eitaa logo
حاج بیخیال!
1.5هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
700 ویدیو
71 فایل
[﷽] ‌‌گفتم : شراب ِ وصل به اُوباش می‌دهند؟ با خنده گفت: بنده‌ی «او» باش، می‌دهند:)! اتبادلات‌و‌شروط‌و‌از‌این‌حرفا @shorote_hagbikhial👇🏿 جهت تبادل👇🏿 @lolanolol #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج بیخیال!
[ حضورت را برای آدم ها کمرنگ کن... کمرنگی حضورت، پررنگی توجه و محبت می آورد... وای از آن روزی که حضورت پررنگ شود... چشم آدم ها را خسته می کنی و پلک هایشان را سنگین! آنوقت به خواب عمیقی می روند که دیگر نه تورا می بینند و نه میخواهند ببینند... 🌿:)]
.... - با سینی چایی ☕️☕️اومدم تو اتاقش...😊 داشت درس میخوند...🤓 👱پرسید:"خانوووم😍😍 امروز چندم ماهههه...؟"🤔 👩_بیست و نهم☺️ 👱"یادم باشه فردا برم شهریه مو بگیرم..."😅 چند تا از کتاباشو برداشت...😊 تا کنارش بشینم...😍😃 . یاد شب خواستگاری افتادم...🤔😁 ازش پرسیده بودم😑 👩\"میشه بفرمایید پس اندازتون چقده؟🤔 👱مکثی کرد و به آرومی گفت:"هیچی😁!" 👩پس چیکار میکردین تا حالا...؟😕 مگه شغل ثابت ندارین...؟"😕 👱"نه والله!" بانوتوکه چشمان خماری داری/ ازیک طلبه چه انتظاری داری؟😑 . 👱_راستش درس میخونم و شهریه میگیرم...😁 👩"از رو کلافگی زیر چشمی نگاش کردم...😑 با خودم گفتم:"ملت عجب اعتماد به نفسی دارن که میان خواستگاری...😏😒 با بی حوصلگی پرسیدم: "میشه بگید شهریه تون چقده...؟😒 👱"_الان چون مجردم۷۰ تومنه...😊 متأهل که بشم،میشه ۲۵۰ تومن..."😊 👩فک کردم داره دستم میندازه...😐 تا میخواستم بگم... خیلی زشته کسی که اسمشو گذاشته طلبه...👳 تو جلسه خواستگاری... با نامحرم شوخی کنه...😒 با جدیت گفت 👱تا ۲۸۰ تومنم میرسه هااا...😊 فهمیدم شوخی ای در کار نیست... با چشای گرد و گشاد شده... زل زدم به زمین...😳😐 👱"البته این واسه اول اولاشه،بیشتر هم میشه..."😉 کنجکاو پرسیدم"چقد مثلا...؟" 👱_حدود ۳۵۰ تومن...😅 . اعتماد به نفس بالایی داشت..😒. بعدها فهمیدم... چیزی که اون داشت... اعتماد به نفس نبود، توکل بود...☺️ . با صداش به خودم اومدم..😅. 👱_خانوم خانوماااا......کجایی...؟😅😅 _چایی مونو نمیدی؟😍 _چایی ای که از دست شما باشه... خوردن داره هاااا...😅🙈😜 . 👩به سینی نگاه کردم و گفتم: "آخخ...نبات یادم رفت..."😅😅 تا خواستم پاشم... گفت: نبات نمیخواد...😐 شماخودت نباتی بانو😍 _شما که کنارمون باشی...😑 چای تلخ که جای خود داره... زهر هم شیرینه واسمون...😁😍😘😊😅 حل شدن دردل که ایرادی نیست... چای هم دردل خود آب کند‌ قندش را...
علما هم ز نگاهت به خطا می‌افتند ... منِ بیچاره که یک حوزویِ سطحِ یِکَم!
...
میـگفت ما جنس آدم شـدنمان هـم آنچـه که مـهدی(عج) می‌خـواهد ، نیـست ...
1_1112958.mp3
3.08M
بلد نبودیمــ:)ــ...!؟
حاج بیخیال!
...
ببخش اگر یادمان میرود هستے...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج بیخیال!
°•🌈🌧🖇 #بسم‌رب‌العشاقــ؛) #عاشقانہ_دو_مدافع🌱°• #قسمت 6⃣2⃣ _داشتم میخوابیدم کہ اردلان در اتاق وزد و
°•🌈🌧🖇 ؛) 🌱°• ⃣2⃣ _إ اسماء مـݧ هنوز کلے حرف دارم حرفاے اصلیم مونده... باشہ داداش بگو فقط یکم زودتر صب باید پاشم و بقیشم کہ خودت میدونے چیہ انقد زود داداشت و فروختے❓ إ داداش ایـݧ چہ حرفیه❓شما حرفتو بزݧ راستش اسماء مـݧ بہ مامانینا نگفتم آموزشیم تو یزد دیگہ تموم شد بخاطر خدمات فرهنگے و یہ سرے کارهاے دیگہ ادامہ ے خدمتم افتاده تو سپاه تهراݧ _إ چہ خوب داداش،ماماݧ بفهمہ کلے خوشحال میشہ اره تازه استخدام سپاه هم میشم فقط یہ چیز دیگہ چے❓ _چطورے بگم اخہ❓إم-إم بگو داداش خجالت نکش نکنہ زݧ میخواے اره... اره❓😳 ینے از یہ نفر چیزه داداش بگو دیگہ جوݧ بہ لبم کردے. اسماء دوستت بود زهرا خب❓خب هموݧ کہ باهم یہ بارم رفتید تشیع شهدا...تو بسیج مسجد هم هست _خب داداش بگو دیگہ اسماء ازدواج کرده❓ اخ اخ داداش عاشق شدے.ازدواج نکرده اسماء با ماماݧ حرف میزنے❓ اوووو از کے تاحالا خجالتے شدے❓ حرف میزنے یا❓ اره حرف میزنم پس بگو چرا لاغر شدے غم عشقے کشیدے کہ مپرس از رو تخت بلند شد و گفت: هہ هہ مسخره بگیر بخواب فردا کلے کار داری _باورم نمیشد اردلاݧ عاشق شده باشہ ولے خوب مگہ داداشم دل نداشت❓ بعدشم مگہ فکر میکردم سجادے از مـݧ خوشش بیاد. _ساعت ۱۱بود تقریبا آماده بودم یہ روسرے صورتے کمرنگ سرم کردم زنگ خونہ بہ صدا در اومد از پنجره بیرونو نگاه کردم سجادے داشت با دست موهاشو درست میکرد😂😂😂 خندم گرفتہ بود چہ تیپے هم زده. _از اتاق اومدم بیروݧ اومدم خدافظے کنم کہ اردلاݧ عصبانے و با اخم صدام کرد کجا❓ سرجام خشکم زد خندید و گفت نترس بابا وایسا منم بیام تا جلوے در حالا چرا انقد خوشگل شدے تو❓ خندیدم و گفتم بووووووودم دستمو گرفت و تا جلوے در همراهیم کرد سجادے وقتے منو اردلاݧ دست تو دست دید جا خورد و اخماش رفت توهم مثلا غیرتے شده بود خندم گرفت و اردلاݧ ومعرفے کردم سلام آقاے سجادے برادرم هستـݧ اردلاݧ انگار خیالش راحت شد اومد جلو با اردلاݧ دست داد _سلام خوشبختم آقاے محمدے سلام همچنیـݧ آقاے سجادے اردلاݧ بهم چشمکے زد و گفت: خوب دیگہ برید بہ سلامت خداحافظ بعد هم رفت و در و بست _تو ماشیـݧ بازهم سکوت بود ایندفعہ مـݧ شروع کردن بہ حرف زدݧ خب،خوبید آقاے سجادے❓خوانواده خوبن❓ لبخندے زد و گفت:الحمدوللہ شما خوبید❓ بلہ ممنوݧ خب شما بگید کجا بریم خانم محمدے❓ مـݧ نمیدونم هر جا صلاح میدونید روبروے آبمیوہ فروشے وایساد رفتیم داخل و نشستیم خوب چے میل دارید خانم محمدے آب هویج از پرویے خودم خندم گرفتہ بود آقا دوتا آب هویج لطفا انشا اللہ امروز دیگہ حرفاموݧ رو بزنیم و تموم بشہ انشااللہ خوب خانم محمدے شما شروع کنید _مـ❓باشہ... ببینید آقاے سجادے مـݧ نمیدونم شما در مورد مـݧ چہ فکرے میکنید ولے اونقدرام کہ شما میگید مـݧ خوب نیستم. آهے کشیدم و ادامہ دادم شما ازگذشتہ ے مـݧ چیزے نمیدونید مـݧ بهاے سنگینے و پرداخت کردم کہ بہ اینجا رسیدم شاید اگہ براتوݧ تعریف کنم منصرف بشید از ازدواج با مـ.... سجادے حرفمو قطع کرد و گفت: خواهش میکنم خانم محمدے دیگہ ادامہ ندید مـݧ با گذشتہ ے شما کارے ندارم مـݧ الاݧ شمارو انتخاب کردم و میخوام و اینکہ... واینکہ چی❓ امیدوارم ناراحت نشید مـݧ نامہ اے رو کہ جا گذاشتید بهشت زهرا رو خوندم البتہ نمیدونستم ایـݧ نامہ براے شماست اگہ میدونستم هیچ وقت ایـݧ جسارت و نمیکردم اخرش کہ نوشتہ بودید "اسماء محمدے" متوجہ شدم کہ نامہ ے شماست یکے از دلایل علاقہ ے مـݧ بہ شما هموݧ چیزهایہ کہ داخل نامہ بود فکر کنم سوالاتتوݧ راجب چیزهایے کہ میدونستم رفع شده بهت زده نگاهش میکردم باورم نمیشد با اینکہ گذشتمو میدونہ بازم انقدر اصرار داره بہ ازدواج سرشو آورد بالا از حالت چهره ے مـݧ خندش گرفتہ بود _آب هویجا روآوردݧ لیواݧ آب هویج و گذاشت جلوم وبدوݧ ایـݧ کہ نگاهم کنہ گفت:بفرمائید اسماء خانم بہ اینطور صدا کردنش حساسیت داشتم دلم یجورے میشد... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ⛔️ 🌧☔️↷''✿°. ⌈ @oshaghsz ○°.⌋
مےگفت الان شرایط طورۍ شده که اگه پسر پیغمبر هم باشی نمی تونی دینت راهم حفظ کنی😏 اینا همش بہانه اس بانو😌 همسر فرعون هم که باشی باز میتونی بہترین باشی♥️
حاج بیخیال!
حجابــ خودِ آزادۍاستــ چرا که تو آزاد هستی تا انتخابــ کنی دیگران چہ ببینند . . ..
حاج بیخیال!
﷽‌ ‌علی باش فاطمه ات میشوم... ‌ چای را میگردانم و به تو میرسم، سر به زیری، همانطور فنجان چای را برمیداری و زیر لب تشکر میکنی! آرام و باوقار شروع میکنی از خودت و تحصیلاتت میگویی، از خانواده ی مهربان و بافرهنگت! از دین و ایمانت! مال و ثروتی نداری، یک شغل معمولی و یک مدرک دانشگاهی، اما مردانه میگویی: ‌ نان حلال درمی آوری و تلاش میکنی، خانواده راضی نیست خب دلشان بهترین ها را برای دخترشان میخواهد... ‌ اما من دلم میان چشمانِ معصوم و ته ریشت میگردد، صدای محکم مردانه ات دلم را لرزاند، به اصرار خانواده ی تو به خلوت میرویم تا ببینیم نظر من چه میشود! ‌ بلند میشوم، پشت سرم به حیاط می آیی، کنار گلدان های شمعدانی مینشینم، با فاصله کنارم مینشینی و میگویی: ‌ نه بابام پولداره! نه حقوقم میتونه یه زندگی آنچنانی بسازه! اما آدمم! پیرو مولا علی و عاشق حسین! ‌ منم و یه مدرک دانشگاهی، شغلم به رشته ام میخوره، یه ماشینی هم دارم، خونه هم خدا بزرگه اگه بانو افتخار بدن به برکت وجودتون و لطف خدا میخریم! ‌ منظورت از بانو من بودم! اصلا نام علی را آوردی فهمیدم چرا دلم به تو گره خورد! چیزی نمیگویم و ادامه میدهی: اخلاق و رفتارم رو نمیتونم بگم شاید بگید از خودم تعریف میکنم! ‌‌ خنده ام میگیرد چه اعتماد به نفسی داری آقا! خودت هم لبخندی به لب داری! ‌ باز ادامه میدهی: نمیتونم عروسی چند صد میلیونی بگیرم اما قول میدم در حد توانم کم نذارم! ماه عسل هم هرجا تصمیم گرفته بشه جز خارج از ایران بچه پولدار که نیستم! بچه مذهبی ام اما معتدل! نماز و روزه ام همیشه سرجاشه باهاشون آرامش میگیرم! ‌ دنیام هیات حسین! ‌ وسعم به این میرسه که هر سال بریم پابوس امام هشتم و جنوب! ‌ نظر شما چیه؟ منتظر باشم فکر کنید و خبر بدید؟ ‌ بلند میشوم، چادرم را مرتب میکنم و همانطور که به سمت جمع میروم میگویم: ‌ علی باش فاطمه ات میشوم! ‌‌‌ ‌‌‌🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸‌‌‌ ••┈┈┈••✾❀🌹التماس دعا🌹❀✾••┈┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجتو به همه تموم کرد اونجا که گفت: "اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم"
هدایت شده از سوࢪنجاݩ:)!
قسمت نشــــد که در عرفه زائرت شوم دیگــــــر کنار آمــــده ام با دل خودم
یادش بخیر یه سالی این موقع کربلا بودیمـــ