یکی از سختی های زندگی طلبگی ،
اینه که آدم باید به ریز ترین نکاتی
که حتی آدمای عادی هم فکرشو
نمیکنن ، فکر کنه .
ممکنه ده سال تو حوزه بوده باشید
ده سال درس خونده باشید
اما حاضر نشید لباس بپوشید .
حُجره ےمن!
ممکنه ده سال تو حوزه بوده باشید ده سال درس خونده باشید اما حاضر نشید لباس بپوشید .
بخاطر اون ترس عجیبی که داره ، اون
سنگینی که روی دوش شما میذاره .
شما از دور میبینید یه نفر نماز جماعت میخونه
اما اگر جای اون بنده خدا باشید ، لرزش
قلبش از ترس رو حس میکنید ..
لکنت زبونش رو حس میکنید ..
یاد طلبه های تازه کار میوفتم
یاد اوایل تلبس خودم میوفتم
چقدر سوره ی حمد رو وسط نماز
یادم میرفت ..
چقد ذکر رکوع یادم میرفت ..
چقدر عرق سرد میکردم از ترس
گاهی اوقات ، باید جور بقیه طلبه ها
رو هم بعضی طلبه های دیگه بکشن ..
چون بعضی از طلبه ها فقط آدما رو دور
میکنن از عبایِ نورِ روحانیت ..
با اخلاقِ بد و رفتار بد و اینجور مسائل که
غالبا تقصیر خودشان نیست ، مغرضانه
نیست ، فکر میکنند دین به همین سخت
گیری ها باقی مانده ..
طلبه که میشوی ،
باید صبر کنی ،
باید خودِ خودِ ذاتِ صبر باشی ..
باید ظرفِ روحت را آنقدر بزرگ و
پهناور کنی ، که اگر ناسزایی شنیدی
اگر توهینی شنیدی ، غرق در ظرف
تو شود .
محو در صبر تو شود