گاهی چه قدر بی حوصله و کم طاقت میشوم وقتی دعایم به اجابت نمیرسد چشم میبندم و لحظه ای تامل میکنم جور دیگری میبینم
خداوندا!
گاهی یادم میرود چیزهایی که امروز دارم پاسخ دعاهای چند سال پیشم هست
گاهی یادم میرود بنده هستم و صلاحم را تو بهتر میدانی
گاهی هم شاید باید گوشه ای خلوت کنم و یک دل سیر گریه کنم و بگویم:
"پروردگارا ببخش آن گناهی را که سبب حبس و برآورده نشدن دعایم میشود"
مراببخش به خاطر تمام لحظاتی که بودی و حضورت را احساس نکردم و نا امید بودم. ببخش همه را صدا زدم و هر دری را زدم ، جز نام تو و درگاه تو را.
ببخشم برای تمام لحظاتی که منتظرم بودی و من نبودم . ببخشم برای تمام گله هایی که کردم و نفهمیدم که گاهی از سر حکمت نمیدهی و از سر رحمت دادی و تشکر نکردم.
و در نهایت بر تو توکل میکنم ،
چه زیبا گفتی:
"آیا خدا برای بنده اش کافی نیست:)؟"
|حُــــــرّْ|
در میان دوستداران تا غریبم دید گفت:
دورهگردِ آشنا، دور و بر مایی چقدر:)...!
یا اله المُذنبین.mp3
8.71M
+یا اِلٰهَ المُذْنِبینْ...!
#استاد
|حُــــــرّْ|
در جوشن كبير يك عبارتی هست
كه میگيم:
" يا كٓريمٓ الصَّفْح "
معناش خيلى جالبه :
یك وقتی یك کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یك جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته؛
یك جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره.
ولی یك وقتی، یك کسی تو رو می بخشه و یک طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی.
اصلا هم به روت نمیاره.
به این نوع بخشش میگن صَفح.
و خدای ما اینگونه است...
|حُــــــرّْ|
هدف من در رابطه با قدر من و در رابطه با روابط من است.
منی که می خواهم فقط بیست روز در جایی بمانم، هدفم از ساختن یک خانه، این است که همین بیست روزِ مرا تأمین کند. کسی که امتداد خودش را حس کرده و در این امتداد، اتصال و رابطه هایش را هم درک کرده، به این محدودها فکر نمی کند و نیت هایش گسترده می شود. اینجاست که بینش علی (ع) تنها به اینکه نان و آب و رفاه خلق را تأمین کند یا آنها را به عدالت ببندد، محدود نمی شود. هدفی که او دارد به وسعتی می رسد که حتی تاریخ هم نمی تواند آن را تحمل کند، ولی علی (ع) باید آن را تحمل کند، چون علی (ع) بزرگ تر از تاریخ است.
#علی_صفایی_حائری
|حُــــــرّْ|
پر شد از شهدِ شهادت تا که جامش عشق گفت
ساقیِ کوثر رَود امشب به سوےِ کوثرش...
بسیار کلنجار رفت....
با مرغابے ها بعد با #میخِدر
هر کدام میپرسیدند:چرا!؟
آرام....
درگوشے میگفت:
دلتنگِ فاطمه ام:)!!
|حُــــــرّْ|