؏) وَ؏َـلىٰ؏َـليِّ بْنِ ألْحُسَيْن(؏) وَ؏َـلىٰ أوْلادِ ألْحُسَيْن(؏) وَ؏َـلىٰ أصْحاٰبِ ألْحُسَين(؏) أَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ کَرْبِلٰاْ أَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُود ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
به خاطر مراودات خارج از عرفی که بل چند تا از اونا داره دریافتی بالایی داره که البته یه قلمش ویلاست! راستش آقا ما دوباره خوردیم به پست آقازاده‌ها! مملکت که دست باباهاشونه دیگه چرا مثل كفتار تکه تکه می کنند خدا عالمه! آرش کمر خم شده روی لب تاب را صاف کرد و گفت: _ اما من، آرش کمانگیر پدر چهار فرزند به نتایج عالیه رسیدم؛ امیر صدای خنده های نیروهایش را میان این حجم کاری و روحیه‌ی خوب آرش را می ستود: _ حالا پدر چهار فرزند؛ پسردار که نشدی؟ _ آقا امیر! پسر یکیش بسه، دختره که میشه براش هفت شهر عشق رو ساخت! باباها فداها! _ فداها باباها! اوه اوه! _ آی آی آی آقا سینا! حسودی نداشتیم! اسمشم گذاشتم فاطمه! پرونده جمع بشه برم ببینمش! امروز فرداست که بیاد من پیشش نیستم! هی دنیا... یالان دنيا! حرکت و حس نمایشی آرش برای لحظه ای درد و غم زنان مظلوم ایرانی را که در جهالت، اسیر نقشه های مردان مست غربی و آمریکایی می شوند را برد. _ سینا برادر طرف چه کرد؟ _ توی مؤسسه‌ی سوم شده حسابدار. اما اون اطلاعاتی که ما می خواهیم رو تا حالا نیاورده. یعنی من فکر می کنم زبلی برادرش رو نداره. فقط این آقا از خونه‌ی کناری هم تونسته یه سری عکس بگیره، یعنی از آدماش دیگه! ابروهای امیر بالا رفتن: _ اِ چه جوری؟ _ اینا مثل اینکه میان اتاق فروغ. اینم حدس میزنه که این مردا از خونه‌ی بغلی هستن. خودش رو می چاپونه توی اتاق فروغ به بهانه‌ی به قول خودش آرتیستی و با گوشی عکس گرفته بود. گوشیش صد تا عکس گرفته بود. آرش هم زیر و روشون رو درآورد. بیشترشون محكوميت داشتند. فقط یکیشون هست که دیگه مخشونه وآره دیگه کار رو اون اداره می‌کنه! امیر چشم تنگ میکند روی صورت آرش تا بقیه‌ی حرف را بشنود. آرش صفحه را روشن می کند: _ آقا این پنج تا مرد و دوتا زن توی اون خونه هستند. اینا هسته‌ی اصلی هست و توی جاهای مختلف افرادی دارن که پول میگیرن و انفرادی کار میکنن. البته ما داریم این شبکه رو رد می زنیم. مسئولشون اینه که امیر زمزمه کرد: _ دانشجوی اخراجی سال ۸۸. فتنه ۸۸. اونجام دانشجوها رو این تحریک کرد و به خیابون کشوند. این جا چی؟ سينا لب گزید. آرش گفت: _ اجازه بدید این مکالمه رو بشنویم! سکوت جمع و پخش صدا: «ببین من بلیط برای پنج نفرشون میتونم رزرو کنم اما برای اینکه فضا رو داشته باشیم و شک برانگیز هم نشه، ایران هم همین جور پر از نیاز باشه ، شما دوتا دوتا ارسال کنید. این جا هم روند را داشته باشیم که به مشتریا بگیم جنس جديد داره میاد، همون دوتا دوتا بفرستید! فقط مشخصات کامل برام بدید. _ دیروز یکیشون زنگ زد خیلی زر زر کرد اعصاب فروغ رو به هم ریخت همه مون رو به صلابه کشید. بهشون بگو خود احمقشون خواستند بیان، خود کثافتشون هم میدونستند دارن میرن کجا! الآن که خوشی شون تموم شده دارن اشک تمساح میریزن. _ غلط کرده بگو کدومشون بوده خودم پدرشو در میارم. _ اسمشو که نمیدونم فقط صوتشو دارم برات میذارم ببین کدومه! 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🧡✋🏻 سلام می‌دهم و دلخوشـــــــــم که فرمودید.... هر آنکه در دلــ♥️ خود یاد ماست زائر ماست.. السلام علیک یا اباعبدالله‌ع✋ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🕊 استاد شجاعی میگفتن: سجده سر گذاشتن رو پای خداست! از این عاشقانه‌تر هم داریم مگه...♥️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🌷🍃 🍃 جاے شھید بیضائی خالے ڪه😔 میگفت: ما قدر آقا را نمیدانـیم در کشور هاۍ عراق و سوریہ بدون وضو به تصویـر آقا دست نمیـزنن...💔🍃 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
:) مگرمیشود {جان} رافدایټ نکردحضرٺ عشـ❤ـق؟؟ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
هر جراحت که دلم داشت به مرهم بِه شد داغ دوری است که جز وصل تو درمانش نیست... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
هدایت شده از نحن ابناء الخامنه ای
سلام برای مراسم ولادت شهید محمد حسین محمد خانی تاریخ ٩ تیر میخوایم انشالله مثل هرسال مراسم بگیریم... نیاز مالی داریم برای‌ مراسم لطفا دوستانی که میتونند کمک کنند یا بانی خیر پیدا کنند تا یک مراسمی در شأن شهید برگزار کنیم... لطفا به آیدی @Haj_Emad313 اطلاع بدید منتظر خبر خوب شما هستیم @maghar_haj_ammar
_ بذار تا من پدرشو در بیارم. دو روز که زندونش کردم توی اتاقش، دو ماه که نگذاشتم بره توی پاساژا و خیابونا ول بگرده، به غلط کردن میفته و شکایت کردن یادش میره. _ فروغ خانم. من اینجا دارم بیچاره می‌شم. تو رو جان مادرت، به فتانه و صدف هم زنگ زدم. اینجا همه وحشین. تو رو هر کی میپرستی، من دیگه طاقت این کارو ندارم. به خدا خودکشی می کنم... به دادم برسید. شما گفتید اینجا کار آزاده اما اینجا من فقط یه اتاق کار اجباری دارم. اصلا من نمیتونم انتخاب کنم. مثل یه برده باهامون رفتار می‌شه چرا پاسپورتامون رو نمیدن... فروغ خانوم من دلم میخواد برگردم ، همه دلشون میخواد، بیماری گرفتيم... من نمی خوام بمیرم زیر دست این کثافتا... چرا جوابمو نمی‌دی؟ _ یه کم خفه شو تا بشنوی. اون موقع که این جا بودی و پول خرجت می کردم و شمال و جنوب زیر پات بود. مفتی مفتی کلاس رقص و کنسرت می رفتی باید به فکر این وقتا می‌بودی. غلط کردی که به من زنگ زدی. من وقت دارم برای یه دختر بدکاره بزارم؟ تمام پولی که برات خرج کردم می کشم بیرون! پدر اون کسی هم که شماره‌ی من رو به تو داده در میارم!» صدای گریه دختر و جیغ ها و فحش های فروغ تمام فضای اتاق را پر کرده بود. آرش بی‌رحمانه کلیپ بعدی را که بعد از هک رایانه‌ی خانه به دست آورده بود نشان داد؛ فیلم های کوتاهی از فرودگاه امام خمینی که در هر سکانس دختران ایرانی بودند که با ذوق از دوربین خداحافظی می کردند و نوید آزادی از ایران و بند حجاب و دین را می دادند. کلیپ بعدی ورودشان به دبی، کویت، عمان، قطر... بود. ورود شورانگیز و با پوشش نا مناسب و بعد هم گشت و گذارشان در مراکز خرید و تفریح، کلیپ بعد فضای اتاق های هر کدام بود. اتاقی تقریبا ده متری با تختی دو نفره و حمام و دستشویی و کمد دیواری... . تمام اتاق ها دوربین داشت. آرش گفت: _ اینم سایت اجاره‌ی این دخترها. سایت که بالا آمد سرها پایین افتاد.آرش سایت را بست و گفت: _توی این سایت این دخترها رو با لباسای نامناسب به نمایش میذارن. سایت رو یه مرد ایرانی از توی ترکیه اداره میکنه. کرایه و فروش همینا که شما صدای التماس و گریه شو شنیدید. اون خونه‌ی بغل مؤسسه داره ترتیب خروج دختران و زنان رو میده که همه چیز رو توی لذت جسمی می دونن و بعد که می‌رن تازه می‌فهمن توی چه تار عنکبوتی افتادن. البته کار بعدشون هم فروش دخترهاست به شیخای وهابیا! سید با صدای گرفته گفت: _ آرش صفحه رو عوض کن. خودش توضیح داد: - الآن میدونید چی شده؟ متوجه شدن فروش دخترا و خروجشون خیلی هزینه داره کاری که کردن اینه که یه سری خونه و ویلا تدارک دیدن توی ایران و سایت زدن هر کس خواست توریستی بیاد ایران و ویلا رو کرایه کنند با تمام خدمات. همین جا دختر رو میفروشن. هیچکدام طاقت ادامه نداشتند. امیر تسبیح تربتش را درآورد و بلند شد تا کمی در فضای باز بیرون ساختمان نفس بکشد. هر کدام راهی برای فرار از آلودگی ها انتخاب کردند. گفتگو درباره‌ی بدی ها هم ذهن و دل را سیاه می کند. سینا حالت تهوع داشت. نفس های عمیقی که می کشید و آبی که به سر و صورتش ریخت به بهانه‌ی وضو گرفتن کمی حالش را بهتر کرد. شهاب را که دید گفت: _ اینایی که اهل زندگی این مدلی هستن خفه نمیشن؟ حالشون چه جوری خوب می‌شه؟ اصلاً خوبی می دونن چیه؟ اینا همین جوری جنایت کار میشن... 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸